تبیان، دستیار زندگی
باران شدم از شوق پریدن به هوایت شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت ای صاحب آن «جامعه‌» پر شده از عشق! خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پنجره وا شد

امام هادی

باران شدم از شوق پریدن به هوایت

شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت

ای صاحب آن «جامعه‌» پر شده از عشق!

خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟

گفتی:« فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد

گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت

کی می ‌رسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت

کی مست شود جامعه از جام دعایت 

هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم

مَستَند ملائک همه از عطر عبایت

در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی

شاید متوکل کند اینگونه رهایت

رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد

تا کاخ و ستون هاش بیفتند به پایت

وقتی که امامی و علی هم شده نامت

پیداست که در سامره شاهست، گدایت

یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری

کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟

«اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را

بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت

آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون

دست من و دامان تو و لطف خدایت

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


قاسم صرافان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.