تبیان، دستیار زندگی
ای مرغ جان کبوتر صحن و سرای تو هفت ‌آسمان صحیفۀ مدح و ثنای تو چشم رضا به ماه رخ دلربای تو چشم فرشتگان خدا جای پای تو دل‌هـای عارفـان حـرم بـا صفای تو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلیمان عالَم

امام جواد

ای مرغ جان کبوتر صحن و سرای تو

هفت ‌آسمان صحیفه مدح و ثنای تو

چشم رضا به ماه رخ دلربای تو

چشم فرشتگان خدا جای پای تو

دل‌هـای عارفـان حـرم بـا صفای تو

تو خود جوادی و همه عالم گدای تو

دست گدائی همه عالم به سوی تو

دل برده از امام رضا ماه روی تو

پیشانی ملائکه بر خاک کوی تو

جام بهشتیان همه پر از سبوی تو

ذکر خوش امام رضا گفتگوی تو

زیبد که او هماره بگوید ثنای تو

بسم ‌اللهِ صحیفه دل‌هاست نام تو

خیل ملَک ستاده به عرض سلام تو

عالم رهین کثرتِ جود مدام تو

بالاتر از ثنای خلایق مقام تو

نور است همچو آیه قرآن کلام تو

رویـد مسیـح از نفس جانفزای تو

وابسته بر وجود تو این عالم وجود

آرند جن و انس به خاک درت سجود

مشهور در میان امامان شدی به جود

بر جود و بر قیام و سجوت همه درود

آیـات غیب را رخ نـورانی‌ات شهود

وجه خداست روی محمّد نمای تو

تو بضعه امام رضا نجل حیدری

سر تا قدم پیمبر و زهرا و حیدری

چشم و چراغ زاده موسی ‌بن‌ جعفری

ابن الرضای اوّلِ آل پیمبری

از هـر چـه گفته ‌انـد و نگفتنـد برتـری

گوهر چه قابل است که ریزم به پای تو

جز تو که خصم گشته ز جود تو بهره‌ بر

کی داده حرز فاطمه بر قاتل پدر

جایی که می‌ کنی تو به دشمن چنین‌ نظر

باور نمی ‌کنم که برانی مرا ز در

از من اگر چه نیست کسی روسیاه ‌تر

دارم امیـد بـر تو و لطف و عطای تو

مأمون به پیش علم و کمال تو شد حقیر

افتاد در حقارت و افکند سر به زیر

«یحیی ‌ابن ‌اکثم» آمده در محضرت اسیر

با آنکه در مدارج تعلیم گشته پیر

در محضر تو کم بوَد از کودک و صغیر

شـد محـو علـم و دانش بی ‌انتهـای تو

ما مورِ کوچک و تو سلیمان عالمی

جان امام هشتم و جانان عالمی

مدفون به کاظمینی و سلطان عالمی

ماه رضا و مهر فروزان عالمی

در هـر قـدم نثـار رهـت جان عالمی

جان چیست تا کنند خلایق فدای تو

یک عمر بوده آتش غم شمع محفلت

مأمون هزار مرتبه خون ریخت در دلت

دردا که یار جانی تو گشت قاتلت

حل شد به زهر، عاقبت کار، مشکلت

بودی جوان و قتلگهت گشت منزلت

خامـوش گشت زمزمه‌هـای دعای تو

در بین حجره سوختی و دست و پا زدی

وز سوز سینه ناله واغربتا زدی

با کام تشنه مادر خود را صدا زدی

وز سوز ناله شعله به ارض و سما زدی

فریاد بهر تشنه‌ لبِ کربلا زدی

بـر عرش رفت ناله واویلتای تو

هر چند هیچ‌کس ز غمت با خبر نبود

دیگر سرت به نوک نی و طشت زر نبود

در قلب داغدار تو داغ پسر نبود

لب‌هایت از حسین دگر تشنه ‌تر نبود

دیگر به سنگ ماه جمالت سپر نبود

جاری نگشت خون به رخ دلربای تو

تا دور چرخ فصل خزان دارد و بهار

روزی چو روز جد تو نبْوَد به روزگار

«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه درآمد ز کوهسار»

«میثم» بیـار در غـم او چشـم اشکبــار

کن گریه تا که سیل شود اشک‌های تو

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


غلامرضا سازگار

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.