تبیان، دستیار زندگی
مطالعه كتب تراجم و شرح احوال بزرگان دین و علما ربانی كه هم در عرصه علم سرآمد بوده و هم در میدان عمل گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند، نشان می دهد كه آنها همواره از اینكه خود را در معرض دید عموم قرار دهند، فراری بوده و تمایل داشتند در گمنامی به خلق خدا خد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عالمان فراری از شهرت

عالمان فراری از شهرت
مطالعه كتب تراجم و شرح احوال بزرگان دین و علما ربانی كه هم در عرصه علم سرآمد بوده و هم در میدان عمل گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند، نشان می دهد كه آنها همواره از اینكه خود را در معرض دید عموم قرار دهند، فراری بوده و تمایل داشتند در گمنامی به خلق خدا خدمت نمایند.

شهرت كه در اصطلاح از آن تعبیر به نام و آوازه نیز می گردد، در لغت به معنی معروف شدن و شهرت طلبی یعنی تلاش برای قدر و منزلت پیدا کردن است، كه گاه اختیاری است و گاه نیز بدون اختیار انسان در پیش رویش قرار می گیرد و راه فراری نیز از‌ آن نمی باشد. علمای اخلاق حب شهرت را ناشی از حب ذات می دانند كه در سایه غفلت از خدا ظهور و بروز كرده و مانع از تقرب به خداوند می گردد. خداوند متعال در قرآن كریم می فرماید:«این منزل آخرت (بهشت) را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که در روی زمین قصد برتری (جاه و شهرت)‌ و قصد فساد ندارند.»(قصص/83)

بر اساس این آیه قرآن كریم و روایات متعددی كه از اهل بیت عصمت و طهارت رسیده است، افرادی كه در دنیا خواستار شهرت و فساد هستند، از آخرت بهره‌ای ندارند. شهرت ‌طلبی سرسلسله بسیاری از جرمها و جنایات است‌، كه اندك مطالعه ای در تاریخ زندگی جباران و افراد فاسد و قدرت طلب موید آن می باشد.

در مقابل این صفت رذیله، صفت گمنامی قرار دارد كه در مباحث اخلاقی، ذیل مباحث مربوط به زهد مطرح می گردد.گمنامى از صفات مۆمنان و خصال اهل یقین است، و طایفه‏هائى از عارفان خداشناس و همانند ایشان بسیارى از گذشتگان صالح، دوستدار و طالب آن بوده‏اند، چنانكه كتب سرگذشتها و تواریخ گویاى آن است.

بر خلاف حب شهرت و شهرت طلبی كه در مذمت آن آیات و روایات فراوانی وارد شده، در باب گمنامی و در ستایش آن اخبار بسیار رسیده است، چنانكه رسول خدا (ص) مى‏فرماید: «اندكى ریا شرك است، و خداوند پرهیزكاران پوشیده نام را، كه چون غایب شوند كسى ایشان را نجوید و هر گاه حاضر باشند شناخته نشوند، دوست دارد، دلهاشان چراغ هدایت است، كه از هر تیرگى و ظلمتى رسته‏اند»(1)

و یا اینكه حضرت در جای دیگری می فرمایند: «اهل بهشت كسانى هستند ژولیده مو و خاك آلود و زنده پوش كه به ایشان اعتنا نكنند، اگر از امراء اجازه ملاقات خواهند اجازه نیابند، و اگر به خواستگارى روند كسى نپذیرد، و چون سخن گویند به سخنشان گوش ندهند، حاجاتشان در سینه‏هایشان مانده و برنیامده، اگر نور ایشان را در قیامت قسمت كنند همه مردم را فرا گیرد»(2)

رسول گرامی اسلام(ص) افرادی از امت خود را كه در عین صفای باطن و برخورداری از علم و تقوا، در گمنامی بسر می برند و در ظاهر در نزد مردم ارج و قربی ندارند، از بهترین دوستان خود معرفی می نمایند: «خداى عز و جل مى‏فرماید: رشك آورترین دوستانم نزد من مرد سبك خرج كم مال است، از نماز خود بهره و لذت مى‏برد، و عبادت پروردگار خود را در پنهان نیكو بجا مى‏آورد، و در میان مردم گمنام است، با اینكه روزیش را بقدر كفاف قرار داد بر آن صبر مى‏كند، مرگش زود فرا رسد در حالى كه میراثش اندك و گریه كنندگانش كم باشند»(3)

مطالعه كتب تراجم و شرح احوال بزرگان دین و علما ربانی كه هم در عرصه علم سرآمد بوده و هم در میدان عمل گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند، نشان می دهد كه هیچیك از آنها بدنبال شهرت و جاه و مقام نبوده و علیرغم برخورداری از فضایل و كمالات علمی و عملی، همواره از اینكه خود را در معرض دید عموم قرار دهند، فراری بوده و تمایل داشتند در گمنامی به خلق خدا خدمت نمایند. یافتن شاهد مثال برای این مطلب آنقدر سهل و آسان است كه با اندك تورقی در میان كتب شرح و حال و تراجم، می توان به تعداد بسیاری از این شواهد دست یافت. به عنوان نمونه ای كوچك، در شرح حالات و حیات گهربار مرحوم آیت الله نجم آبادی (ره) وارد شده است كه: « حضرت آخوند ملا ابراهیم نجم آبادى از نجم آباد بطور ناشناس به تهران آمده و در یكى از مدارس از طلبه اى ساكن در یكى از حجرات پرسید: هم حجره اى مى خواهى ؟ آن طلبه كه ظاهرى بى پیرایه و افتاده حال مى دید و گمان نمى برد كه از بزرگان علما باشد، گفت: اگر كسى باشد كه به خدمت حجره مدد نموده، سبب آسودگى و فراغت من گردد خواهم ساخت .

آخوند به فروتنى و خاموشى مثل یك نفر خادم به كار حجره پرداخت و دو هم حجره شب و روز با یكدیگر زندگى مى كردند، به حدى كه تازه وارد از حد دانش و مایه مصاحب و رفیق خودآگاه و دیگرى بى خبر بود، تا آنكه شبى صاحب حجره در مطالعه كتابى از معقول كه به درس مى خواند، گیر كرده بود و مطلب را درك نمى كرد و حضرت آخوند را روشنى چراغ مانع از خواب شده خسته ساخت، پس سربرآورد و فرمود: شما را چیست كه امشب مطالعه را تمام نمى كنید و نمى خوابید؟ طلبه گفت: ترا چه كار به این كارها، پس از چند كلمه گفتگو آخوند فرمود: مى بینم كه فلان كتاب در پیش ‍ دارى و در فهم عبارت درمانده اى ، چرا كه آن را غلط مى خوانى، آن وقت برخاست محل اشكال را صحیح خواند و مطلب را به بیانى روشن تقریر فرموده گفت: حال مشكل حل شد برخیز و آسوده بخواب، اما با این شرط و عهد كه آنچه امشب گذشت، نادیده بگیرى و به زبان نیاورى و من همان خادم باشم و تو همان مخدوم كه بودى .

بیچاره صاحب حجره در گرداب حیرت فرو رفت و تا صبح در این خیال كه این چه حكایت بود خواب نكرد، فردا كه از درس برگشت، كتاب را نزد همان رفیق ناشناس گذاشت كه درس را با بیانى كافى برایش تقریر كرد، بالاخره آن عهد را شكست و همدرسان خبردار شدند و آخر كار به آنجا كشید، كه حضرت آخوند به درس گفتن مجبور و مشهور شد و از سایر مدرسین سرآمد درآمد.»(4)


پی نوشت‏ها:

1.جلال الدین مجتبوی،علم اخلاق اسلامی،تهران، حكمت، ج2،قسمت دوم، فصل 7

2.همان

3.http://www.ghadeer.org

4.نعمت الله حسینی، مردان علم در میدان عمل، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج4،ص97

منابع:

مردان علم در میدان عمل

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان