تبیان، دستیار زندگی
پای سخنانش که بنشینی گذر زمان را حس نمی‌کنی. آنقدر حرف برای گفتن دارد که پرسش کم می‌آوری. جمال میرصادقی را می‌گویم. مردی که بسیاری از نویسنده‌های امروز خود را مدیون نوشته‌هایش می‌دانند.آنقدر که حتی برخی از آنها جرات قلم به دست گرفتن را از کلاس های این پیش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تبلیغاتچی‌ها نویسنده نمی‌شوند!

با جمال میرصادقی، نویسنده و مدرس داستان‌نویسی


پای سخنانش که بنشینی گذر زمان را حس نمی‌کنی. آنقدر حرف برای گفتن دارد که پرسش کم می‌آوری. جمال میرصادقی را می‌گویم. مردی که بسیاری از نویسنده‌های امروز خود را مدیون نوشته‌هایش می‌دانند.آنقدر که حتی برخی از آنها جرات قلم به دست گرفتن را از کلاس های این پیشکسوت داستان نویسی به دست آورده اند. او کتاب های مرجع زیادی در زمینه داستان نویسی تألیف کرده است. با او درباره داستان نویسی به گفت وگو پرداختیم.

جمال میرصادقی

با توجه به این که شما ازجمله پیشکسوتان آموزش داستان نویسی هستید؛ تا چه اندازه به ذاتی بودن نویسندگی معتقدید؟

همان گونه که اشاره کردید؛ سال هاست که در این زمینه مشغول آموزش علاقه مندان هستم. از همین رو با تاکید بسیار پاسخ شما را می دهم و می گویم که به هیچ وجه معتقد به ذاتی بودن این هنر نیستم! البته نه این که اعتقادی به لزوم برخورداری از استعداد نداشته باشم. نه! ولی درصد بسیار پایینی را برای آن قائل هستم. آنچنان که شاید بتوان گفت فقط 5 تا 10 درصد اثری که خلق می شود باید با تکیه بر استعداد ذاتی خود فرد باشد.

یعنی منکر تاثیر استعداد هستید؟

نه. این که بگوییم استعداد به طور کل بی تاثیر است هم حرف درستی نیست. شما به نویسنده هایی چون مارکز و برخی دیگر که حتی نامی از آنها آورده نمی شود، نگاه کنید تا پاسخ خود را بگیرید. شما فکر می کنید چرا به عنوان مثال از میان نویسنده های آمریکایی فردی مثل مارکز موفق به کسب عنوان های جهانی می شود، اما برخی دیگر نه؟ این تفاوت میان نویسنده های گمنام و افرادی چون مارکز به آن چند درصد استعداد بازمی گردد. البته نباید فراموش کرد که بخش مهمی از موفقیت یک نویسنده هم به برخورداری او از مایه ذهنی مربوط است؛ اصلی بسیار مهم که در برخی از موارد حتی آن چند درصد استعداد ذاتی را هم تحت تاثیر خود قرار می دهد. فردی که خواهان نویسنده شدن است قبل از هر چیزی باید بداند در دنیای نویسندگی کسب اطلاعات لازم از وقایع روز جهان، کشور و شهرش از اهمیت بسیاری برخوردار است. به طور قطع نویسنده ای که دارای چنین درونمایه ای است موفق به خلق آثار بهتری می شود. از طرفی مخاطبان هم ارتباط بیشتری با اثر او برقرار می کنند. از همین رو چندان بیراه نیست که مدعی شویم برخورداری از درونمایه ذهنی بیش از استعداد اهمیت دارد.

عناصری چون تخیل را که نمی توان در کلاس ها به هنرجویان تزریق کرد. در این باره چه نظری دارید؟ با این تفاسیر باز هم تاکید به اکتسابی بودن نویسندگی دارید؟

با این که معتقدم برای نویسنده شدن استعداد تنها شرط لازم نیست ولی باید بگویم که تخیل چیزی نیست که قابل انتقال باشد. فرانک اوکانر کتابی دارد به نام «صدای تنها» درباره مطالعه و داستان کوتاه که با تلاش خانم شهلا فیلسوفی ترجمه شده است. اوکانر در این کتاب می گوید: «وقتی نوشتن را آغاز کردم گمان می کردم تمام وجوه داستان نویسی را می شود مثل طراحی و نقاشی درس داد. ولی بعدها متوجه شدم این تصور غلط است که کسی خیال کند من همان کیفیت و خصوصیات داستان های خودم را می توانم به افرادی که در کلاسم شرکت می کنند نیز منتقل کنم. تخیل چیزی نیست که بتوان آن را منتقل کرد، چون حادثه ای که برای من اتفاق افتاده و ممکن است سرآغازی برای یکی از کتاب هایم شده باشد برای دیگران اتفاق نمی افتد. بنابراین فقط می توانم اساس نوشتن و ابزار آن را به علاقه مندان منتقل کنم و آنها هم از آن استفاده کنند.» از اوکانر که بگذریم هر کدام از نویسنده ها از تخیل و ذهن خود استفاده می کنند. بنابراین من هم معتقدم ویژگی های خاص فکری و سبک هر نویسنده برای خود اوست و قابل انتقال نیست، اما اصول نوشتن را می توان یاد داد.

کلاس های شما همچنان برای علاقه مندان پابرجاست؟

حدود دو سال پیش یکشنبه و چهارشنبه ها برای علاقه مندان کلاس داشتم، اما در چند سال اخیر مشکلات اقتصادی بسیاری پیش روی اهالی فرهنگ و ازجمله اهالی قلم قرار گرفت. آنچنان که نویسنده ها دیگر نمی توانند از پس انتشار کتاب های خود برآیند. این مسأله برای نویسنده های جوان بیش از نویسنده های شناخته شده مطرح است چراکه به علت مشکلات اقتصادی کمتر ناشری حاضر به سرمایه گذاری برای نویسنده ای تازه کار می شود و ناشر کتابی را می پذیرد که به فروش آن مطمئن باشد. شما تصور کنید در چنین شرایطی نویسندگان جوان چطور فرصتی برای مطرح شدن خواهند یافت؟ حتی اگر ناشر هم کتاب را منتشر کند فروش آن با استقبال چندانی روبه رو نمی شود. از بحث آموزش داستان نویسی که بگذریم باید در دیگر چرخه های نشر هم اوضاع کمی بهتر شود تا ما شاهد ارتقای ادبیات داستانی شویم.

نباید فراموش کرد که بخش مهمی از موفقیت یک نویسنده هم به برخورداری او از مایه ذهنی مربوط است؛ اصلی بسیار مهم که در برخی از موارد حتی آن چند درصد استعداد ذاتی را هم تحت تاثیر خود قرار می دهد. فردی که خواهان نویسنده شدن است قبل از هر چیزی باید بداند در دنیای نویسندگی کسب اطلاعات لازم از وقایع روز جهان، کشور و شهرش از اهمیت بسیاری برخوردار است.

شما به مارکز اشاره کردید. نویسندگی مارکز که در نتیجه کلاس های نویسندگی نیست! آیا می توان این طور استنباط کرد که وقتی فردی چون مارکز بدون بهره گرفتن از هیچ آموزشی موفق به کسب عنوان های جهانی می شود؛ پس اهمیت استعداد بسیار بیشتر از اکتساب است؟

نه! اما مارکز هم در کلاس های مختلفی به عنوان مدرس حضور دارد؛ هم کلاس های آموزش داستان نویسی و هم کلاس سینمایی، البته این روزها قدری به علت ابتلا به بیماری فعالیت هایش کمرنگ تر شده است. همین مسأله نشان می دهد نویسنده ای چون مارکز هم متوجه اهمیت آموزش در این هنر شده است وگرنه چرا باید به آموزش علاقه مندان مشغول می شد! اصلا شما کمی فکر کنید. مگر چند نویسنده هستند که مثل مارکز بدون هیچ آموزشی نویسنده شده اند؟ اینها استثناء هستند. شما نباید استثناها را با عموم نویسنده ها مقایسه کنید! اصلا از خود بپرسید چرا اغلب نویسنده های مطرح معاصر از آمریکای لاتین هستند! این به علت اهمیت آموزش است.

اتفاقا می خواستم این موضوع را بپرسم!

به نظر من پاسخ به این پرسش واضح است. آنها به آموزش اهمیت می دهند، اما ما هنوز متوجه اهمیت این مسأله نشده ایم. هنوز هم سر این موضوع می جنگیم که نویسنده ها از بدو تولد نویسنده هستند یا باید تحت آموزش قرار بگیرند. شما تا وقتی که اصول نوشتن را ندانید چطور می توانید اثری خلق کنید که توجه همه را به خود جلب کند. البته ما هم در دوره ای از نویسنده های خوبی برخوردار بودیم، اما آنقدر اسیر حاشیه شده ایم که از دنیای نوشتن به معنای واقعی آن دور شده ایم.

با توجه به مطالعات و تجربه ای که دارید؛ وضع داستان نویسی را در دوران معاصر چگونه ارزیابی می کنید؟

ما در دوران معاصر نویسنده هایی همچون سیمین دانشور، جمالزاده،آل احمد و بزرگ علوی داشته ایم. از آن زمان مدت ها می گذرد، اما بعد از این افراد نویسنده تثبیت شده نداریم! این مایه تاسف است. من کتابی با عنوان «نویسنده های نام آور معاصر» نوشته ام. برای نوشتن این اثر با حوصله و صرف زمان کافی آثار 31 نویسنده را خواندم تا درباره آنها بنویسم. به نظر من برای ملتی 75 میلیون نفری این تعداد نویسنده باعث تاسف است. حتی اگر این تعداد را صد نفر هم در نظر بگیریم باز هم اندک است. در بسیاری از کشورهای جهان برای نویسنده ها شرایطی وجود دارد که به نوشتن می توانند به عنوان شغل نگاه کنند. شاید بد نباشد مثالی در این ارتباط بزنم؛ در زمان حکومت شوروی سابق داستان ها با تیراژ چهار، پنج میلیون منتشر می شد.

از همین رو نویسنده های متعددی در مکتبی به عنوان «رئالیسم سوسیالیستی» دست به خلق اثر می زدند؛ مکتبی که تحت حمایت حکومت بود. به دلیل این حمایت، نویسنده ها در شرایط خوبی زندگی می کردند. بعد ازفروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وقتی دیگر خبری از آن حمایت های مالی نبود و اثری از آن نویسنده ها هم باقی نماند. همه آنها نوشتن را رها کردند. آثار این نویسنده ها تبلیغی بود. در صورتی که ادبیات نباید اسیر تبلیغات شود. داستان باید از خلوت و ذهن خود نویسنده نشات بگیرد نه از قراردادها! این یکی از مشکلاتی است که گریبان ادبیات ما را گرفته و باید فکری برای رهایی از آن بیندیشیم. نویسنده ای که تبلیغاتی بنویسد موفق به خلق اثری ماندگار نمی شود.

بخش ادبیات تبیان


منبع: جام جم/مریم شهبازی