تبیان، دستیار زندگی
از عمر بن خطاب روایت شده كه چهل انگشتر صدقه دادم در حال ركوع تا آیه اى نیز مثل آیه اى كه براى على - علیه السلام - نازل شد، براى من نیز نازل شود ولى چیزى نازل نشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حادثه ای که هیچ کس نتوانست انکار کند

امام علی

یكى از مهمترین رخدادهاى تاریخ بشریت در یك روز گرم، در كنار غدیر خم رقم خورد، در آن روز پیامبر رحمت و امید، دست وفادارترین یار خود را بالا برد و ضمن سخنانى سرشار از حكمت و معرفت ایشان را به جانشینى خود منصوب ساخت و بدین وسیله دین خود را كامل كرد. شعاع و درخشندگى این حادثه فرخنده، چنان عالم گیر است كه هیچ عقل سلیم و وجدان پاكى نمى تواند آن را انكار كند و انس و جن، دوست و دشمن، شیعه و سنى، مسیحى و یهودى، همه و همه به آن معترف هستند.


گواهی جنّیان

جعفر بن عبدالحمید نقل مى كند: در جایى جمع بودیم، شخصى گفت: على وصى رسول خدا بود. دیگران گفتند: این گونه نیست . آمدیم پیش ابوحمزه ثمالى و جریان را به او گفتیم، ابوحمزه گفت: علاوه بر انسان ها، اجنه نیز بر جانشینى او گواهى داده اند.

ابو خیثمه تمیمى به من گفت: زمانى كه قضیه حكمیت بین معاویه و على – علیه السلام- اتفاق افتاد، با خودم گفتم، نه با على همراهى مى كنم و نه علیه او كارى انجام مى دهم . بالاخره به روم رفتیم . وقتى كه در ساحل رود میافارقین (1) عبور مى كردم، صدایى از پشت سرم شنیدم كه مى گفت:

یا ایها السارى بشط فارق                          مفارق للحق دین الخالق

متبع به رئیس مارق                                 ارجع الى وصى النبى (2) الصادق

برگشتم ولى چیزى ندیدم پس گفتم :

انا ابوخیثمة التمیمى                                لما رایت القوم فى الخصوم

تركت اهلى غازیا للروم                              حتى یكون الامر فى الصمیم (3)

باز شنیدم كه گفت :

اسمع مقالى وارع قولى ترشدا                   ارجع الى على الخضم الصیدا

ان علیا هو وصى احمدا(4)

ابوخیثمه مى گوید: پس پیش على – علیه السلام-  برگشتم .(5)

تعبد بدون ولایت على علیه السلام تعبدى است كه راه به مقصود نمى برد. شریعت منهاى ولایت على علیه السلام شریعتى بى روح و بى معنویت است. ولایت على علیه السلام مرز شناخت حق از باطل است

مسلمان شدن اهل کتاب

روزى جمعى از یهودیانى كه تازه مسلمان شده بودند مانند: عبدالله بن سلام ، و اسد، و ثعلبه ، و ابن یامین و ابن صوریا، نزد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آمدند و عرض كردند: یا رسول الله! حضرت موسى بن عمران وصى خود را یوشع بن نون قرار داد، وصى بعد از شما چه كسى است ؟

هنوز سۆ ال آنها تمام نشده بود كه آیه شریفه «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُۆتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُونَ» (6) نازل شد كه، ولى شما خدا و رسول او آن كسانی اند كه ایمان آوردند و نماز به پا كردند و در ركوع زكات پرداختند.

سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله به یهودیان فرمود: برخیزید تا به مسجد برویم. آنگاه به مسجد رفتند. جلوى مسجد فقیرى را دیدند كه از مسجد بیرون مى آید، رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: اى سائل كسى به تو چیزى داده است ؟

فقیر گفت : آرى یا رسول الله ! این انگشتر را به من دادند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چه كسى این را به تو داد، عرض كرد: این مردى كه نماز مى خواند، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در چه حالى به تو این انگشتر را داد عرض كرد: در حال ركوع.

پیغمبر صلى الله علیه و آله تكبیر گفت و اهل مسجد هم تكبیر گفتند.

آنگاه فرمود: این على بن ابیطالب پس از من ولى شما است .

آنگاه آن جمع تازه مسلمان گفتند: به خداوند سوگند بدین اسلام و پیغمبرى محمد - صلى الله علیه و آله - و به ولایت على بن ابیطالب - علیه السلام- خشنود و راضى شدیم .

از عمر بن خطاب روایت شده كه چهل انگشتر صدقه دادم در حال ركوع تا آیه اى نیز مثل آیه اى كه براى على - علیه السلام - نازل شد، براى من نیز نازل شود ولى چیزى نازل نشد.(7)

امام علی

اعتراف دشمن

مردى از اهالى همدان به نام «برد» به نزد معاویه آمد. در آن هنگام از عمرو بن عاص شنید كه نسبت به امام على علیه السلام سخنان ناروا و توهین آمیز مى گوید. آن مرد به عمرو بن عاص گفت: همانا بزرگان ما از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده اند كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، آیا این سخنان حق است یا باطل ؟

عمرو بن عاص گفت: این سخنان كاملا حق و درست است و من در ادامه این سخنان مى گویم كه هیچ یكى از صحابه رسول خدا نیست كه مناقب و فضایلى چون فضایل على براى او باشد. ولى على فضایل و مناقب خود را به سبب كارهاى كه درباره عثمان نمود، تباه و نابود ساخت .

برد گفت: آیا دستور كشتن عثمان را على - علیه السلام - صادر كرده بود؟ و یا آیا خود اقدام به كشتن او كرد؟

عمرو گفت: نه دستور قتل از على بود و نه خود او این كار را كرد بلكه قاتل او را پناه داد و از دستگیرى او ممانعت به عمل آورد.

برد گفت : آیا به این وصف مردم با او در مورد خلافت بیعت كردند؟

گفت : آرى .

برد گفت : پس چه چیزى تو را از بیعت على - علیه السلام - خارج نمود؟

گفت : متهم دانستن من او را درباره قتل عثمان .

برد گفت : تو خود نیز مورد چنین اتهامى واقع شدى .

عمرو گفت : راست گفتى و به همین علت به فلسطین رفتم .

پس از این صحبت ها، برد به سوى قبیله خود برگشت و به آنها گفت : ما به سوى قومى رفتیم و علیه آن قوم از صحبت هاى خودشان برهان و سند محكومیتشان را گرفتیم . اى مردم على علیه السلام بر حق است از او پیروى كنید.(8)

از عمر بن خطاب روایت شده كه چهل انگشتر صدقه دادم در حال ركوع تا آیه اى نیز مثل آیه اى كه براى على - علیه السلام - نازل شد، براى من نیز نازل شود ولى چیزى نازل نشد

اقرار یک شاهد عینی

امیرالمۆمنین علیه السلام در ایام جنگ صفین نامه اى به معاویه نوشت و آن را به دست اصبغ بن نباته داد كه به او رساند. او مى گوید: داخل كاخ معاویه شدم در حالى كه بر قطعه چرمى نشسته بود و بر دو بالش سبز تكیه داده بود. در طرف راست او عمرو بن عاص و حوشب و ذولكاع و در طرف چپ او برادرش عتبه و در برابرش ابوهریره و چند نفر دیگر قرار داشتند. پس از آن كه معاویه نامه آن جناب را قرائت كرد. گفت : همانا على قاتلان عثمان را به ما تسلیم نمى كند.

اصبغ گوید: به او گفتم : اى معاویه ، خون عثمان را بهانه مگیر! تو جویاى پادشاهى و سلطنت هستى و اگر در زمان زندگى عثمان مى خواستى او را یارى كنى ، مى كردى . ولى در كمین فرصت و در انتظار كشته شدن بودى تا این امر را دستاویز رسیدن به پادشاهى قرار دهى .

اصبغ گوید: معاویه از سخنان من در خشم شد و من خواستم خشم او بیشتر شود. لذا رو به ابى هریره كردم و به او گفتم : اى یار رسول الله! من تو را سوگند مى دهم به آن خداوندى كه معبودى جز او نیست و داناى آشكار و نهان است و به حق حبیبش مصطفى صلى الله علیه و آله كه مرا خبر دهى ، آیا روز غدیر خم را درك نمودى و حضور داشتى ؟

گفت: بلى حاضر بودم .

گفتم: درباره على علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله چه شنیده اى؟

گفت: شنیدم كه رسول خدا فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه ... .

به او گفتم: بنابراین اباهریره! تو با دوست او دشمن شدى و با دشمن او دوست .

در این موقع ابوهریره نفس بلندى كه حاكى از تاسف او بود كشید و گفت: انا لله و انا الیه راجعون .(9)

آرى! تعبد بدون ولایت على علیه السلام تعبدى است كه راه به مقصود نمى برد. شریعت منهاى ولایت على علیه السلام شریعتى بى روح و بى معنویت است. ولایت على علیه السلام مرز شناخت حق از باطل است .

پی نوشت:

1) میافارقین ، شهرى در دیار بكر است .

2) یعنى : اى كسى كه از كنار رود فارق عبور مى كنى و از دین حق كناره گرفته اى ! پیروى مى شود در آن دین ، رییس با نفوذ به سوى وصى پیامبر راستگو برگرد.

3) یعنى : من ابو خیثمه تمیمى هستم  و هنگامى كه قوم خود را در دشمنى با یكدیگر دیدم . خانواده ام را ترك كردم و به روم آمدم تا این كه كار آن ها اصلاح شود.

4) یعنى : سخنم را بشنو و به سوى على كه سخاوتمند و صاحب ملك است ، برگرد. چون على ، جانشین احمد است .

5) بحارالانوار: 39/167، حدیث 7.

6) مائدة : 55.

7) امالى شیخ صدوق.

8)  الغدیر، ج 2، ص 67.

9) همان، ص 70.

فرآوری: ابوالفضل صالح صدر      

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

داستانهاى الغدیر تجلى امیرمۆ منان على علیه السلام، سیدرضا باقریان موحد.

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام، محمد رضا رمزى اوحدى.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.