تبیان، دستیار زندگی
یوسفعلی میرشكاك در یادداشتی درباره محمد حسین جعفریان،شاعر،نویسنده و مستند ساز نوشته است که از نظرتان می گذرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسطوره ماجراجویی!

یادداشتی بر شخصیت مستندساز انقلابی، محمد حسین جعفریان


یوسفعلی میرشكاك در یادداشتی درباره محمد حسین جعفریان،شاعر،نویسنده و مستند ساز نوشته است که از نظرتان می گذرد.


محمد حسین جعفریان

در تاریخ معاصر ـ از جنگ و سیاست گرفته تا شعر و نثر ـ یك حادثه، یك ماجرای حیرت‌انگیز است. پوستی بر چند پاره استخوان و این همه شور و هیجان و مخاطره‌جویی و تحرك؟ چه كسی باور می‌كند كه حتی در روزگار كاهلی و راحت‌طلبی (روزگار ما) چنین «ماجرایی» یافت شود؟ بسیاری از هم‌نسلان ما به جبهه رفتند، برخی به آسمان پیوستند، برخی بر ویلچرها و عصاها تكیه داده و در صف فرشتگانند، گروهی نیز همچون من زمینگیرِ معاش محقر واژه‌اند، اما محمدحسین جعفریان خود به تنهایی جبهه‌ای است از ایران تا افغانستان و تاجیكستان و پاكستان و... الخ، با هزاران خاطره شگرف و دلی كه بیم و باك نمی‌شناسد و همواره با مرگ شانه به شانه سفر كرده است ولی حتی امروز كه ظاهرا دشواری‌های وی بیشتر شده، بسنده است بهانه‌ای پیدا كند تا خود را با سر به ورطه مخاطره‌ای تازه بیندازد. این پیكر نحیف كه یادآور كشتی بی‌لنگر مولاناست هزاران كوه و دشت و دره و روستا و شهر و خیابان و زن و مرد و چریك و آدمكش و دیپلمات و سیاستمدار و جوانمرد و ناجوانمرد و شاعر و نویسنده و مزدور و عكاس را در گیرودار هزاران ماجرا به خاطر دارد، من از تصور پیاده راه رفتن حسین در كوه و كمرهای افغانستان، بر خود می‌لرزم. تنی كه توانایی حمل خود را ندارد، زیر بار دوربین و لوازم سفر، آنگاه پیاده؟ یا در كابل، میان آن همه نیروی درگیر با یكدیگر، كه به سایه‌ها نیز شلیك می‌كردند، شب یا روز از این سو به آن سو رفتن، چه مایه جگرآوری و جنونمندی می‌خواهد؟ قاچاقی از افغانستان به تاجیكستان رفتن، آن هم در اوج گیرودار با روس‌ها و... رها كنم؛ جعفریان اسطوره ماجراجویی روزگار ماست در تمام ساحات و از این حیث هیچ شاعر و نویسنده یا روزنامه‌نگاری به پای وی نمی‌رسد. شاعران پس از گل كردن، اندك اندك راه رفتن را نیز فراموش می‌كنند و نویسنده‌ها نیز. شاید روزنامه‌نگارها و خبرنگارها كم و بیش اهل تحرك باشند ـ یا بهتر بگویم بودند ـ اما حسین هم شعر و هم نویسندگی خود را در حاشیه ماجراجویی انقلابی قرار داده و بیقراری جان خود را به عنوان متن زندگی برگزیده است.

هم از این رو، یادداشت‌های وی ـ از جمله چكر در ولایت جنرال‌ها ـ همچون خود وی حادثه‌ای تكرارناشدنی است. البته «جعفریان صاحب» از آنچه نوشته فراتر است و اگر «ممیزی» این همه دائرمدار نبود، هزاران خاطره شگرف دیگر از این شاعر و نویسنده شگرف و شگفت‌آور در دسترس مخاطبان ادبیات معاصر بود، یكی از یكی حیرت‌انگیزتر. به عبارت دقیق‌تر، هنر جعفریان هنوز در پرده است و هرچند آنچه از مانع ممیزی گذشته و به ما رسیده، واقعا حیرت‌آور است، روزی كه پرده ممیزی خرق شود، حیرت ما (مخاطبان جعفریان) صد چندان خواهد شد.

هنر هنرهای جعفریان، زندگی اوست و این را تنها كسانی می‌دانند كه كم و بیش او را از نزدیك بشناسند و با منش و بینش وی آشنایی داشته باشند. شعر او (به‌ویژه شعر مرسل) ستودنی است، اما زندگی او فراتر از شعر است، گویی حسین خود منظومه‌ای است كه هرگاه بیدار است و در تكاپو، سروده می‌شود و هرگاه می‌خوابد، متوقف می‌ماند. نثر او به چنان فرازی از تمایز و تشخص رسیده كه به‌سادگی درخشش خود را آشكار می‌كند، اما زندگی وی فراتر از نثر اوست. گویی «جعفریان صاحب» سفرنامه‌ای است كه با كمك عصا این سو و آن سو می‌رود و شگفتی می‌آفریند. من سال‌هاست در این شاعر و نویسنده جنگاور به چشم اعجاب می‌نگرم و ستیهندگی و یكدندگی او را می‌ستایم و حتی آنگاه كه غیرقابل انعطاف می‌شود و استبداد به رای نشان می‌دهد، برایم دوست‌داشتنی است.

شعر و نثر حسین و حضور وی برایم عزیزند، زیرا هر سه فراتر از هرگونه ارج و گرامیداشت، مرا همچون بسیاری از مخاطبان وی به پایداری كردن در برابر بد و بیداد و ستایش دستمایه‌های اندك هستی ناپایدار، یعنی دوستی، زندگی، جوانمردی، برادری، حرمت، استقامت، برمی‌انگیزند. چندی پیش در سفری سه، چهار روزه با این اعجوبه، این ماجرا، این حادثه حیرت‌آور، همراه بودم و برای نخستین بار نگران حال او شدم. اسطوره جعفریان در آستانه پیری است و در حال پیوستن به نسل من كه فرسوده‌ایم و چشم انتظار آن رهاننده گرامی كه جان را به دیدار شهسوار آفرینش می‌برد. من اگر بازنده بوده‌ام، لابد لیاقت نداشته‌ام. اما دریغ است كه «ماجرای مجسم» مجال آن را نداشته باشد كه بنشیند و با فراغت تمام، هر آنچه بر وی گذشته فارغ از رد و قبول وضع موجود، برای آیندگان به یادگار بگذارد.

هنر هنرهای جعفریان، زندگی اوست و این را تنها كسانی می‌دانند كه كم و بیش او را از نزدیك بشناسند و با منش و بینش وی آشنایی داشته باشند. شعر او (به‌ویژه شعر مرسل) ستودنی است، اما زندگی او فراتر از شعر است، گویی حسین خود منظومه‌ای است كه هرگاه بیدار است و در تكاپو، سروده می‌شود و هرگاه می‌خوابد، متوقف می‌ماند

قلم حسین همچون بیان وی جادو می‌كند و می‌تواند ساده‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین وقایع را رنگ جاودانگی ببخشد و از این حیث بی‌همانند است. بعد از چند سال، از نزدیك می‌دیدم كه حسین در شبانه‌روز یك وعده غذا هم نمی‌خورد و به راحتی نمی‌خوابد و... نگران شدم و هنوز هم نگرانم و كاری از دستم برنمی‌آید. اگر كاری از دستم برمی آمد، چه می‌كردم؟ برای همه اهل استعداد شهركی می‌ساختم با تمام امكانات، تا امثال حسین ـ كه سخت اندكند ـ در فراغت محض بنشینند و بنویسند. دریغا كه در واپسین فصل عمر زبان فارسی ـ واپسین عوامل زنده ماندن این زبان، به اندازه یك فوتبالیست یا یك بازیگر زن نیز اعتنا نمی‌كنند. اما چه باك، پایان فصل نزدیك است و آنكه نخستین سراینده و سخنور را به دانش اسماء سرفرازی داد، انتقام سرایندگان و سخنوران ستمدیده را نیز خواهد گرفت. آه...‌ای كاش لااقل مدیر یك انتشاراتی بودم تا «چكر در ولایت جنرال‌ها» را چنانچه دلخواه من است منتشر می‌كردم. آیا زبونی و ناتوانی شاعران و نویسندگان در ارائه مستقل و آبرومند آثارشان، نشانه تسلیم وضع موجود به زبون‌اندیشی نیست؟ حسین عزیز! جز نگرانی و دعا، كاری از دستم برنمی‌آید. تو دعا كن زودتر از تو و دیگر عزیزان، از نكبت این جانفرسایی رها شوم و فراموش مكن كه یكی از معدود ارجمندانی بوده‌ای كه از ژرفای وجود به آنها مهر ورزیده‌ام.

بخش ادبیات تبیان


منبع: تهران امروز