تبیان، دستیار زندگی
هر بار که طرح روی جلد کتاب «گردان عاشقان» را می‌بینم، یاد «این گل پرپر از کجا آمده، از سفر کرب و بلا آمده» می‌افتم. به نویسنده این کتاب جناب آقای اصغر آب‌خضر هم گفتم که طرح جلد بسیار زیباست. اصغر آب‌خضر، مرتضی سرهنگی، گل‌علی بابایی و ... بخشی از تاریخ شفا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سربازی که خاطراتش را می‌نویسد


هر بار که طرح روی جلد کتاب «گردان عاشقان» را می‌بینم، یاد «این گل پرپر از کجا آمده، از سفر کرب و بلا آمده» می‌افتم. به نویسنده این کتاب جناب آقای اصغر آب‌خضر هم گفتم که طرح جلد بسیار زیباست. اصغر آب‌خضر، مرتضی سرهنگی، گل‌علی بابایی و ... بخشی از تاریخ شفاهی ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات دفاع مقدس را به خودشان تخصیص می‌دهند؛ هر کدام به سهم خودشان. راجع به آب خضر و همچنین کتاب «گردان عاشقان» ایشان با مرتضی سرهنگی به صحبت نشسته ایم.

سربازی که خاطراتش را می‌نویسد

- آقای سرهنگی! لزوم نوشتن خاطرات جنگ چیست؟

خاطرات همدم ما انسان‌ها هستند. این حرف را من جاهای دیگر هم عرض کردم؛ به خصوص در کنفرانس سارایوو که درباره خاطرات جنگ و عنوانش «سربازان جنگ ایستاده‌اند» بود، یعنی سربازی که خاطرات دوران جنگش را می‌نویسد تا ابد ایستاده است، یعنی 50 سال دیگر که این مطالب بخوانند می‌گویند این خاطرات 20 سالگی یک سرباز است. مثلاً «کتاب دا» را بخوانند می‌گویند خاطرات یک دختر 17 ساله است. زمان را نگه می‌دارد و سربازی هم که خاطرات دوران جنگش را نمی‌نویسد در واقع جنگش را ناقص رها کرده است. با این که در آن کنفرانس از آلمان و ایتالیا و فرانسه بودند و کنفرانس خوبی هم بود، ولی حرف‌ ما آنجا پیش بوده چون ما الآن داریم کار می‌کنیم. جنگ‌ها در روز و ساعت معینی شروع می‌شوند و در روز و ساعت معینی هم تمام می‌شوند، اما دامنه مطالعاتی آن تا قرن‌ها ادامه پیدا می‌کند.

اخیراً کتابی درباره جنگ چالدران منتشر کرده‌اند؛ در مورد چند صدسال پیش. هر چقدر این اسناد فراهم باشد کار برای آیندگان راحت‌تر است؛ برای کسانی که بعد از ما خواهند آمد و می‌خواهند بدانند در آن هشت سال چه گذشته. دست شان از منبع خالی نخواهد بود. من چند نکته یادداشت کرده‌ام بگویم؛ یک جمله‌ای از ویکتور هوگو نقل می‌کنم که برای خودم خیلی جای شگفتی‌ است. ویکتور هوگو می‌گوید: «قاطع‌ترین نتیجه یک انقلاب سیاسی، یک انقلاب ادبی است.» این اتفاق باید در ایران بیفتد و من می‌گویم ادبیات جنگ و ادبیات انقلاب نتیجه همین انقلاب سیاسی است یعنی به دنیا آمدن آن طبیعی است.

- جایگاه احساس در کتاب گردان عاشقان از نظر جنابعالی چگونه است؟ چون از ابتدا تا انتهای کتاب احساس پر رنگ است.

ببینید جنگ ما اصلاً‌ جنگ گردان‌ها بود. گردان‌های ما جنگ کردند و این اولین کتابی بود که اسم گردان روی آن آمد. خاطرات درست است که خاطرات جنگ است و آدم خیلی توقع احساس و عاطفه را از آن ندارد ولی ما خروس جنگی نبودیم. شما عکس‌های بچه‌ها را نگاه کنید... دست کسی اسلحه نیست. بچه‌ها اصلاً دوست نداشتند با اسلحه عکس بگیرند. این طوری نبودیم که سرباز حرفه‌ای باشیم که ده هزار دلار لوازم از ما آویزان باشد نه، یک کتانی بود، یک چفیه بود با یک شلوار و پیراهن. سر و ته کار ما همین بود. یکی از دلایلی که به بچه‌ها برای جنگیدن شجاعت می‌داد همین انس و الفت بود که بچه‌ها با همدیگر داشتند و با هم غریبه نبودند و این در کتاب نشان داده شده است.

- آقای آب خضر کتاب را با این انس و الفت در هم آمیخته است، یا حتی سوگ؛ مثلاً در قسمتی می‌گوید «با دیدن چهره خون‌آلود ورامینی واقعاً‌ دست و پایم را گم کردم، تنم لرزید خدایا چه اتفاقی افتاده است. من به جهت اینکه از نیروهای ارکان بودم و همیشه همراه فرماندهان گردان و بعد از شهید شدن بیسیم چی گردان -شهید عزیزم مسعود رضوان- تقریباً در بن درگیری‌ها بودم و ...» ادامه می‌دهد یک جا دست و دلش می‌لرزد، یک جا خیلی وحشت می‌کند.

جنگ ما تنها جنگی است که سرباز از فرماندهش خوشش می‌آید. در هیچ جنگی در دنیا سرباز از فرمانده خوشش نمی‌آید و می‌گوید این من را به کشتن خواهد داد و از فرماندهش متنفر است، ولی در جنگ ما چنین چیزی نبود؛ سرباز عاشق فرماندهش است. بچه‌ها به حاج همت گفته بودند حاجی! وقتی می‌آیی صحبت می‌کنی بچه‌ها خیلی به این کلت تو نگاه می‌کنند. او بعداً کلتش را باز کرده بود. این شاید تنها جنگی است که بچه‌ها عاشق فرمانده‌شان هستند، برعکس جنگ‌های دیگر! این تفکر بود که این فرمانده به من زندگی جاویدان خواهد داد، برعکس جنگ در جاهای دیگر که می‌گویند این فرمانده مرا به کشتن خواهد داد. این کتاب یک حُسن دیگر هم دارد که تقریباً هم محدودیت‌ زمانی دارد و هم‌ مکانی، یعنی وارد عملیات می‌شویم که اصل عملیات 9 اردیبهشت شروع می‌شود و سوم خرداد هم خرمشهر آزاد می‌شود. اصغر آبخضر هم مجروح می‌شود و ما دیگر با این گردانی که هفت نفر از آن مانده‌اند، با مجروح شدن اصغر خداحافظی می‌کنیم. یک کار دیگری که اصغر کرد در واقع یک روایت نظامی هم از جنگ می‌کند؛ آمار و ارقام می‌دهد و از این بحث‌ها.

جنگ ما تنها جنگی است که سرباز از فرماندهش خوشش می‌آید. در هیچ جنگی در دنیا سرباز از فرمانده خوشش نمی‌آید و می‌گوید این من را به کشتن خواهد داد و از فرماندهش متنفر است، ولی در جنگ ما چنین چیزی نبود؛ سرباز عاشق فرماندهش است. بچه‌ها به حاج همت گفته بودند حاجی! وقتی می‌آیی صحبت می‌کنی بچه‌ها خیلی به این کلت تو نگاه می‌کنند. او بعداً کلتش را باز کرده بود. این شاید تنها جنگی است که بچه‌ها عاشق فرمانده‌شان هستند، برعکس جنگ‌های دیگر!

یک چیز دیگر هم عرض می‌کنم؛ داماد صدام، حسین کامل بود. اینها سه تا برادر بودند که هر سه‌تایشان دامادهای صدام بودند. صدام سه تا دختر داشت، دو تا پسر. حسین کامل که فرار کرد به اردن و در آنجا سخنرانی کرد؛ می‌گفت وقتی عملیات ایرانیان برای آزادسازی خرمشهر شروع شده بود و خرمشهر در آستانه سقوط بود، صدام حالش خوب نبود و وقتی خرمشهر آزاد شد، 24 ساعته یک پزشک بالای سر صدام بود و صدام مدام راه می‌رفت و می‌گفتم ای محمره! و مثل یک عاشق و معشوق با هم نجوا می‌کردند ای محمره! کی می‌تونیم به تو برسیم؟! در ملاقات با فرماندهانش هم شدت عمل زیاد نشان می‌داد. شیرازه جنگ ما همین عاطفه بین بچه‌ها بود. آن موقع هیچ‌کدام موی سپید نداشتند، امروز موی سیاه ندارند! ولی همچنان هستند. ضمن این که اصغر با بچه محل‌هایش به جبهه می‌رفت.

- آقای سرهنگی! خیلی از کتاب‌هایی که من خواندم حتی کتاب‌های شعر، مثلاً گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس مرحوم سید حسن حسینی را که می‌خواندم، حسینی نوشته بود مرتضی سرهنگی عزیز از من درخواست کرد که این کتاب را جمع‌آوری کنم. تا حالا از چند نفر به این شیوه تقاضای نوشتن این چنینی کرده‌اید که ادبیات مقاومت پربار شود؟

نمی‌توانم جواب مشخصی داشته باشم ولی بخشی از کار من تقاضا و درخواست تا مرحله التماس است و این که بچه‌ها را تشویق کنیم که بیایند، چون من مطمئن بودم با روحیه‌ای که بچه‌های ما دارند درباره فرمانده‌شان می‌نویسند حتی مسابقه «فرمانده من»ی که گذاشتیم به این امید گذاشتیم که بچه‌هایی که در مورد خودشان نمی‌نویسند، در مورد فرمانده‌شان می‌نویسند. آرام‌ آرام این اتفاق افتاد و بچه‌ها احساس کردند این ثروتی که در سینه اینهاست ثروتی است که مال مملکت است و به خودشان تعلق ندارد.

- آیا هستند کسانی که هنوز این گنجینه را دارند و بازگو نکرده اند؟

به نظر من هستند. یک وقتی من به یکی از این دوستان گفتم این کار را انجام بدهیم، گفت پس من با چه زندگی کنم، من نمی‌خواهم این‌ها را حراج کنم.

- به عنوان سۆال آخر؛ گردان عاشقان چقدر توانسته نیاز جوانان و کسانی که تشنه شنیدن و فهمیدن معارف دفاع مقدس هستند را جواب بدهد؟

مشکل می‌توان در مورد یک کتاب این قضاوت را کرد. این‌ها قطعه‌های پازلی هستند که کنار هم چیده می‌شوند تا حقیقت جنگ بیرون بیاید.

بخش ادبیات تبیان


منبع: فارس