تبیان، دستیار زندگی
روح و جسم آدمی در ارتباطی تنگاتنگ و اتحادی با یکدیگر از ابتدای خلقت انسان قرار می گیرند که در اثر رشد روح و قوی شدن نفس آدمی به تدریج ارتباط میان آن دو کم و کمتر می شود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرگ اختیاری چگونه مرگی است؟!

مرگ

از جمله مسائل اعتقادی در رابطه با انسان موضوع رابطه ی نفس و بدن به عنوان دو بخش مهم از وجود آدمی است. پردازش و توجه به این مسئله و مشخص کردن نوع رابطه ی نفس و بدن سبب می شود میزان تعامل و نحوه ی ارتباط نفس و بدن مشخص تر شود و از این رهگذر انسان بداند که چگونه رفتارها و کردارهای بدنی وی برروی نفس و روح او تأثیر می گذارد و بدین طریق راه صواب را باز و راه خطا و غلط را بربندد!

رابطه ی نفس و بدن، یک سوال فیلسوفانه!

رابطه ی نفس و بدن همواره یکی از پرسشهای اساسی و بنیادین در رابطه با موضوع انسان شناسی بوده است که ذهن اندیشمندان مختلف در طول تاریخ تفکر بشری را به خود مشغول داشته است. بشر از زمانی که فهمیده علاوه براین بدن جسمانی یک روح و نفس غیر مادی ، اداره و هدایت و مدیریت وی را برعهده دارد بدنبال نوع رابطه ی آنها با یکدیگر بوده است!

نفس و بدن، مسأله این است!

رابطه ی نفس و بدن ارتباطی مستقیم با نگاه به انسان دارد. اگر انسان را به مثابه ی موجودی در نظر بگیریم که روح و جسمی متمایز و جدا از یکدیگر دارد نوع رابطه دو بخش وجودی او با یکدیگر به نحوی ترسیم می شود که بسیار متفاوت است از زمانی که ، انسان را به عنوان موجودی واحد در نظر بگیریم که جسم و روح او هر دو از یک نظر یکی هستند!

نفس و روح پس از رشد و کمال یافتن در بستر جسم و بدن توانایی آن را می یابد که بطور مستقل و بدون بدن به حیات خویش ادامه دهد. در چنین شرایطی است که انفصال و جدایی روح و بدن صورت می گیرد که همان موت و مرگ اختیاری است

رابطه اتحادی یا انضمامی؟!

اگر روح را حقیقتی کاملا بیگانه با جسم انسان در نظر بگیریم به طوری که هیچ نوع سنخیتی میان جسم و روح قابل تصور نیست ، در این صورت ارتباط روح و جسم ارتباط دو نوع و جنس متفاوت با یکدیگر است که به صورت انضمامی و اتصالی با یکدیگر ارتباط برقرار نموده اند. به بیان دیگر جسم در عالم خود و روح در عالم خود است و از یک زمانی به بعد بنابر برخی مصلحتها و اقتضاها این دو بیگانه، با هم همسایه می شوند و مناسباتی با هم دارند و تعاملات و بده بستانهایی با هم برقرار می کنند. در این نوع ارتباط روح و جسم پس از مدتی هم از هم جدا می شوند و جسم در زمین و روح در آسمان به حیات خود ادامه می دهند!

اتحاد روح و بدن!

در یک نگاه دقیق تر که اندیشمندان متأخر اسلامی بدان دست یافته اند، روح و جسم دو عنصر بیگانه و کاملا متضاد باهم نیستند بلکه روح و نفس آدمی حیات خویش را در بستر جسم آغاز می کند! به بیان واضح تر اساسا اگر جسمی نباشد روح زمینه و بستر مناسبی برای ایجاد شدن نخواهد یافت. مشاهدات تجربی نیز این مسأله را اثبات می کند که جنین از 4 ماهگی صاحب نفس و روح می شود. براساس چنین دیدگاهی روح و جسم دو عنصر  بیگانه و متمایز از هم نیستند بلکه در ادامه با یکدیگر سنخیتی دارند و صد البته که پس از رشد و کمال یافتن روح در بستر جسم و بدن، روح به علت تمایزات روحانی و معنوی و غیر مادی خویش دیگر از بدن جدا و متمایز می گردد. و نیازی به بستر جسم ندارد. در این صورت است که اتحاد میان جسم و روح از هم گسسته می شود!

روح و جسم آدمی در ارتباطی تنگاتنگ و اتحادی با یکدیگر از ابتدای خلقت انسان قرار می گیرند که در اثر رشد روح و قوی شدن نفس آدمی به تدریج ارتباط میان آن دو کم و کمتر می شود

بنابراین براساس دیدگاه دوم در ابتدا روح و جسم با هم یگانه اند و اتحاد دارند اما پس از مدتی در طی حیات روح و جسم، نفس از جسم جدا می شود و در ساحت ملکوتی و غیر مادی خویش به حیات ادامه می دهد.

مدت اختیاری و رابطه ی نفس و بدن

براساس دیدگاه دوم موت اختیاری صاحبان نَفَس و اولیای الهی نیز به خوبی قابل تبیین است، چرا که نفس و روح پس از رشد و کمال یافتن در بستر جسم و بدن توانایی آن را می یابد که بطور مستقل و بدون بدن به حیات خویش ادامه دهد. در چنین شرایطی است که انفصال و جدایی روح و بدن صورت می گیرد که همان موت و مرگ اختیاری است. البته واضح است که برای آنکه این جدایی و انفصال به اختیار خود انسان باشد نیاز است که روح بسیار قوی باشد و نیازمندی اش به ماده و جسم کم شده باشد که تنها در مورد افرادی اتفاق می افتد که برروی توانمندی های روح خود کار کرده باشند و به عبارت دیگر نفس قوی داشته باشند.

نتیجه گیری

از مجموع آنچه درباره ی رابطه ی نفس و بدن گذشت، معلوم می شود که روح و جسم آدمی در ارتباطی تنگاتنگ و اتحادی با یکدیگر از ابتدای خلقت انسان قرار می گیرند که در اثر رشد روح و قوی شدن نفس آدمی به تدریج ارتباط میان آن دو کم و کمتر می شود تا جایی که دیگر روح بدون جسم و بدن به حیات خویش ادامه می دهد. براین اساس دیدگاه نخست درباره ی عدم سنخیت روح و جسم و انفصال کامل آنها از یکدیگر از ابتدا به نظر نمی رسد چندان شایسته و صحیح باشد!

                                                                                                                                                        ن. رادفر

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منابع و مآخذ:

1-    جایگاه انسان در حکمت متعالیه ملاصدرا – دکتر رضا اکبریان

2-    رساله ی انسان – علامه طباطبایی (ره)

3-    انسان و سرنوشت – شهید مطهری (ره)

4-    انسان شناسی – علامه تهرانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.