هنر برنامهریزی
1.قدم اول
قدم اول در برنامهریزی شناخت هدف است. یعنی از این برنامه چه مطلوبی در نظر است؟ پس از انتخاب هدف باید انواع فعالیتها را در مقایسه با آن هدف ارزشگذاری نمود. بسته به اینکه چه نتیجهای در نظر گرفتهایم، درصد احتیاج ما به عناصر و اجزا مشخص میشود.
پس از «انتخاب هدف»، «تشخیص عناصر لازم» و «اهمیت هریک»، لازم است «چینش و ترکیب مشخصی» میان آنها در نظر گرفته شود. گونههای مختلف ترکیب، نتیجههای متفاوتی در پی دارد. آرد و روغن و شکر با ترکیب مشخصی «حلوا» و با ترکیب دیگری «نان شیرینی» خواهد شد. نسبت دقیقِ بهکارگرفتن هر یک از عناصر، پس از انتخاب هدفِ جزئی به دست میآید. برنامه علمی طلبهای که تولید فکر و تحقیق در معارف دینی را هدف جزئی خود قرارداده با طلبهای که قصد تبلیغِ پیام دین را دارد، از این جهت تفاوت خواهد یافت.
2.اعتقاد به برنامه
انسان باید به فعالیت جاری خود، اعتقاد داشته باشد. اگر ایمان راسخ به برنامه وجود نداشته باشد، در انجام آن سستی میشود. کار کوچکی که با ایمان و استحکامخاطر انجام پذیرد، بهمراتب امیدوارکنندهتر از تلاش فراوانی است که این پشتوانه را نداشتهباشد. پس باید اول، منطق مستحکمی برای برنامه بیابیم. عدم استحکام برنامه به عدم استحکام در عمل تبدیل میگردد.
3.توان برنامهریزی
تدبیر، دوراندیشی، تسلط بر قواعد برنامهریزی و تشخیص وظیفه نوعی توانایی و ملکه است و مانند دیگر ملکات نیازمند مداومت و تمرین فراوان است. این توانمندی مثل همة توانمندیها، یکباره حاصل نمیشود و محتاج اقدام و صبر است. انتظار برای کشف بهترین دستورالعمل زندگی و برنامهای جامع، بدون تلاش و زحمت، همان قدر نامعقول و بینتیجه است که توقّع بازشدن درهای رحمت و فرود مائدة آسمانی بدون کوشش و مشقت. خدای بزرگ، بدون اسباب و وسایل، امور جهان را اداره نمیکند. پس برای رسیدن به چنین نعمت ارزشمندی بکوشیم و سرمایهگذاری کنیم. بی جهت منتظر «رۆیا»، «الهام»، یا «مواجهة تصادفی با استادی خبیر» نباشیم.
4.همه با هم
تمام آنچه در برنامه پیشبینی میشود، قید «وجوب» دارد. مثلاً اگر در برنامة شبانه روز خود، نیمساعت ورزش و هفت ساعت کار علمی در نظر گرفتیم، باید به نیم ساعت ورزش همان قدر اهمیت داد که به هفت ساعت درس و بحث. هرکدام که ترک شود خللی در تعادل برنامه و تأمین نیازهای ما پدید خواهد آمد.
5.انعطاف
در برنامه کامل تناسب اجزا و عناصر «به طور تقریبی» حفظ میگردد. برنامه زندگی، عناصری ضروری دارد که با نسبتهای تقریباً مشخصی باید در کنار هم قرار داده شوند. نبودن هریک از آن عناصر یا برهمخوردن شدید نسبتها، طرح نهایی را غیرقابل تحمل و ناقص مینماید، گرچه کم و زیاد شدن اندک اندازهها و نسبتها دست ما را برای طراحیهای مختلف و نتایج متفاوت باز میگذارد. به بیان دیگر تشخیص اولویتها در طراحی نمای کلی برنامه - باتوجه به اهداف و انتظارات - امکانپذیر است ولی این بدان معنی نیست که برای رسیدن به هدف تنها یک طرح بتوان ارائه داد و جایگاه قطعی مشخص یا اندازة واحدی برای هر فعالیت بتوان تعریف کرد. اینگونه نیست که برای هر لحظه تنها یک برنامة مفید پیش روی ما باشد و تخلف از آن نظام برنامة ما را بهکلی بههمریزد!
قابلیت انعطاف و جابجایی در برنامه، باید باشد؛ اما شرط إعمال آن، پاسداری از تمام عناصر و حفظ اندازهها و نسبتهای کلی است.
6.پوشش کامل
در تهیه برنامه جزیی، باید همه خانههای برنامه را پرکرد. برنامه که به نقشه ساختمان میماند باید کل زمینه را پوشش دهد. لحظاتی که به بیهودگی و لغو میگذرد، خانههای خالی برنامه است که باید آنها را به صفر نزدیک کرد. زندگی یک مۆمن، گنجایش سرگرمیهای بیهوده را ندارد. زیرا اینگونه سرگرمیها سرمایة عمر و نیروی ما را از ما میستاند.
7.جامعیت
برنامه باید جامع باشد و تمام اجزا و عناصر لازم، در آن حضور داشته باشد. همچنین نباید یکی از فعالیتهای اصلی را در برههای طولانی از زمان تعطیل کرد. اگر همة نیازهای شخص در برنامه به صورت جامع و متنوع تدارک دیده نشود، توجه یکباره به یک خلá ممکن است ما را دچار افراط و تفریط و عدمتوازن کند.
8.زمانمندی
در برنامهریزی جزیی حتماً باید «ابتدا» و «انتها»ی زمان هر فعالیت را مشخص کرد. تعیین زمان ابتدای عمل به آن جهت است که تصمیمی که انسان بر انجام کاری میگیرد تنها به این شرط عملی میشود که بر یک امر مشخص «جزیی» متمرکز شود. مثلاً این تصمیم که فلان کتاب را در «آینده» خواهم خواند امری کلی است و قابلیت پذیرش اراده را ندارد. اراده به امر «کلی» تعلق نمیگیرد. از اینرو لازم است برای انجام هر کاری یک مصداق مشخص آن را در نظر بگیریم و ابتدای آن را بهصورت جزیی معین کنیم.
تعیین زمان انتهای عمل (یعنی زمان نتیجهبخشی کامل آن فعالیت) هم ضرورت دارد. زیرا انسان اگر زمان پیشِ روی خود را بیکران یا وسیع انگارد، انگیزهای برای تلاش ندارد. هرگاه فرصت انسان برای انجام عملی محدود باشد، اوقات رهایی او کمتر میشود و با فعال کردن ظرفیت بالایی از توان خود، بهرة بیشتری از زمان میگیرد.
اگر همیشه با ارفاق و مدارا فرصت پهناوری پیشِ روی خود ترسیم کنیم، بخش عمدهای از وقت ما به رهایی و بطالت تباه میگردد.
9.هر کاری، جای خودش
نباید لحظات زمان را در کمتر از قابلیت خود بهکار گیریم. مثلاً ساعت 9 صبح که اوج هوشیاری و نشاط فکری ما بهشمار میرود مطالعة داستان یا شعر، استفادة بهینه نیست. درحالی که همین برنامه در ساعات خستگی، نشاطبخش و مقرون به صرفه است.
10.همه یا هیچ؟!
گاهی ناتوانی در اجرای برنامه، ما را نسبت به اصل برنامهریزی دلسرد مینماید. به این بهانه که به برنامه عمل نمیکنیم نباید برنامهریزی و تدبیر را کنار بگذاریم. کسیکه برنامه دارد هرچند صددرصد به آن عمل نکند، از کسیکه برنامه ندارد موفقتر است.
11.وسواس در تدبیر
تدبیر نباید به وسواس منتهی شود. گاهی دقت فراوان در جزئیات و عواقب یک کار، مانع انجام آن میشود. تدبیر که ابزاری برای بهبود انجام کار است، نباید به اصل انجام کار آسیب رساند. گاهی لازم است دقت و ظرافت کار را کمتر در نظر گیریم تا آن فعالیت عملی شود و این خود، عین تدبیر است.
12.بازخوانی مستمر
نمیتوان «یکبار برای همیشه» برنامهریزی کرد و تا پایان عمر به اجرای آن پرداخت. زیرا هم تجربه و آگاهی ما به مرور افزایش مییابد و هم شرایط و موقعیتها، تغییر میکنند.
تهیه و تنظیم:علی رضاخواه-گروه حوزه علمیه تبیان