تبیان، دستیار زندگی
تفكیك قائل شدن میان فضیلت دانستن نیازمندی و فقر به خداوند متعال و نكوهش كردن اظهار نیاز به خلق، به این خاطر است كه برای انسان در این جهان موهبتی بزرگ تر از احساس عزت و شرافت نیست و هیچ زنجیر و زندانی نیز بالاتر و خرد کننده تر از این نیست که احساس نماید در
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معنای بی نیازی

معنای بی نیازی

تفكیك قائل شدن میان فضیلت دانستن نیازمندی و فقر به خداوند متعال و نكوهش كردن اظهار نیاز به خلق، به این خاطر است كه برای انسان در این جهان موهبتی بزرگ تر از احساس عزت و شرافت نیست و هیچ زنجیر و زندانی نیز بالاتر و خرد کننده تر از این نیست که احساس نماید در زندگی اسیر و مقهور و بنده دیگران است.

انسان با نیاز و فقر محض بدنیا آمده و در فقر مطلق به حیات خود ادامه داده و در همین وضعیت وارد عالم قبر و قیامت می گردد. این فقر و نیازمندی در برابر خالق، كه خود می تواند بی نیازی از خلق خدا را موجب گردد، از مختصات اصلی انسانهای الهی بشمار می رود. البته نیاز عادی انسانها به همدیگر در زندگی اجتماعی، مانند نیاز به پزشك، منظور نظر نبوده، بلكه مراد از بى نیازى از مردم، در امورى است كه باعث سرافكندگى و ذلت فرد شود. امام سجاد (ع) می فرمایند: « تمام خیر و نیكى در بریدن طمع از دست مردم است و هركه هیچ امیدى به مردم نداشته باشد و امرش را در هر كارى به خداوند واگذارد، خداى عزوجل در هر چیزى او را اجابت كند.(1)

این تفكیك قائل شدن میان فضیلت دانستن نیازمندی و فقر به خداوند متعال و نكوهش كردن اظهار نیاز به خلق، به این خاطر است كه برای انسان در این جهان موهبتی بزرگ تر از احساس عزت و شرافت نیست و هیچ زنجیر و زندانی نیز بالاتر و خرد کننده تر از این نیست که احساس نماید در زندگی اسیر و مقهور و بنده دیگران است‏ ، ناچار است عقیده دیگران را بجای عقیده خود بگیرد و اراده دیگران را بجای اراده خود اجرا کند ، فکر و نقشه دیگران را بجای فکر و نقشه خود عمل کند ، به هوا و هوس‏ و آرزوهای دیگران احترام بگزارد ، تن به ذلت و اسارت و ستم بدهد .

امیرالمومنین (ع) در تبیین این مساله می فرمایند: « اگر نیکی کنی به کسی و او را مشمول انعام و خوبی قرار دهی آن کس هر که باشد رهین احسان تو و در فرمان تو و تو نسبت به او فرمانده خواهی بود ، و اگر نسبت به کسی استغنا و بی نیازی بورزی آن کس هر که باشد و دارای‏ هر مقام باشد تو نیز مانند او و شخصی مثل او خواهی بود و اگر نسبت به‏ کسی نیاز بورزی و از او حاجت بخواهی و استمداد کنی آن کس هر که باشد تو بنده او و رهین او و زیر دست او خواهی بود.»(2)

در آیات و روایات معیارهای نیازمندی و بی نیازی بخوبی بیان گردیده است، به عنوان مثال، رسول خدا(ص) می فرمایدلَیْسَ الْغِنى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرْضِ إِنَّمَا الْغِنى غِنَى النَّفْسِ؛ بى نیازى به فراوانى ثروت نیست، بى نیازى تنها در روحیه بى نیازى است.»(3)

بی نیازی پیشه كردن در زندگی اجتماعی و در اصطلاح صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن، موجبات بزرگی و تثبیت جایگاه اجتماعی انسان را فراهم می آورد، زیرا چنین فردی جز به ضرورت از مال بهره نمی برد و به هر آن چه دارد بسنده کرده و دست نیاز به سوی خلق دراز نمی کند. این گونه است که شان و منزلت خویش را در جامعه حفظ کرده و به دور از تکدی گری و سوال و پرسش از خلق، به زندگی خود بر اساس داشته ها سامان می دهد.

جامعه ای كه در آن بی نیازی به عنوان یك فضیلت اخلاق اجتماعی به حساب آمده و از سوی غالب افراد جامعه مراعات می گردد، از این توانمندی برخوردار خواهد بود که در شرایط سخت قحطی و تحریم، بتواند به مقابله برخیزد و سربلند از آن بیرون آید. اما اگر در رفاه به سوی اسراف و تبذیر رود و به جای صرفه جویی ، مصرف گرایی را اصالت بخشد، در شرایط سخت به سادگی تسلیم شده و استقلال و آزادی و عزت خویش را می فروشد.

نهادینه شدن فرهنگ بی نیازی از خلق، جامعه را به سمت تعادل هدایت می نماید، طمع در این جامعه جایگاهی نداشته و از همین رو نیز عوامل ناامنی در جامعه یا رکود اقتصادی ویا مشکلات فراوان دیگر از اجتماع رخت بر می بندند. بی نیازی از خلق و توكل بر خدا در زندگی فردی و اجتماعی به رهبران و بزرگان دینی تشیع در طول تاریخ اجازه می داده است كه بدون هیچ ترس و واهمه ای با حاكمان و سلاطین روبرو شده و از منافع مردم دفاع نمایند. یكی از این بزرگان، سید هاشم حطاب (ره) بوده است كه داستان جالبی از برخورد وی با نادرشاه افشار در تواریخ ضبط شده است.

«عالم فقیه متقى، شیخ محمد بن شیخ عبدالله نجفى(ره)، نقل می كند كه، وقتى كه نادرشاه افشار با دو هزار لشكر وارد نجف اشرف شد، لشكرگاه را در خارج شهر قرار داده بودند، ولى لشكریان گروه گروه وارد شهر شده و مردم شهر را اذیت مى كردند و با تعدى و تجاوز به بعضى از اشخاص، موجبات ناراحتى آنها را فراهم مى كردند. عده اى از اهالى نجف به نزد سید هاشم حطاب به شكایت آمدند، پس سید سوار الاغش شده به سوى شاه حركت كرد و همچنان سواره با الاغ آمد در خیمه اى كه شاه در آنجا بود، پیاده شد و شكایت مردم را به شاه رسانید، شاه دستور داد كسى به اهالى نجف متعرض نگردد و از سید تجلیل و احترام زیادى به عمل آورد و امر كرد كیسه زرى آورده و در خدمت سید نهادند، سید با عصاى خود آن مال را حركت مى داد و مى فرمود: « این مال فراوان براى كیست؟ اگر براى من است كه من از اینها بى نیازم ، چون مخارج یك روزم را دارم و اگر براى الاغ من است كه او از من بى نیازتر است به این مال؛ چون غذاى او طلا و نقره نیست بلكه كاه و یونجه است، بعلاوه من كفیل خرج او هستم، بنابراین به كسى نیازى ندارد آنوقت شاه گفت : چه قدر این سید زهد اختیار كرده و ترك دنیا كرده است.»(4)


پی نوشت‏ها:

1.كلینی، الكافی،قم، اسوه، ج 2، ص 149

2.آمدی،غررالحکم ، تهران، دانشگاه تهران ، ج 2 ، ص 584

3.محمد بن الفتال النیشابوری، روضة الواعظین،قم، خادم الرضا، ج 2، ص 456

4.سید نعمت الله حسینی، مردان علم در میدان عمل، قم، دفتر انتشارات اسلامی،ج2، ص142

منابع:

مردان علم در میدان عمل

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان