تبیان، دستیار زندگی
تا همین چند سال پیش، خانواده ارزش و اهمیت زیادی داشت. پدیده فراگیر زندگیمجردی شایع نبود و کمتر پسری به فکر تنها زندگی کردن میافتاد. دختران هم به صورت انگشتشمار و بیشتر برای تحصیل تن به جدایی از خانواده میدادند. بسیار اتفاق میافتاد که تنها به خاطر پذیرش جو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خون دل خوردن بزرگان یا استقلال جوانان؟


تا همین چند سال پیش، خانواده ارزش و اهمیت زیادی داشت. پدیده فراگیر زندگی‌مجردی شایع نبود و کمتر پسری به فکر تنها زندگی کردن می‌افتاد. دختران هم به صورت انگشت‌شمار و بیشتر برای تحصیل تن به جدایی از خانواده می‌دادند.
وقتی زندگی مجردی مد می شود!

بسیار اتفاق می‌افتاد که تنها به خاطر پذیرش جوانی در دانشگاه شهری دیگر، همه خانواده به آن شهر مهاجرت می‌کردند. زندگی مجردی آن‌قدر غیرمعمول بود که حتی آن‌ها طلاق می‌گرفتند، بار دیگر به خانه پدری باز می‌گشتند تا زندگی را در کانون خانواده از سر گیرند.

خبر افزایش خانه‌های مجردی در پایتخت و سایر کلان‌شهرها، و نیز آمارهایی مبنی بر زندگی 27 تا 30درصدی جوانان تهرانی در خانه‌های مجردی، مطلبی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.

به نظر می‌رسد که خانه‌ی مجردی اگر یک ترکیب لغوی فرض شود، معنی بدی ندارد. هر کسی به مقتضای شغل، تحصیل، اتفاقات و شرایط خاص خودش می‌تواند زیست مجردی داشته باشد. همان‌طور که خیلی از دانشجویان یا طلاب در دوره‌ای از زندگی‌شان زیست‌مجردی دارند و خانه هم می‌گیرند. اما وقتی از خانه‌ی مجردی صحبت می‌کنیم، گویا از یک پدیده‌ی اجتماعی حرف می‌زنیم که نوع خاصی از زندگی منظور آن است.

تعریف ما از خانه‌ی مجردی، زیست تنهای یک فرد است، بدون این‌که برای آن یک نقطه‌ی پایانی تعریف کند. هر کسی به عنوان سرباز یا به عنوان دانشجو یا طلبه، در برهه‌ای از زمان مجرد خواهد بود، اما به این زیست، زیست مجردی یا زندگی در خانه‌ی مجردی اطلاق نمی‌کنیم؛ اگرچه ماهیتاً تفاوتی نمی‌کند بین کسی که این‌طور تک‌زیست است با کسی که مورد بحث ما و سوژه گفت‌وگوی ماست.

در واقع تک‌زیستی و زندگی مجردی، افقی غیر از زندگی در تنهایی ندارد. یعنی فرد حالت منتظر ندارد. نمی‌گوید دو سال سربازی است و تمام می‌شود، یا چهار سال دانشگاه است و تمام می‌شود، یا سه سال کار در غیر از شهر خودش است و تمام می‌شود. مجردزیست کسی است که بدون داشتن افقی روشن، تنها زندگی می‌کند. نکته‌ی دوم این است که این فرد «خانه‌ی مبدû ندارد. این آن نکته‌ای است که افراد تک‌زیست را از مثلاً دانشجویان مهاجر یا سربازان مجزا می‌کند.

کسانی که خانه مجردی دارند، افسرده‌اند و گاهی هم حتی زمینه‌های گرایش به خودکشی را ایجاد می‌کنند به همین دلیل آمار خودکشی در زیست‌های مجردی بسیار بیشتر از خانواده‌هاست.

مسأله‌دیگر، گرایش به انواع و اقسام اعتیادها است که الان رایج‌ترین‌شان، اعتیاد به "انواع مواد مخدر، الکل و اینترنت" است. در حدود چهار نوع اختلال شخصیتی زمینه‌های گرایش به تنهایی زیاد است که اسمش را می‌گذارند "اختلال شخصی پارنوا"

در غرب این پدیده آیا مدرن است یا سابقه‌ی تاریخی دارد؟

در کشورهای غربی مسأله‌ی «جشن استقلال» را داریم که خانواده‌ها در آن ملزم می‌شوند به این‌که نوجوانان را مستقل کنند. از یک دوره‌ای، مثلاً 18سالگی، هم دختران و هم پسران در بعضی ایالت‌های آمریکا یا کشورهای دیگر، باید از خانواده‌شان جدا شوند و تحت ‌حمایت دولت تمرین استقلال کنند تا بتوانند به عنوان یک فرد مۆثر در اجتماع ایفای نقش کنند. به هر جهت این مسأله آن‌جا مشکل نیست و چون مشکل هم نیست، نگاه آسیب‌شناسانه به آن نمی‌شود. ولی در جامعه‌ی ما چون آن شیوه‌ی زندگی رایج نیست و پایه‌ی اجتماع ما «زندگی با خانواده» است، زیست مجردی برای ما به مثابه یک آسیب است.

جوامع غربی 50 سال است که با این پدیده روبه‌رو هستند و برایش برنامه‌ریزی کرده‌اند، قانون وضع کرده‌اند و از آن قبح‌زدایی کرده‌اند. حتی این پدیده را تبدیل کرده‌اند به جریان اصلی. یعنی اگر پدر و مادری بخواهند با استقلال فرزندان مخالفت کنند، حاکمیت به نفع فرزندان اقامه‌ی دعوا می‌کند. البته این پدیده در غرب هم پدیده‌ی دیرپایی نیست، اما سازگاری‌شده است، به دلیل این‌که تبدیلش کرده‌اند به جریان غالب و حالا دیگر این مسأله برای‌شان حالت مشکل و بیماری را ندارد.

خانه مجردی

دلایل گرایش به زندگی جدا از خانواده

مهمترین علل بروز این پدیده سخت‌گیری‌های بیش از حد جامعه و خانواده، گشاده بازی‌های ماهواره‌های خارج از کشور و همچنین تماشای ماهواره و فضای اینترنتی عنوان کرده که سبب می‌شود هر انسانی که مستعد جهش است، دچار جهش ناهنجار شود و به سمت زندگی فرادی و جمعی گرایش پیدا کند.

انگیزه‌های اقتصادی عامل دیگر تمایل جوانان به زندگی افرادی است؛ چرا که اکثر جوانان نسل سوم دارای تحصیلات بالا هستند، اما کار مناسب در جامعه ندارند تا بتوانند تامین معاش داشته و به سمت ازدواج گرایش پیدا کنند.

دلیل سوم افزایش سن ازدواج است. متأسفانه با وجود جمعیت جوانی که داریم، سن ازدواج مدام بالا می‌رود. ما معتقدیم افزایش سن ازدواج در دختران به سبب تجردهای ناخواسته است. یعنی دختران می‌خواهند ازدواج کنند، اما نمی‌شود.در پسران اما بی‌رغبتی به ازدواج وجود دارد. میل به بزرگ ‌شدن، جوان ‌شدن و بال‌درآوردن و استقلال پیدا‌کردن را اصلاً خداوند در وجود انسان قرار داده و یکی از زمینه‌های فطری ازدواج همین گرایش است؛ یعنی فراتر رفتن از آشیانه‌خانه‌پدری و تشکیل خانواده. حالا وقتی این نیاز و میل و گرایش برای پرواز از این آشیانه ظهور پیدا کرده و زمینه‌ها و لوازمش هم مثل رشد جسمی، استقلال فکری، استقلال اجتماعی و یک مقداری توانایی‌های تحصیلی و گاهی شغلی فراهم شده است، اما آن خانه‌دوم که باید سرمایه‌گذاری اصلی روی آن باشد -یعنی ازدواج- فراهم نیست، فرد در این وضعیت سعی می‌کند که این میل به استقلال را با رفتن به خانه‌مجردی پاسخ دهد. به همین دلیل اگر ما بخواهیم موج اقبال به خانه‌های مجردی را کم کنیم، باید مسأله‌ازدواج را جدی بگیریم.

جوامع غربی 50 سال است که با این پدیده روبه‌رو هستند و برایش برنامه‌ریزی کرده‌اند، قانون وضع کرده‌اند و از آن قبح‌زدایی کرده‌اند. حتی این پدیده را تبدیل کرده‌اند به جریان اصلی. یعنی اگر پدر و مادری بخواهند با استقلال فرزندان مخالفت کنند، حاکمیت به نفع فرزندان اقامه‌ی دعوا می‌کند. البته این پدیده در غرب هم پدیده‌ی دیرپایی نیست

چهارمین نکته، تفاوت نسلی است. همزمان با بزرگ‌شدن کودکان از نظر سنّی، این تفاوتی که بین آن‌ها و نسل قبل پیدا می‌شود، تا حد تعارض جدی است. نسل جدید افکارش، گرایش‌هایش و علایقش نسبت به مسائل مختلف تغییر کرده و گاهی حتی این فاصله فاصله‌قرنی است. در گذشته شاید هر 50 سال یک نسل بود، اما امروزه فرزندان در مواجهه با سرعت رشدی که در جهان وجود دارد و اطلاعاتی که مدام عرضه می‌شود، به ‌سرعت از پدر و مادر فاصله می‌گیرند. پدر و مادر از طرفی همچنان پای در سنت‌ها دارند؛ نه ‌تنها در سنت‌های مثبت، که در تعصب‌ها، در نشناختن روحیات نوجوانان و جوانان، و پافشاری برای این‌که آن‌ها را مثل خودشان کنند. اغلب آن‌ها حتی خودشان هم «فرزند زمانه‌خود» نیستند. درگیر شدن پدر و مادر با فرزندان حتی به خاطر مسائلی ساده مثل آرایش موی یک پسر تا لباس یک دختر برای تحمیل‌کردن دیدگاه‌های مختلف بر فرزندان صورت می‌گیرد. این «تفاوت نسلی» تبدیل می‌شود به «تعارض نسلی» و گاهی هم به «گسست نسلی». گاهی این شکاف نسلی پدیده‌ی خانه‌های مجردی را ایجاد می‌کند و افراد احساس می‌کنند که باید از جایی که مرتب در معرض ملامت و نصیحت هستند، دور شوند.

تبعات و آفت خانه های مجردی چیست؟
تجرد

گرایش به رفتارهای پر خطر جنسی، یکی از تبعات خانه‌های مجردی است؛ به ‌خصوص اگر خانه‌مجردی محلی باشد که طرف احساس کند دور از چشمان دیگران می‌تواند برخی رفتارهای انحرافی را انجام دهد و با بعضی‌ها ارتباط داشته باشد.

کسانی که خانه مجردی دارند، افسرده‌اند و گاهی هم حتی زمینه‌های گرایش به خودکشی را ایجاد می‌کنند به همین دلیل آمار خودکشی در زیست‌های مجردی بسیار بیشتر از خانواده‌هاست.

مسأله‌دیگر، گرایش به انواع و اقسام اعتیادها است که الان رایج‌ترین‌شان، اعتیاد به "انواع مواد مخدر، الکل و اینترنت" است. در حدود چهار نوع اختلال شخصیتی زمینه‌های گرایش به تنهایی زیاد است که اسمش را می‌گذارند "اختلال شخصیت پارنوا"؛ یعنی آدمی که اصولاً به آدم‌ها و وفاداری و صداقت آن‌ها سوء ظن دارد.

بسیاری از کارشناسان زندگی مجردی را پیامد گسترش مدرنیته در جوامع غرب می‌دانند که به سایر کشورها و همچنین کشور ما تزریق شده است. این روند به دلیل انطباق نداشتن با فرهنگ خانواده محور ایرانی، عوارض بسیاری را به دنبال دارد که از مهم‌ترین آن می‌توان به زوال بنیان خانواده که یکی از مهمترین ارکان اجتماع است، اشاره کرد.

جامعه‌شناسان بر این باورند که با توجه به هشدار کارشناسان مبنی بر افزایش انفجاری زندگی مجردی در سال‌های آینده، مسۆولان دولتی باید هر چه زودتر ستون‌های جامعه را در مقابل این آسیب مقاوم سازند.

فرآوری: طاهره رشیدی

بخش اجتماعی تبیان


منابع : 1- تعامل / 2- تیتر انلاین / 3- فرارو / 4- شبکه ایران