تبیان، دستیار زندگی
مهدی آذر یزدی نویسنده معروف داستانهای كودكان در سال 1300 در خرمشاه حومه یزد متولد شد . در ۱۳۲۲ به تهران آمد و مقیم تهران گردید .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پدری که هنوز قصه‌هایش تمام نشده است

(مهدی آذر یزدی)


مهدی آذر یزدی نویسنده معروف داستانهای كودكان در سال 1300 در خرمشاه حومه یزد متولد شد.

مهدی آذر یزدی

در 1322 به تهران آمد و مقیم تهران گردید . تحصیلات او بیشتر در حوزه های علمی و دینی قدیم انجام شده است . قبل از آنكه به كار نگارش داستانهای كودكان بپردازد، به مشاغل گوناگون و از جمله عكاسی و كتابفروشی اشتغال داشته است .

وی از سال 1336 با توجه به زمینه و مطالعات وسیع قبلی اش شروع به نوشتن داستانهای گوناگون برای كودكان نمود . وی با انتخاب سبك بخصوصی در تهیه و نگارش داستانهایش بصورت یكی از نویسندگان ورزیده و مطلع داستانهای كودكان در ادبیات معاصر ایران در آمده است .

اما كتاب كودكان

اولین بار كه به فكر تدارك كتاب برای كودكان افتادم سال 1335 یعنی در سن 35 سالگی ام بود.

بعضی ها از كودكی شروع به نوشتن می كنند، ولی من تا هجده سالگی خواندن درست و حسابی را هم بلد نبودم.

در سال 1335 در عكاسی «یادگار» یا بنگاه ترجمه و نشر كتاب كار می كردم و ضمناً كار غلط گیری نمونه های چاپی را هم از انتشارات امیركبیر گرفته بودم و شبها آن را انجام می دادم. قصه ای از «انوار سهیلی» را در چاپخانه می خواندم كه خیلی جالب بود. فكر كردم اگر ساده تر نوشته شود، برای بچه ها خیلی مناسب است. جلد اول «قصه های خوب برای بچه های خوب» خود به خود از اینجا پیدا شد. آن را شبها در حالی می نوشتم كه توی یك اتاق 2 در 3 متری زیر شیروانی، با یك لامپ نمره ده دیوار كوب زندگی می كردم.

نگران بودم كتاب خوبی نشود و مرا مسخره كنند. آن را اول بار به كتابخانه این سینا (سر چهار راه «مخبرالدوله») دادم. آن را بعد از مدتی پس دادند و رد كردند. گریه كنان آن را پیش آقای جعفری ، مدیر انتشارات امیركبیر، در خیابان «ناصر خسرو» بردم. ایشان حاضر شد آن را چاپ كند. وقتی یك سال بعد كتاب از چاپ درآمد، دیگران كه اهل مطبوعات و كار كتاب بودند، گفته بودند كه خوب است. به همین خاطر، آقای جعفری، پیوسته جلد دوم آن را مطالبه می كرد.

كم كم این كتابها به هشت جلد رسید. البته قرار بود ده جلد بشود، ولی من مجال نوشتن آن را پیدا نكردم.

بیشتر اوقاتم صرف اسباب كشی و تغییر منزل و تغییر شغل و كار شده است. تنهایی هم برای خودش مشكلاتی دارد. باید سبزی بخری، بنشینی پاك كنی. بعد یك جوری آن را بپزی و بخوری و ظرف آن را بشویی. پیراهنت را وصله كنی و اتاقت را جارو كنی و رخت بشویی. و از این قبیل كارها ... روزها هم اگر برای مردم كار نكنی، خرجی نداری. اگر اختیار دست من بود، برای خودم یك پدر میلیونر كه مدیر یك كتابخانه هم باشد انتخاب می كردم؛ ولی اختیار در دست من نبود. پدر و مادرم، هر دو در سن هشتاد سالگی مردند، در حالی كه كار و كتاب مرا مسخره می كردند.

برای كارهایی كه در زمینه كتاب كرده ام «جایزه یونسكو» گرفتم و همین طور «جایزه سلطنتی كتاب سال» سه تا از كتابهایم را هم «شورای كتاب كودك» كتاب برگزیده سال انتخاب كرد.

مادرم با سرزنش به من می گفت: این همه كه شب و روز می خوانی و می نویسی پولهایش كو؟ این هم شد كار كه تو پیش گرفته ای ؟!

مادرم تقریباً درست می گفت. اگر از همان اول به همان كار رعیتی چسبیده بودم یا به سبزی فروشی یا بقالی و چقالی، خیلی بهتر زندگی می كردم؛ ولی نمی خواستم . خود كرده را تدبیر نیست، و پشیمان هم نیستم.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: وبلاگ آذر یزدی

مطالب مرتبط:

قیصر امین پور و شعرهایی از جنس مردم

عباس یمینی شریف

عبید زاکانی،شاعر لطیفه گو

آیا سبزانگشتی را می‌شناسی؟

آشنایی مصطفی رحماندوست

نظر آهاری ، گوهری در ادبیات کودک

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.