تبیان، دستیار زندگی
چگونه مى توان گفت: هم امام «على»(علیه السلام) راه حق را پیمود و هم «طلحه» و «زبیر» و «معاویه» و امثال آنان؟! و پناه بردن به مسأله اجتهاد در این گونه موارد توجیه بسیار غیر منطقى است که به وسیله آن هر گناه کبیره اى را مى توان توجیه نمود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا از غم دل حضرت خبر داری؟!

امام علی

«خطبه شقشقیّه» با محتواى خاصّ خود در میان «خطبه هاى نهج البلاغه» کم نظیر یا بى نظیر است و این نشان مى دهد که امام «على»(علیه السلام) در شرایط خاصّى آن را بیان فرموده، تا واقعیّتهاى مهم مربوط به خلافت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) به فراموشى سپرده نشود و براى ثبت در تاریخ همیشه بماند و صراحت فوق العاده اى که امام «على»(علیه السلام) در این خطبه به خرج داده است براى همین منظور است، زیرا نباید واقعیّتها، فداى ملاحظات گوناگون شود و تعصّبها گرد و غبار فراموشى بر آن بپاشد.

امام على(علیه السلام) در این خطبه امور زیر را روشن فرموده است:

1ـ شایستگى و اولویّت خود را نسبت به مسأله خلافت به وضوح بیان کرده، این همان واقعیّتى است که تقریباً همه محقّقان اسلامى و غیر اسلامى در آن متّفقند، حتّى «معاویه» سر سخت ترین دشمن «على»(علیه السلام) به افضلیت او اعتراف داشت.

2ـ مظلومیّت آن حضرت على رغم این همه شایستگیها.

3ـ این سخن به خوبى نشان مى دهد که انتخاب هیچ یکى از خلفاى سه گانه مدرک و منبع روشنى نداشته است، بعلاوه معیارهاى چندگانه اى بر آن حاکم بوده، در یک مورد فقط انتخاب یک نفر و در مورد دیگر نیمى از یک شوراى شش نفرى و در مورد سوّم یک شوراى چند نفرى معیارى بوده است.

4ـ فاصله گرفتن تدریجى مردم در دوران خلفا، از تعلیمات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و تشدید بحرانها با گذشت زمان، تا آن جا که وقتى امام(علیه السلام) به خلافت رسید به اندازه اى زمینه نامساعد بود که بازگرداندن مردم از ارزشهاى زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) میسّر نشد.

5ـ سرچشمه نابسامانیها و جنگهایى که در عصر امام(علیه السلام) به وقوع پیوست، عشق به مال و مقام و زرق و برق دنیا بود که به صورت یک طبیعت ثانوى براى جمعى از سران ـ مخصوصاً در عصر خلافت «عثمان» ـ پیدا شده بود.

6ـ طبیعى ترین و مردمى ترین بیعت همان چیزى بود که در مورد خود امام(علیه السلام) واقع شد، ولى تحریکات منافقین و عدم تحمّل گروهى از سران جامعه نسبت به عدالت «على»(علیه السلام) موجب شکستن پیمان و بیعتها و برافراشتن پرچمهاى مخالفت شد.

او (معاویه) با صراحت مى گوید: «من و پدرت ـ یعنى ابوبکر ـ فضل و برترى على بن ابى طالب را اعتراف داشتیم و حق او را بر خود لازم مى دیدیم... ولى هنگامى که پیامبر چشم از جهان فروبست نخستین کسانى که با او به مخالفت پرداختند و حقّ او را گرفتند پدرت و فاروقش (عمر) بودند

7ـ امام(علیه السلام) هیچ گونه علاقه اى به خلافت ظاهرى نداشت و هرگز به آن به صورت یک هدف نمى نگریست، بلکه تنها به عنوان یک وسیله براى کوتاه کردن دست ظالمان از گریبان مظلومان و برقرارى نظم و عدالت خواهان آن بود.

8ـ شورشهایى که در زمان «عثمان» واقع شد و منتهى به قتل او گردید، کاملا طبیعى بود و نتیجه اعمال و رفتار او و اطرافیانش از «بنى امیّه» بود زیرا «بنى امیّه» بر شهرهاى مهم اسلام به عنوان فرماندار و مانند آن مسلط شدند، بیت المال در اختیار آنها قرار گرفت، بخششهائى صورت گرفت و مردم از این امور آگاه شدند و بذر شورش از نقاط دوردستى همچون «مصر» و «بصره» و «کوفه» گرفته تا خود مدینه، پاشیده شد.

9ـ جنگهاى سه گانه دوران خلافت «امیرمۆمنان على»(علیه السلام) جنبه تحمیلى داشت و هیچ یک از آنها از سوى امام «على»(علیه السلام) شروع نشد، بلکه همه آنها از سوى افراد فرصت طلب و جاه طلب یا افراد نا آگاه و خشک و جامد به وجود آمد.

سرچشمه نابسامانیها و جنگهایى که در عصر امام(علیه السلام) به وقوع پیوست، عشق به مال و مقام و زرق و برق دنیا بود که به صورت یک طبیعت ثانوى براى جمعى از سران ـ مخصوصاً در عصر خلافت «عثمان» ـ پیدا شده بود

10ـ داستان «تنزیه صحابه» و عدالت همه اصحاب و یاران و معاصران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مطلبى است که با هیچ یک از واقعیتهاى تاریخى سازگار نیست و اعتقاد به آن، موجب تضاد و تناقض آشکار است چرا که آتش افروزان جنگ جمل دو نفر از صحابه بودند و آتش افروز جنگ صفّین نیز یک نفر از آنان بود و در میان جنگ افروزان نهروان نیز گروهى از صحابه دیده مى شدند. همه آنها بر امام وقت که از سوى قاطبه مردم و حتّى غالباً از سوى خود این جنگ افروزان پذیرفته شده بود، شوریدند و شکاف در جامعه اسلامى به وجود آوردند و راه بغى و ستم را پیش گرفتند.

چگونه مى توان گفت: هم امام «على»(علیه السلام) راه حق را پیمود و هم «طلحه» و «زبیر» و «معاویه» و امثال آنان؟! و پناه بردن به مسأله اجتهاد در این گونه موارد توجیه بسیار غیر منطقى است که به وسیله آن هر گناه کبیره اى را مى توان توجیه نمود (پیام امام علی(علیه السلام)، ص 408).

این معنا، در نامه معروفى که «معاویه» در پاسخ به نامه «محمّد بن ابى ابکر» به «مصر» فرستاد و در بسیارى از منابع اسلامى از جمله «مروج الذّهب» آمده است، منعکس مى باشد. او (معاویه) با صراحت مى گوید: «من و پدرت ـ یعنى ابوبکر ـ فضل و برترى على بن ابى طالب را اعتراف داشتیم و حق او را بر خود لازم مى دیدیم... ولى هنگامى که پیامبر چشم از جهان فروبست نخستین کسانى که با او به مخالفت پرداختند و حقّ او را گرفتند پدرت و فاروقش (عمر) بودند. (مروج الذهب، ج 3، ص 12) ـ یعقوبى نیز در تاریخ خود با صراحت مى گوید: «وَ کانَ الْمُهاجِرُونَ وَ الاَنْصارُ لا یَشُکّونَ فى عَلىًّ(علیه السلام)، مهاجران و انصار کمترین شکّى در خلافت على(علیه السلام) و شایستگى او نداشتند (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 124)

بخش نهج البلاغه تبیان   


منبع:

پیام امام، آیات الله مکارم شیرازی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.