شیرزن ایرانی در آمریکا
ترجمه کتاب «دا» به پایان رسید
پال اسپراکمن ، مترجم این اثر، از سال 1388 ترجمه كتاب را آغاز كرده است و اكنون همزمان با هفته دفاع مقدس، این كتاب را به جامعه انگلیسیزبان تقدیم میكند.پیش از این، كتابهای «اسماعیل» نوشته امیرحسین فردی، «شطرنج با ماشین قیامت» نوشته حبیب احمدزاده و «سفر به گرای 270 درجه» نوشته احمد دهقان نیز توسط این مترجم به زبان انگلیسی ترجمه شده و توسط انتشارات مزدا منتشر شده بودند.
به یاد مادر به نام دا
«دا» روایت خاطرههای یک شهروند خرمشهری از 20 روز اول جنگ است. روزهایی که مردم عادی مجبور شدند نقش سرباز را بازی کنند. مردانی که تا دیروز پی کسب و کار و دکان شان بودند اسلحه دست گرفتند و زنها هم شدند امدادگر. اما ویژگی کتاب «دا» به شرح وقایع اینچنینی نیست.شرط موفقیت این کتاب ظرافت نگاه راوی آن است؛ سیده زهرا حسینی که وقتی جنگ شروع شد یک دختر 17 ساله پرجنب و جوش بود. همه اتفاقها در کتاب «دا» از زبان این دختر بیان میشود.
تصویری شفاف از زن ایرانی
مترجم این کتاب قبل از شروع ترجمه، عنوان کرده بود که «دا» تصویری تازه از زنان ایرانی به آمریکایی ها نشان خواهد داد. البته این که ناشر کتاب چقدر بتواند اذهان عمومی را برای خواندن این کتاب بسیج کند حکایت دیگری است. واقیعت این است که کشور ما در زمینه معرفی داشته هایش نتوانسته موفق عمل کند. امیدواریم تلاش هایی که در زمینه ترجمه کتاب ها می شود، هدفمند و با برنامه باشد نه فقط در حد تبلیغات داخلی. شناساندن کتاب های نویسندگان ما که بسیاری از آن ها دارای استانداردهای لازم هستند، امری بعید و پیچیده نیست منتهی باید شیوه ها ، صحیح و هدفمند باشد. ما در سینما در همه جشنواره ها دارای مشتری و خواهان هستیم، در ادبیات و کتاب هم می توانیم چنین باشیم.
در هر صورت پال اسپراکمن در گفت و گویش قولهایی داده بود که چند جمله جالب از آن ها را مرور می کنیم:
* «دا» اولین كتابی است كه موضوعش خاطره نویسی است و بر خلاف كتابهای دهقان و احمد زاده كه رمان بودند به ترجمه اش دست زده ام. راوی این كتاب داستان بسیار جالب توجهی را مطرح می كند و فكر می كنم ترجمه اش می تواند دیدگاه سایرین را نسبت به زن ایرانی تغییر دهد.«دا» علاوه بر اینكه روند داستانی بسیار جالبی دارد از زاویه زن شناسی، نظرم را به خود جلب كرده است. البته منظورم از زن شناسی، مقوله فمینیسم نیست و این دو با هم تفاوتهایی اساسی دارند.
* مطمئنم همان طور كه دا توانست نظر مرا به خود جلب كند، برای خوانندگان انگلیسی زبان نیز جالب خواهد بود كه یك زن چگونه در جریان جنگی هشت ساله با شجاعت همپای مردان در بسیاری از صحنه ها حضور پیدا كرده و كارهایی بزرگ انجام می دهد.
*
سعی دارم با ترجمه «دا» تصویری درست و شفاف از زن ایرانی در جهان ارائه دهم، چرا كه آمریكاییها فكر می كنند چون زنان ایرانی چادر دارند نمی توانند كار كنند و نوع پوشش این زنان، آنها را از عرصه فعالیتهای اجتماعی دور كرده است. در حالی كه در سفرهایم به ایران، شاهد فعالیتهای گسترده زنان در جامعه بوده و حتی معتقدم زنان ایرانی از مردان قویترند. بنا بر این دوست دار بتوانم با ترجمه «دا» این تصویر درست را به دیگر مردم جهان ارائه دهم.مرورِ برخی گفته های حسینی
* درست است که جنگ چهره خشنی دارد و برای برخی تصور اینکه زنی با روحیه لطیف در آن نقشی داشته باشد سخت است. مردان از جنگ نحوه رزم آن را بیان میکنند و زنان از زندگی در جنگ حرف میزنند؛ حفظ تمام لطافتها در کنار تمام خشونتها لازم است.
* کتاب «دا» بایدها و نبایدها را منتقل نمیکند، بلکه روایتی است از زندگی یک دختر 17 ساله که نشان میدهد، میتواند از پس مدیریت محیط زندگی برآید. این آموزههای کتاب است که میتواند بر روی زنان اثر گذار باشد.
* کتاب «دا» تقریبا 20 سال پس از جنگ چاپ شد. چون من راضی نمیشدم مصاحبه کنم و خاطرههایم را بازگو کنم. فکر میکردم چه لزومی دارد این اتفاقها را برای مردم بگویم. تصور میکردم ریا میشود. نمیخواستم اجر کارهایم را ضایع کنم.
*
بسیاری از خانوادههای ایرانی در جنگ آسیب دیدند و برای نجات کشورشان زحمت کشیدند اما در دورهای مقاومت و تلاش برای دفاع زیر سوال رفت به ما گفتند: جنگ طلب! تصمیم گرفتم مصاحبه و ثبت خاطرهها را شروع کنم و این تفکر را از بین ببرم. حس کردم این حق بچههای امروز است که خودشان بخوانند و خودشان قضاوت کنند. البته لطف خدا بود که خانم اعظم حسینی سر راهم قرار گرفت و باعث شد به آن روزها برگردم و با سوالهای ریزی که پرسید همه چیز را از ذهنم بیرون کشید.* متاسفانه بعضی آقایان نقش زنان را در جنگ کمرنگ معرفی کردند اما این زنان بودند که به پدر، برادر و فرزندانشان اجازه و روحیه حضور در جبهه را دادند. وقتی عراق حمله کرد مدتی طول کشید تا ارتش خودش را پیدا کند. همین مردان و زنان شهرهای مرزی بودند که جلو دشمن ایستادند. به جز امدادگری و کارهای پشت جبهه، بعضی زنان اسلحه ژ-3 دست میگرفتند که گاهی اندازه قد خودشان بود.
* کلافه و خسته نمی شدم؛ اما خاطرهها خیلی تلخ بود و من دچار فشارهای عصبی میشدم از طرفی این اضطراب به خانم اعظم حسینی (نویسنده کتاب) هم منتقل میشد. گاهی به قدری حالم بد میشد که مجبور می شدیم کار را 2-3 ماه تعطیل کنیم.
* بعضی از اتفاقها را نگفتم، بعضیها را هم طبیعی است که فراموش کرده باشم.
* همیشه دلم برای خرمشهر و همشهریانم تنگ میشود و هر لحظه به یاد آنها هستم. خرمشهر قبل از جنگ خیلی سرسبز و آباد بود، بعد از 20 سال هنوز به شهر شبیه روزهای قبل از جنگ نشده.
فرآوری: احمد رنجبر
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منابع: پایگاه خبری سوره مهر/رسالت/برنا