پیر پیمبران!
خودش، فرزندش، کشتیاش، همه چیز را به خدا میسپارد و به تماشای دست خدا مینشیند که قلب او را محکم و استوار میکند، کشتیاش را به ساحل امن میرساند ؛ اما او را جدای از فرزند میخواهد. داستان این آیهها جزو سخت ترین و تلخ ترین داستانهای قرآنند به گمانم. آیههایی که خواندنشان ، دل محکم می خواهد و فهمشان باوری عمیق...
آقازاده ناخلف
وَ نَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنىِ مِنْ أَهْلىِ وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْكَمُ الحَْاكِمِین
نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكمكنندگان برترى!»
سوره مبارکه هود ، آیه 45
کتابها مینویسند :
این آیه شریفه دعائى است كه نوح علیه السلام براى پسرش كرده، البته آن پسرى كه از سوار شدن بر كشتى تخلف ورزید، و آخرین بارى كه نوح علیه السلام او را دید همان روزى بود كه با یاران خود سوار بر كشتى شد، و دید كه او در كنارى ایستاده صدایش زد كه پسرم بیا سوار كشتى شو، ولى او نپذیرفت.
و اگر در آیه شریفه آمده كه: " وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ - نوح علیهالسلام پروردگار خود را نداء كرد" و نفرموده: " و سأل نوح ربه - نوح علیهالسلام از پروردگار خود درخواست كرد" و یا " و قال نوح - نوح علیهالسلام گفت" و یا " و دعا نوح - نوح دعا كرد"، براى این است كه نوح علیهالسلام در آن لحظه دچار اندوه شدیدى از هلاكت فرزند خود بوده، و از این تعبیر مىفهمیم كه آن جناب صداى خود را به استغاثه و دعا بلند كرده و این عكسالعمل از كسى كه دچار اندوه شدید باشد امرى طبیعى است، و درخواست نوح علیهالسلام از خداى تعالى كه جمله: " وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی ..." آن را بیان مىكند1
با تو میگویم :
فرزند هر چقدر هم که ناخلف باشد، اهل نباشد، عاصی باشد و فرزندی نکرده باشد برای پدرش، اما پدر، باز پدر است، دلش برای فرزندش – همین فرزند نا اهل حتی - میتپد. تاب ندارد خار به پای فرزندش فرو برود ، چه برسد به این که جلوی چشمهایش ذره ذره آب شود، هلاک شود. غرق شود، پدر ، پدر است..میخواهد شیخالانبیای هزار ساله قرآن باشد یا جوان بیست و چند ساله قرن بیست و یکم که تازه طعم پدر شدن را چشیده است.
حالا فکرش را بکن، یک مرد که معمولی نیست، که پیامبر خداست. حتی یک پیامبر معمولی هم نه، یک پیامبر خاص است، جزو پنج رسول برگزیده خداست؛ جان بگذارد پای راهافتادن، حرف زدن و قد کشیدن پسرش. امید ببندد به راهی که ادامهاش را در قامت پسری میبیند که روز به روز بزرگتر میشود. بعد ناگاه ، وقتی همه چیز دارد درست میشود. وقتی نشانهای که سالها منتظرش بوده و بخاطرش در خشکی کشتی ساخته، میرسد، پسرش، پشت میکند به این همه نشانه، به پیامبری که از قضا، پدر است . پشت میکند، رها میکند و میرود. اندوه پدرانه پیامبر وصف ناشدنی است. بغض دارند آیههایی که خبر از نوح علیهالسلام میدهند وقتی از خدا نجات میخواهد برای پسرش. گیرافتادن بین دوراهی در آیهها موج میزند. نبیالله علیهالسلام بین دو نقش مانده است انگار. نقشی که خوی پدرانه میطلبد و عاطفهای که اتفاقا شدید و عمیق هم هست و نقش یک پیامبر بزرگ که نهصد سال پای خدا ایستاده است. و او چه زیبا میان این دو نقش میایستد. طاقت هلاکت فرزند ندارد اما تاب خشم خداوند را هم ندارد. با بغض، نجات پسرش را میخواهد، اما مومن است به خداوندی که احکمالحاکمین – بهترین حکم کنندگان- است. خودش، فرزندش، کشتیاش، همه چیز را به خدا میسپارد و به تماشای دست خدا مینشیند که قلب او را محکم و استوار میکند، کشتیاش را به ساحل امن میرساند ؛ اما او را جدای از فرزند میخواهد. داستان این آیه ها جزو سختترین و تلخترین داستانهای قرآنند به گمانم. آیههایی که خواندنشان ، دل محکم میخواهد و فهمشان باوری عمیق. نمیشود از پیامبری که میان بندگی و پدری ، بندگی را انتخاب میکند راحت گذشت. نمیشود آیه ها را خواند و به احترام، در برابر پیر ِ پیامبران زانو نزد...
نویسنده: زهرا نوری لطیف
كارشناس شبكه تخصصی قرآن تبیان
___________________________________
1.ترجمه تفسیر المیزان تالیف علامه طباطبایی ج 10 ص 350