تبیان، دستیار زندگی
حالا همه می‌دانیم تهران دیگر انار ندارد، تهران حالا خیلی چیزها ندارد، کلاغ‌ها از تهران مهاجرت کرده‌اند، تهران ترافیک و دود و آب نیترات‌دار دارد، رکورددار سرطان و سکته است و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاخام بزرگ یهودی که «آخوند» شد!


حالا همه می‌دانیم تهران دیگر انار ندارد، تهران حالا خیلی چیزها ندارد، کلاغ‌ها از تهران مهاجرت کرده‌اند، تهران ترافیک و دود و آب نیترات‌دار دارد، رکورددار سرطان و سکته است و...
اما این شهر شلوغ که یا به بدی‌هایش عادت کرده‌ایم یا خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را دوست داریم و ماندگارش شده‌ایم، یک روی دیگر هم دارد، یک روی نوستالژیک، خاکش را کنار بزنی، صندوقچه اسرار تهران را پیدا می‌کنی، بخصوص منطقه دوازدهش، عودلاجان، قورخانه، مولوی، میدان اعدام، توپخانه و کاخ گلستان، باغ ملی و... تهران هرچه نداشته باشد، یادگاری زیاد و خوب دارد، آنقدر از قاجار و پهلوی یادگاری برایمان گذاشته‌اند که کافی است یک دیوار دور منطقه دوازده تهران بکشیم و اسمش را بگذاریم «موزه»! موزه‌ای که بلیت، ورودیه، مامور و تشریفات ندارد.

فخرالاسلام محمدرضا

مسجدی در محاصره پرده‌فروش‌ها

خیابان مولوی را با پرنده‌فروشی‌هایش می‌شناسند، پرنده‌فروشی‌هایی که دیگر نیست و حالا تبدیل شده‌اند، به قفس فروشی، البته نسبت بین مولوی و پرنده‌ها، به همان «جناس» است که خیابان ناصرخسرو هم بورس دوا و دارو و آمپول کمیاب تاریخ مصرف گذشته و نگذشته شده است و البته خیابان فردوسی هم بازار دلالان دلار و سکه و اسکناس تانخورده برای لای کتاب!

تهران دو باغ فردوس دارد، یکی همان باغ مصفای نرسیده به میدان تجریش و موزه سینما که پاتوق عشق فیلمی‌ها و فیلم‌بازهاست، یکی هم درست در میان دود و دم و همهمه بازار، ایستگاه باغ فردوس خیابان مولوی.

این هم از عجایب تهران است که اولین زایشگاه مدرن و امروزی‌اش ـ بیمارستان اکبرآبادی ـ دقیقا روی قبرستان قدیمی شهر ساخته شده است، قبرستان معروف به «سرقبرآقا» که هنوز گنبد آبی‌اش چشمنواز است، اما از آن قبرستان عظیم تقریبا هیچ چیز باقی نمانده است، قبرها شده‌اند دکان و خیابان و سنگفرش و جوی آب!

سرقبرآقا فقط قبرستان نبود، اولین مرکز بازیافت سنتی(!) تهران هم بود.خاکروبه‌های تمام شهر در آنجا جمع می‌کردند و خاکروبه‌ها توسط دولابی‌ها [اهالی دولاب در شرق طهران] غربال شده برای کشت و زرع حمل می‌شد و باقیمانده‌های آن در همانجا مانده به صورت تل عظیمی با بوی زننده تعفنی وسط قبرستان خودنمایی می‌کرد. محل دفن اطفال و مرده‌های کنار و گوشه بی‌صاحب و اموات بی‌ارزشی که حتی مردم زحمت حمل اجساد را تا گورستان چهارده معصوم(ع) [حوالی میدان شوش فعلی] به خود نمی‌دادند. قبرستانی که در قحطی‌ها و وبایی‌ها از زمان ناصرالدین شاه به بعد به وجود آمده بود.

از خیابان مولوی و پرنده‌فروشی‌هایش چند صد قدم به غرب بیایید، ناگهان فضا عوض می‌شود، چند قدم بعداز بیمارستان و زایشگاه اکبرآبادی بین انبوه موتورهای در حال استراحت پیک‌های موتوری بازار تهران، تابلوی کوچک و مظلومانه، مسجد مظفری پیداست، خود مسجد هم در محاصره پرده فروشی‌هاست...

«ملا آقابابا» خاخام بزرگ یهود در دوره فتحعلی‌شاه قاجار بود، در سال 1237 هجری قمری ـ 1822 میلادی( حدود 190 سال قبل) به همراه بیش از 70 نفر از پیروان یهودی‌اش اسلام آورد و به نام « فخرالاسلام آقا محمدرضا» شهرت یافت. شگفتی داستان به همین جا ختم نمی‌شود، خاخام سابق خیلی زود به کسوت روحانیت شیعه درآمد و شد «حجت‌الاسلام محمدرضا فخر‌الاسلام»

خواب‌گزاران مسجد مظفری

«به یک یخچال برای جهیزیه خانواده‌ای مستمند نیاز داریم»، «چه زیباست که در نگهداری جاکفشی مسجد دقت کنیم»، «موبایل خود را هنگام ورود به مسجد خاموش کنید» و ... مثل همه مسجدهای شهر است، این مسجد مظفری، با همان پلاکاردهای آشنا، حتی مثل مساجد بازار و میدان‌های شلوغ، خواب‌گزار ـ بر وزن نمازگزار ـ هم دارد! آدم‌هایی که می‌آیند در خانه خدا و لختی می‌خوابند، لابد مهمان خود خدایند دیگر، چه می‌شود گفت؟!

همه چیز مسجد معمولی معمولی است، حتی ساختمانش هم معمولی و تازه تاسیس است، ولی حتما باید سراغ آن «قبر مخصوص» را بگیری که خادم پیر اما سرپای مسجد یک نگاه براندازانه بکند و شما را ببرد انتهای مسجد، فرش‌ها را کنار بزند و قبر «فخر‌الاسلام محمدرضا، خاخام سابق یهود» را نشانتان بدهد، فخر‌الاسلام هم مهمان خانه خداست، اما برخلاف آن خواب‌گزارهای غریبه و گذری، سال‌هاست که در خانه خدا خوابیده است.نزدیک به 200 سال!

جوانکی که خوابش را با زیر و رو کردن فرش بهم زده بودیم، عمیقا وحشت کرده است و با تعجب و چشم‌های گرد شده به ما نگاه می‌کند: خواب قیلوله‌اش دقیقا روی قبر فخرالاسلام بود! البته بقیه خواب‌گزارهای مسجد مظفری اصلا بیدار نشدند و صدای شاتر دوربین عکاس روزنامه هم آنها را از خواب شیرین‌شان بیدار نکرد.

فخرالاسلام محمدرضا

در امّت کلیم خدا پیشوا شدم

دیدم محمّد است محمدرضا شدم

قبر ساده است و تنها، تنها قبر مسجد مظفری، کف مسجد رو به قبله، قبر حجت‌الاسلام حاج محمدرضا، خاخام سابق یهود، صاحب کتاب ردیه بر یهود، یک سنگ قبر قدیمی هم دارد که به دیوار نصبش کرده‌اند، اما بدسلیقگی کرده‌اند و طلقی روی سنگ گذاشته‌اند که عملا نوشته‌های سنگ قبر اولیه را ناممکن می‌کند.

خاخام آقابابا، مشهور زمانه بود و کوچه‌ای که منزلش در محله یهودیان تهران ـ عودلاجان ـ واقع بود، به نام خودش بود، به اصطلاح روحانی محل و بزرگ یهود در تهران بود.

«ملا آقابابا» خاخام بزرگ یهود در دوره فتحعلی‌شاه قاجار بود، در سال 1237 هجری قمری ـ 1822 میلادی( حدود 190 سال قبل) به همراه بیش از 70 نفر از پیروان یهودی‌اش اسلام آورد و به نام « فخرالاسلام آقا محمدرضا» شهرت یافت. شگفتی داستان به همین جا ختم نمی‌شود، خاخام سابق خیلی زود به کسوت روحانیت شیعه درآمد و شد «حجت‌الاسلام محمدرضا فخر‌الاسلام».

اما شگفتی دیگر زندگی این خاخام آخوند شده، ردیه‌ای بود که او به زبان عبری بر یهودیت نوشت، البته متن عبری کتاب ظاهرا با توطئه‌های عمدی مفقود شده، اما ترجمه فارسی‌اش منتشر شده است، البته صد سال قبل و با چاپ سنگی و قدیمی!

محمدرضا دو سال هم از پنجاه سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار را درک کرد و سرانجام در1266هجری قمری جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و مهمان خانه خدا شد تا امروز، تنها تکریم وی شاید این بود که بازماندگانش، قبرش را در سال 1352 شمسی بازسازی کردند و به جای سنگ قبر قدیمی ـ که ذکرش را شنیدید ـ یک سنگ قبر امروزی با خط نستعلیق جایش گذاشتند.

جوانکی که خوابش را با زیر و رو کردن فرش بهم زده بودیم، عمیقا وحشت کرده است و با تعجب و چشم‌های گرد شده به ما نگاه می‌کند: خواب قیلوله‌اش دقیقا روی قبر فخرالاسلام بود! البته بقیه خواب‌گزارهای مسجد مظفری اصلا بیدار نشدند و صدای شاتر دوربین عکاس روزنامه هم آنها را از خواب شیرین‌شان بیدار نکرد

فخرالاسلام شیخ محمدرضا در ابتدای کتابش، چنین خود را معرفی می‌کند: 

کمترین حقیر فقیر از سلسله علمای بنی‌اسرائیل بودم و در میان ایشان از افاضل و اعیان بودم و همگی علمای بیت‌المقدس و ارباب فهم آن طایفه به فضل و تتبع من معترف بودند و در تمام عمر مشغول به تحصیل علوم و مطالعه کتب سماوی و در مقام و متابعت رسوم انبیاء سلف و علمای خلف بودم و در آن تجسس و طلب به غیر از تمیز میانه حق و باطل ادیان و وصول به طریق حق و ایقان مطلبی و مقصودی نداشتم و پیوسته ظهور راه صواب را از مفتح‌الابواب سائل بودم.»

بشارت به پیامبر آخرالزمان ـ حضرت محمد(ص) و اشاره به ظهور منجی آخرالزمان از نسل پیامبر(ص) و حتی نام دوازده امام که در تورات آمده است، از جمله نکات قابل توجه کتاب «منقول الرضایی» فخر‌الاسلام است.

«فخرالاسلام آقا محمدرضا» در مسجد مظفری در منطقه سرقبرآقا در خیابان مولوی تهران آرمیده است.

فرآوری : طاهره رشیدی

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


منابع:1مشرق نیوز / 2- وبلاگ صراط