متوکل، خلیفه شیطان
در سال 232 پس از آنکه هارون واثق پسر هشتمین خلیفه آل عباس، یعنی ابراهیم معتصم، در قصر سامرا بدرود زندگی گفت، خلافت به برادرش جعفر متوكل رسید. متوكل از پلیدترین و آلوده ترین و بدنامترین خلفای آل عباس است. او که روز مرگ برادرش بر تخت خلافت نشست، مردی مطرود و مغضوب بود. وی در زمان برادرش كه مریض محتضر بود در زندان به سر می برد و با كوششهای محمد بن عبدالملك وزیر وقت بنا بود اعدام شود اما نشد. هارون واثق مُرد و جعفر متوكل به جایش نشست و نخستین فرمانی كه به دست اجرا سپرد اعدام محمد بن عبدالملك بود.
دوران حكومت متوكل که از جنایتكارترین خلفاى عباسى و دشمن پرکینه امیرمۆمنان علیه السلام و خاندان و شیعیان او بود، یكى از سیاهترین دورانها برای شیعیان و علویان بشمار مى رود. از آنجا كه همه جنایات او را نمىتوان در این بحث فشرده بیان كرد، ناگزیر به دو مورد، نمونه وار اشاره مىكنیم.
دشمنی پر کینه با آل علی علیهالسلام
جعفر متوكل عباسی، این موجود ناقص و مریض، عداوت بی جا و بیجهت و در عین حال بی حد و حصری نسبت به امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندانش شان میداد تا آنجا كه دلقك دربار او - العیاذباالله - امیرالمومنین علی علیه السلام را وسیله مسخرگی خود قرار میداد و او را میخندانید.
او در زمان خلافت خود بزرگانى از مردم مسلمان و معتقد به اهل بیت علیهم السلام را به شهادت رسانید كه از جمله آنان «ابن سكّیت»، یار با وفاى امام جواد و امام هادى علیهماالسلام و شاعر و ادیب نام آور شیعى، بود كه متوكل به جرم دوستى على علیه السلام او را به قتل رسانید.
روزى متوكل با اشاره به دو فرزند خود، از وى پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا «حسن» و «حسین»؟
ابن سكّیت از این سخن و مقایسه بى موردسخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بى درنگ گفت: «به خدا سوگند «قنبر» غلام على - علیه السلام - در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!»
متوكل كه مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بیرون كشیدند!(1)
«خطیب بغدادى» درباره شكنجه و آزار طرفداران خاندان رسالت از سوى متوكل مىنویسد: متوكل عباسى «نصر بن على جهضمى» را به علت حدیثى كه درباره منقبت و فضیلت امام على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین - علیهم السلام - نقل كرده بود «هزار» تازیانه زد و دست از او برنداشت تا آنكه شهادت دادند او از اهل سنت است!(2)
در كنار این فشارها و محدودیتهاى جانكاه نسبت به شیعیان، متوكل در تاراج بیت المال و بناى كاخهاى با شكوه وراه اندازى تشریفات پرخرج بیداد مىكرد.
او همچنین از نظر اقتصادى به قدرى بر شیعیان سخت گرفت كه مىگویند: در آن زمان گروهى از بانوان علوى در مدینه حتى یك دست لباس درست نداشتند كه در آن نماز بگزارند و فقط یك پیراهن مندرس بر ایشان مانده بود كه به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده مىكردند و نیز با چرخ ریسى روزگار مىگذراندند، و پیوسته در چنین سختى و تنگدستى بودند تا متوكل به هلاكت رسید.(3)
او به شعراى مزدور و خود فروخته اى همچون «مروان بن ابى الجنوب» مبالغ هنگفتى صله مىداد تا درباره مشروعیت حكومت بنى عباس و هجو بنى هاشم شعر بسرایند.(4) و زمانى كه به ایجاد ارتشى نوین موسوم به «شاكریه» دست زد، افرادى را از مناطقى كه در بینش ضد علوى مشهور بودند، بویژه از سوریه، الجزیره، جبل، حجاز و عنبا استخدام كرد.(5)
او شیعیان را از دستگاه دولت اخراج مىكرد و موقعیت آنان را در اذهان عمومى خدشه دار مىساخت. به عنوان نمونه، مىتوان از بركنارى «اسحاق بن ابراهیم» یاد كرد كه متوكل او را به جرم شیعه بودن از حكمرانى «سامرّû و «سیروان» در استان «جبل» بركنار كرد. افراد دیگرى نیز به همین علت موقعیتهاى خود را از دست دادند.(6)
متوكل با اِعمال این شیوهها، از بروز هر گونه حركتى از ناحیه شیعیان بر ضد رژیم خود جلوگیرى كرد، لكن موفق نشد فعالیتهاى پنهانى آنان را خاتمه بخشد. گزارشهاى تاریخى، حاكى از آن است كه امام هادى علیه السلام ارتباطهاى خود را با پیروانش در نهان ادامه مى داد.
عیاشیهای بیسابقه
در كنار این فشارها و محدودیتهاى جانكاه نسبت به شیعیان، متوكل در تاراج بیت المال و بناى كاخهاى با شكوه وراه اندازى تشریفات پرخرج بیداد مىكرد. او كاخهاى متعددى بنا كرد و اموال هنگفتى هزینه آنها نمود. از جمله، كاخهایى به نامهاى: شاه، عروس، شبداز، بدیع، غریب، بُركُوá جعفرى، ملیح، غرو، مختار، حیر و ... براى خوشگذرانى بنا كرده بود كه هر كدام هزاران میلیون درهم خرج برداشته و مورخان به تفصیل از آنها یاد كردهاند.(7)
«سیوطى» مىنویسد: او چهار هزار كنیز در كاخ خود داشت كه از همه آنها كام جسته بود!(8)
«مسعودى»، مورخ نامدار، مىگوید: در هیچ زمان و هیچ عصرى مانند دوران حكومت متوكل، پول خرج نمىشد!(9)
به عنوان مثال متوكل تصمیم گرفت پسرش «عبدالله معتزّ» را ختنه كند و براى این منظور تشریفات بسیار پرخرج و سرسام آورى به راه انداخت كه مورخان به تفصیل نوشته اند.(10) در حالیکه، طبق نقل «ابوبكر خوارزمى»، نویسنده بزرگ عصر آل بویه، در همان زمان از اولاد فاطمه علیهاالسلام که گرامى داشتن و دوستى نسبت به ایشان واجب است،یك وعده خوراك و یك جرعه آب را دریغ مىداشتند و از فقر، مُشرِف به هلاك بودند.(11)
اینها گوشه هایى از خوشگذرانیها و ولخرجیهاى متوكل از محل بیت المال بود، وگرنه شرح بزمها و عیاشیهاى او در این بحث فشرده نمى گنجد.
یزیدِ زمانه
متوکل ملعون که مىترسید آرامگاه سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام پایگاهى بر ضد او گردد و مبارزات و شهادت آن شهید بزرگوار الهام بخش حركت و قیام مردم در برابر ستمهاى دربار خلافت شود، در سال 236 قمرى دستور داد قبر شریف امام حسین علیه السلام و بناهاى اطراف آن ویران و زمین پیرامون آن كِشت شود و نیز در اطراف آن پاسگاههایى بر قرار ساخت تا از زیارت آن حضرت جلوگیرى كند. اما گویا هیچ یك از مسلمانان حاضر به تخریب قبر امام حسین علیه السلام نبوده است، زیرا او این كار را توسط شخصى بنام «دیزج» انجام داد كه یهودى الأصل بود. اما شیعیان و دوستداران سرور شهیدان در هیچ شرائطى از زیارت آن تربت پاك باز نایستادند و زائران، انواع صدمه ها و شكنجه ها را تحمل مىكردند و باز به زیارت مىرفتند. (12)
مردمآزار پلید
متوكل انسانی مریض بود (سادیك) بود. او از آزار مردم دل خوش می داشت. معروف است كه این خلیفه در محافل مستی و شادی خود ناگهان خوش میكرد كه عقرب و رطیل به جان همنشینان خود بیندازد و حتی هوس میكرد شیر یا ببر گرسنه ای را از باغ وحش او به بارگاهش راه بدهند تا از تماشای هراس و وحشت مردم در برابر این جانور درنده عطش مردم آزاری او فروبنشیند.
یک انحراف جنسی
جعفر متوكل كه مردی زنباز و زن صفت بود عارضه منحرف دیگری هم داشت اما قلم شریفتر از ذكر آن پلیدیها و انحرافها است. فقط با آنچه شاعر شهیر و دلیر عصر او دعبل بن علی خزایی سروده قناعت میكند که به روایت ابوالفرج اصفهانی در اغانی (ج18، ص95) سخنی در هجو متوكل دارد:
«و لست بقایل قذعا و لكن لامر ما تعبدك العبید...»
دعبل خزاعی راز نفوذ شدید تركها را در حكومت متوكل این بیماری قبیح میداند كه خلیفه را به طاعت از غلامان ترك واداشته بود و به قول دعبل «بندگان ترك» خلیفه را به بندگی خود را آورده بودند. دعبل خزاعی در این شعر میگوید: من ناسزاگو نیستم. ولی برای یك (مطلب ناگفتنی) بندگان ترك، تو را به بندگی كشیدند...
محمد بن جعفر (منتصر) كه ولیعهد متوكل بود در ماه شوال سال 247 به دست همین تركها (وصیف) و (بغا) نیمه شب وی را با وزیرش فتح بن خاقان به قتل رسانید. البته میان متوکل و منتصر در عین اینكه پدر و پسر و خلیفه و ولیعهد بودند روی مسایل سیاسی رابطه روشنی نبود. حتی متوكل تصمیم گرفته بود منتصر را از ولایت عهد بردارد و پسر دیگرش (محمد معتز) را نصب كند ولی باید دانست اساس كدورت و انزجار و نفرت این پسر از پدرش فساد اخلاقی و انحراف ننگین جنسی او بود.
به سوی دوزخ
متوكل ندیمى داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوكل متكّایى روى شكم خود زیر لباسش مى بست و سر خود را كه موهایش ریخته بود، برهنه مىكرد و در برابر متوكل به رقص مىپرداخت و آوازه خوانان همصدا چنین مىخواندند:
«این مرد طاسِ شكم گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله مولاب متقیان امام على علیه السلام بود. متوكل نیز شراب مىخورد و خنده مستانه سر مىداد.
در یكى از روزها كه عباده طبق معمول به همین كیفیت مسخرگى مىكرد، منتصر فرزند متوکل در مجلس حاضر بود. وى از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید كرد. عباده از ترس ساكت شد. متوكل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بیان كرد. در این هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امیرالمۆمنین! آن كسى كه این شخص اداى او را در مىآورد و مردم مىخندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب مىشود. اگر خود مىخواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند.
متوكل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد كه همصدا این شعر را بخوانند:
«غار الفتى لابن عمّه رأس الفتى فى حِرِ امّه ؛ این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد. سر این جوان در... مادرش باد! »(13)
به دنبال این قضیه بود كه منتصر با نقشه قبلى با همكارى تركان، پدر را به قتل رساند.(14)
پی نوشت:
1) سیوطى، تاریخ الخلفá الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص 348 ؛ مامقانى، تنقیح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 3، ص 570.
2) خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، بیروت، دارالكتاب العربى، ج 13، ص 289.
3) عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه'. ش، 238 و 239 ؛ ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، الطبعة الثانیة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1385 ه'. ق، ص 396.
4) باقر شریف القرشى، حیاة الامام الهادى، الطبعة الاُولى، بیروت، دارالأضوا، 1408 ه'. ق، ص .292
5) جاسم حسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سید محمد تقى آیت اللهى، چاپ اول، تهران، مۆسسه امیر كبیر، 1367 ه.ش، ص 82.
6) همان، ص 84.
7) باقر شریف القرشى، حیاة الامام الهادى، الطبعة الأولى، بیروت، دارالأضوا، ص309 – 315.
8) سیوطى، تاریخ الخلفá الطبعة الثالثة، بغداد، مكبتة المثنى، 1383 ه'.ق، ص350.
9) مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالأندلس، ج4، ص40.
10) القرشى، باقر حیاة الامام الهادى، الطبعة الأولى، بیروت، دارالأضوا، ص 417 ؛ صلاح الدین منجد، بین الخلفأ و الخلعá الطبعة الثالثة، بیروت، دارالكتاب الحدیث، 1980 م، ص33 - 35 ؛ مراسم پرتجمل ختنه كنان معتزّ را «قلقشندى» نیز با اندكى تفاوت در كتاب «مآثر الأنافة فى معالم الخلافة»، مطبعة حكومة الكویت، چاپ دوم، ج3، ص367 آورده است.
11) خوارزمى، رسائل، مصر، المطبعة العثمانى، 1312 ه'.ق، ص 76 - 83 ؛ ف على اصغر قیهى، آل بویه، انتشارات صبا، 1365 ه'.ش، ص 453.
12) ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، الطبعة الثانیة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1385 ه'. ق، ص 395 ؛ مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالأندلس، ج 4، ص 51 ؛ سیوطى، تاریخ الخلفá الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص 347 ؛ ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 55.
13) ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج7، ص5 - 6 ؛ امام هادى علیه السلام، سازمان تبلیغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوین، 1368 ه'.ش، ص63.
14) مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالأندلس، ج4، ص38 ؛ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه'.ش، ص 238.
ابوالفضل صالح صدر
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
- سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی.
- معصومین چهارده گانه علیهم السلام، ترجمه «نورالانوار فی تاریخ الائمة الاطهار»، جواد فاضل.