تبیان، دستیار زندگی
لبخندهای عصبی اش تا مدت ها در ذهنم خواهد ماند و امكان ندارد حالت صورتش از خاطرم پاك شود. می ترسم بگویم كه چه می گفت و درد را با چه كلماتی هم قافیه ساخته بود. شاید باید راز دار بود اما...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاید همان سكوت

به بهانه 27 شهریور روز بزرگداشت شعر و ادب فارسی


لبخندهای عصبی اش تا مدت ها در ذهنم خواهد ماند و امكان ندارد حالت صورتش از خاطرم پاك شود. می ترسم بگویم كه چه می گفت و درد را با چه كلماتی هم قافیه ساخته بود. شاید باید راز دار بود اما...


روز شعر

اینكه باید بغض زمان خود باشد و باید چند گام جلوتر از جامعه ی خود باشد را هیچ كس شك ندارد. اینكه هر از گاهی به عقب برگردد و با صدای بلند در راه ماندگان را چراغی باشد را كسی منكر نیست و چه قدر این جملات فانتزی كیفور می كند بعضی ها را، درست وقتی عقب اسمشان نام شاعر گذاشته می شود و خدا نكند كه در پوسته ی این نام فقط مانده باشند. اما «شعر» تنها این نیست و باور كنید در همین سه حرف ساده چه رنج های مقدسی خون چكان خون چكان سرخ كرده است صورت شاعر پیش رو را...

27 شهریور روز شعر و ادب فارسی ست. یك دقیقه یا چند دقیقه یا چند ساعت سكوت باید كرد. اینكه شعر چیست یا اصلا تعریفی می شود برای آن قائل شد یا نه به كنار؛ اینكه در روز شعر و ادب فارسی باید چه اتفاق میمونی برای شاعران بیفتد تا كمی این روز پاس داشته شود به كنار... واقعا چه اتفاقی باید بیفتد را نمی دانم و اصلا چه اتفاقی می تواند رخ بدهد را حتی!

اما حرفی كه در دلم مانده، اگر گوش تیز كنی حرف دل خیلی از شاعران است و خدا را چه دیدی شاید حرف دل خیلی از شما كه چشم به این چند سطر دلتنگی دوخته اید:

این روزها كسی از رنج شاعران خبر دارد؟ دل نازك و احساسات لطیف و رقیق و كم طاقتی كه لطیفه ای با نمك است، اما جیب های خالی بی نمك را چطور؟ اینكه خیلی از شاعران گاهی به نان شب (بخوانید سیگار شبشان) نیز محتاج اند و بعضی از آنها پیرتر از آنچه در شناسنامه به نظر می رسند را خبر دارید؟ بگذارید خیس نخورده حرفم را بزنم و سرتان را بیش از این درد نیاورم: همین چند روز پیش با دوست شاعری صحبت می كردم كه اتفاقا از شاعران جوان و نامی كشور است و شاید بعد از خواندن این یادداشت كوتاه بخواهید نامش را نیز حدس بزنید و اصلا مهم نیست. شاید خود من... شاید خود تو... اما باورم نمی شد آنچه می شنیدم را. لبخندهای عصبی اش تا مدت ها در ذهنم خواهد ماند و امكان ندارد حالت صورتش از خاطرم پاك شود. می ترسم بگویم كه چه می گفت و درد را با چه كلماتی هم قافیه ساخته بود. مرد بود و از روی زرد با چه هیبت مردانه، شاعرانه ای دم می زد و خم به ابرو نمی آورد. شاید باید راز دار بود و اما من رازدار نیستم آنقدرها... باید بگویم هستند كسانی كه در همین ماه رمضان خودمان، قصد ده روز كرده بودند و كنار صحن گوهر شاد زل می زدند به كفترهای سیاه و سفید و با چه بغضی آیینی می سرودند و...

27 شهریور روز شعر و ادب فارسی ست. یك دقیقه یا چند دقیقه یا چند ساعت سكوت باید كرد. اینكه شعر چیست یا اصلا تعریفی می شود برای آن قائل شد یا نه به كنار؛ اینكه در روز شعر و ادب فارسی باید چه اتفاق میمونی برای شاعران بیفتد تا كمی این روز پاس داشته شود به كنار... واقعا چه اتفاقی باید بیفتد را نمی دانم

باور كنید خیلی از دوستان من نخبه های شعر و داستانند و جز شعر گفتن و داستان نوشتن گاها هیچ هنری ندارند. با خیلی از آنها در رادیو با برآوردهای خیلی پایین همكاری دارم و از نزدیك با مشكلاتشان آشنایم و با خیلی های دیگر نیز دورادور و در حد سلام علیك كوتاهی، لبخندی را به اشتراك گذاشته ام. از نجابتشان شاید چیزی به زبان نمی آورند و با سیلی صورت شعرشان را سرخ نگه می دارند و شعر می زیند و شعر می میرند...

باور كنید هنوز نمی دانم چه اتفاقی باید بیفتد. چه كاری باید كرد و اصلا چه كسی باید دست بجنباند و...دولت... شهرداری یا...شاید همان سكوت ....

بخش ادبیات تبیان


منبع: پایگاه خبری حوزه هنریروز شعر/شعر/مظلومیت شاعر