غلط مصطلح(چند تصویر کوتاه از دنیای طلبگی)
تمحّض
گفت: برنامه درسی ات چگونه است؟
گفتم: صبح؛ 5 ساعت کلاس و مباحثة رسائل و مکاسب؛ عصر هم 4 ساعت مطالعه و مباحثة تفسیر.
گفت: اینجوری که حالا حالاها مجتهد نمی شی! بعدا برای تفسیر وقت هست. ممحض شو روی فقه و اصول!
امتداد مقدمات
گفت: برنامة جامعی برای طلبگی خودت داری؟ به اصطلاح امروزیا، نقشة راهت در حوزه چیه؟
گفتم: ان شاء الله تصمیم دارم مدرس فقه و اصول بشم. اگر توفیق شد، شرح جامعی هم بر کفایه بنویسم.
گفت: اینا که فقط امتداد مقدماته؛ برای مسائل جامعه ات چی کار می خواهی بکنی؟ مواظب باش مقدمات، غایتت نشن.
فضولی
کلی کلمات و جملهها را در ذهنم پس و پیش کردم تا اگر استاد پرسید این یک ماه کجا بودی، جواب قانعکنندهای داشته باشم.
کلاس که تموم شد، رفتم طرفش؛
بعد از حال و احوال مختصری، خداحافظی کرد و رفت.
چیزی نپرسید؛ شاید فکر میکرد این کار فضولیه؛
شاید هم اصلاً براش مهم نبود!
سرمایههای حوزه
ما نباید سرمایههای حوزه را تلف كنیم؛
ما نباید صندلیهای كلاس را خراب كنیم؛
ما نباید با ماژیكها، مطالب غیر درسی روی تخته بنویسیم؛
ما نباید در حجره، لامپ اضافی روشنكنیم؛
ما نباید كتابهای كتابخانه را پارهكنیم؛
ما نباید شیر آب را بیهوده باز بگذاریم؛
...
راستی«جوانی» ما طلّاب هم جزء سرمایههای حوزه محسوب میشود؟!
پلّه
همیشه فكر میكردم كه نورانیت و معنویت فقط پای درس عرفان و یا تفسیر قرآن پیدا میشود. فكر میكردم در كشاكش میان كوفی و بصری و یا در نزاع اصولی و اخباری، خبری نیست.
اما از وقتی كه در مباحثه، در پی اثبات خودم نیستم،
از وقتی كه قبول نظر هم بحثم برایم سنگین نیست،
از وقتی كه از رد شدن نظرم، ناراحت نمیشم،
نورانیت درسها را حس میكنم.
زمانی كه از پای مباحثه بلند میشوم، احساس سبكی میكنم.
نهضت آزاداندیشی
- هر روز هزاران جلسة مباحثة درسی در حوزهها تشكیل میشود و طلّاب نظرات یكدیگر را نقد میكنند.
- همه روزه، در كلاسها، طلّاب بر بیانِ استاد خود، اشكال وارد میكنند.
- همواره نظرات علمای سلف، مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته و بر كتابهای ایشان، حاشیه نوشته میشود.
- در طول تاریخ، علما و زعمای شیعه، در كنار هم، از حریم دین و مذهب دفاعكردهاند؛ حتّی اگر در ساحت اندیشه، با هم اختلاف نظرهای بنیادین داشتهاند.
...
با همة اینها، چرا باید یكی از نیازهای اساسی حوزه، نهضت آزاداندیشی باشد؟
تبدیل صیغه معلوم به مجهول
قبل از ورود به حوزه با خودم گفتم:
میروم كه كاری كنم دین در جامعه پیاده شود. ده پانزده سال درس میخوانم و بعد درستش میكنم.
سال اول و دوم گفتم:
اول باید یك شناخت جامع و عمیق از دین و جامعه پیدا كنم. اول اما دین را باید بشناسم. 10ـ 15 سال درس میخوانم بعد...
سال سوم گفتم:
برای اینكه دین را بشناسم باید خوب اصول و روشهای فهم دین را یاد بگیریم. 10ـ 15 سال درس میخوانم بعد...
سال چهارم گفتم:
برای اینكه اصول را یاد بگیرم باید اول نظر مشهور را یاد بگیرم نظرات موازی را ببینم بتوانم اظهارنظر كنم علوم مقدم بر آن را بشناسم این كار هم حدوداً 10ـ 15 سال وقت میخواهد بعد...
سال پنجم گفتم:
.......
امروز میگویم چند مسألة جزیی كوچك را فعلاً حل كنم بعد ....
اما هنوز فكر میكنم باید دین در جامعه پیاده شود.
نظر
استاد صاحب نظری داشتیم؛ اما هیچوقت سر درس، نظر خودشو نمیگفت.
میدونست خیلی دوستش داریم؛
میدونست خیلی قبولش داریم؛
میخواست تحت تأثیرش قرار نگیریم؛
میخواست آزادانه فکر کنیم.
غلط مصطلح
روزهای اوّل طلبگی بود كه استاد صرف به ما گفت: در زبان عربی، سه فرد و بیشتر را جمع میگویند.
البتّه از قبل، این نكته را میدانستم.
*
همان روزها بود كه به ما یاد داد: «طلبه» جمع «طالب» است و بهكاربردن آن برای مفرد، «غلط مصطلح» است.
و من آن روز، این نكته را یادگرفتم.
*
امروز بعد از چند سال طلبگی، فهمیدم كه اطلاق «طلبه» بر یك فرد، غلط نیست.
تازه فهمیدهام كه باید حدّاقلّ به اندازة سه نفر «طالب علم» درس بخوانم، فكركنم، خدمتكنم، جهادكنم، ...
امّا ای كاش این نكته را هم همان روزهای اوّل
نه!
كاشكی قبل از طلبگی ...
منابع: برگرفته از شماره های مختلف نشریات خشت اول و رهنامه پژوهش
تهیه و فرآوری: علی رضاخواه