تبیان، دستیار زندگی
تو سکوت کنی بهتر است که میدانم چه خواهی گفت . لابد میخواهی بگویی حتما در تو هم چیز هایی بوده که این بار قرعه به نام تو افتاده است و نوبت به عشق بازی تو شده است . شاید ، اما قرعه هم بر اقبال مجنونان می افتد و خواست لیلی شان اما انگار که این بار لیلی دعوت م
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در بهشت بقیع

مدینه

سلام، سلام ای مدینه ای شهر پیامبر خدا، ای جولان گاه احد و خندق و ای غربت در هم فرو رفته، سلام.

باورم نمی شود اینجا همان مدینة النبی است، خدایا اگر خواب هستم بیدارم کن. من توان رویا رویی با بقیع را ندارم .

من گنه کاری بیش نیستم. به رفیع ترین انسان عالم بشریت چه بگویم؟ چشم هایم از شرم خضوع پیشه کرده است و رفیقی چون سنگ فرش های مسجد النبی را نظاره گر شده است.

اما دلم دیگر تاب ندارد، ندا میدهد: بس است دیگر سرت را بالا بگیر که محمد پیامبر مهر و مهربانی است و خدایش بخشنده ترین بخشندگان .

خدایا چه میبینم؟ گنبد سبز پیامبر مهر و عطوفت تمام معادلات خضوع را در هم میشکند و در دلم چیزی جز امید نمی توان یافت .

احساسی در قلبم پر پر میزند. انگار حرف هایی نو برای گفتن دارد. بگو ای دل تکه تکه شده ام بگو چه میخواهی بگویی. برای تو مجالی نیست هر چه هست خودم میدانم .

تو سکوت کنی بهتر است که میدانم چه خواهی گفت. لابد میخواهی بگویی حتما در تو هم چیز هایی بوده که این بار قرعه به نام تو افتاده است و نوبت به عشق بازی تو شده است. شاید، اما قرعه هم بر اقبال مجنونان می افتد و خواست لیلی شان اما انگار که این بار لیلی دعوت مجنون کرده است، آن دم که مجنون از لیلی غافل بوده است.

عظمت مسجد النبی اجازه نمیدهد که سرت را از گنبد خضراء باز گردانی و جای دیگری را نظاره گر باشی اما انگار خود پیامبر هم به سویی اشاره می کند و جایی را نشانت میدهد که نگاهش کن، آنجا، پاره ی تن من آرمیده آنجا پاره های تن فاطمه آرمیده است .

بقیع را که میبینی تمام غربت عالم در دلت فرود می آید. السلام علیک یا فاطمه الزهرا، به کدامین سو سلام دهم؟ به کدامین سو چشم بدوزم ؟

به بقیع که نظاره گر می شوی همه جا چشمت دنبال کسی می گردد. انگار که منتظر کسی هستی. این احساس فقط در دل تو پرپر نمی زند انگار که همه ی چشم ها به این سو و آن سو می نگرند. آری او فرزند زهراست که هر روز در بقیع می گرید و عرش را به گریه وا میدارد

لحظه ای که این سئوالات که فکرت را در هم می ریزد میدانی که رسول الله هم مانند دخترش و فرزندانش غریب است.

به بقیع که نظاره گر می شوی همه جا چشمت دنبال کسی می گردد. انگار که منتظر کسی هستی. این احساس فقط در دل تو پرپر نمی زند انگار که همه ی چشم ها به این سو و آن سو می نگرند. آری او فرزند زهراست که هر روز در بقیع می گرید و عرش را به گریه وا میدارد .

نا خواسته بر لب هایت جاری می شود: السلام علیک یا حجت بن الحسن، السلام علیک یا قائم آل محمد و سلام بر تو ای مهدی صاحب زمان .

در کدامین سو بر غربت مادرت زهرا می گریی؟ اما نه، خود را نشانمان نده که شرمنده ایم از بس که قلبت را به درد آورده ایم .

شرمنده ایم از شدت گریه هایت برای بخشش گناهان شیعیانت. شرمنده ایم که خط تمام نامه هایمان کوفیست! بر دیده هایمان قدم نهی جز شرم چه داریم که بگوییم؟

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع: سایت کاروان اهواز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.