تبیان، دستیار زندگی
در حقیقت، تقیّه، عبارت است از: تظاهر به قول یا فعلی که با نیت و معتقدات فاعلش فرق دارد و غالبا پرداختن اضطراری و موقت، به دروغ مصلحت آمیز، و پرهیز از راست فتنه انگیز، به قصد حفظ جان و مال و عرض و آبروی خود یا مسلمانان دیگر است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تقیّه یا نفاق؟!

تقیه

برخی، تقیّه را نوعی نفاق و دورویی و نشانه ضعف شخصیّت و عدم شجاعت شخص می دانند؛ در حالی که اساس و انگیزه این دو حرکت، مسیر این دو را از یکدیگر جدا کرده، آنها را از همدیگر کاملاً متمایز می سازد. در حقیقت، تقیّه از انسانی باورمند، و براساس حکمت و مصلحتی پنهانی صورت می پذیرد و پیامدهای آن نیز همواره سازنده است؛ در حالی که نفاق، از شخصی بی اعتقاد و به انگیزه نیرنگ و فریب دیگران بروز می کند و عواقب آن نیز زیانبار است.

به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری رحمة الله «تفاوت این دو از قبیل دام انداختن یا سپر به کار بردن است. نفاق برای به دام انداختن دیگری است که اگر انسان یکرنگی و صراحت به خرج دهد، او راه خود را می گیرد و می رود، و تقیّه برای حفظ نیروی مالی یا جانی و یا اعتباری خود است که اگر صراحت به کار برده شود، طرف مقابل، ضربت خود را وارد می آورد.

نفاق، پنهان نمودن کفر و اظهار ایمان است و از دو جهت بد است: یکی از جهت کفر و دیگری از جهت اغفال و به دام انداختن. صرف مخالفت ظاهر با باطن، اگر هدف فاسد نباشد، بد نیست؛ بلکه در مواردی لازم و ضروری است. در حدیث است که مۆمن خوشحالی اش در چهره اش و اندوهش در قلبش است. باز دستور رسیده است که در حضور مصیبت زده، قیافه حزن و اندوه به خود بگیرید.

فرق نفاق و تقیّه از قبیل تفاوت متوجه کردن ضرر به غیر و دفع ضرر متوجه به نفس است. متوجه کردن ضرر به غیر، حرام است؛ اما دفع ضرر از خود واجب است؛ مگر آنکه مصلحتی قوی تر در کار باشد.»

بیزاری قلبی از فسق و کفر، نشانه تقیّه راستین

بهترین نشانه تقیّه راستین، هماهنگ نبودن دل است با آنچه برخلاف باورهای دینی از شخص بروز می کند. تنها در این صورت است که تقیّه مورد نظر اسلام، مصداق پیدا کرده، شخص از پاداشهای فراوان برخوردار می شود.

تقیّه جایز، این نیست که مۆمن، کافر را در عمل به شکلی از اشکال به نام تقیّه، مدد و یاری رساند

در حقیقت، تقیّه، عبارت است از: تظاهر به قول یا فعلی که با نیت و معتقدات فاعلش فرق دارد و غالبا پرداختن اضطراری و موقت، به دروغ مصلحت آمیز، و پرهیز از راست فتنه انگیز، به قصد حفظ جان و مال و عرض و آبروی خود یا مسلمانان دیگر است.

زمخشری در کشاف می نویسد: «مراد از آیه 28 آل عمران که در آن دوستی با کافران را در صورت خوف تجویز کرده است، دوستی و معاشرت ظاهری است؛ در حالی که قلب او خالی از دوستی و میل به کافران باشد؛ همانند سخن عیسی مسیح که می گوید: "در وسط باش؛ اما از کنار راه برو."»

سید قطب نیز می نویسد: «تقیّه باید با زبان صورت گیرد و دوستی با قلب.»

ابن عباس رحمة الله گفته است: «تقیّه با عمل نیست و بلکه با زبان است.»

پس تقیه ای که در چنین مواردی جایز و بلامانع است، عبارت از این نیست که میان مۆمن و کافر، مودّت و محبّت برقرار شود. همچنین تقیّه جایز، این نیست که مۆمن، کافر را در عمل به شکلی از اشکال به نام تقیّه، مدد و یاری رساند.»

در این باره دو حکایت ذیل، شنیدنی است:

حکایت اوّل

مشرکان قریش در صدر اسلام بلال مۆذن، عمار و سمیّه، مادر عمار را ـ که مسلمان شده بودند ـ دستگیر کردند. به بلال و آن زن پیشنهاد دادند که از دین اسلام برگردند، قبول نکردند؛ در نتیجه، بلال را زیر شکنجه شدید قرار دادند و همچنین سمیّه، مادر عمار را به چهار میخ کشیدند تا به شهادت رسید؛ ولی عمار را رها کردند، به سبب سخنی که از روی تقیه گفت و همه مشرکان از آن سخن، خوشحال شدند.

در حقیقت، تقیّه، عبارت است از: تظاهر به قول یا فعلی که با نیت و معتقدات فاعلش فرق دارد و غالبا پرداختن اضطراری و موقت، به دروغ مصلحت آمیز، و پرهیز از راست فتنه انگیز، به قصد حفظ جان و مال و عرض و آبروی خود یا مسلمانان دیگر است

عمار پس از آزادی از حرفی که زده بود، سخت پشیمان و ناراحت بود و این نگرانی شدید را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ابراز و اظهار شرمندگی کرد؛ اما حضرت فرمود: «آیا دلت در آن زمان که این حرف را زدی با زبانت یکی بود؟ آیا به آنچه گفتی راضی بودی؟» عرض کرد: «نه.» فرمود: «اگر بار دیگر هم در چنین وضعی قرار گرفتی، همین عمل را انجام بده و آن گاه آیه شریفه ذیل نازل شد:

«مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَـنِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالاْءِیمَـنِ »؛

حکایت دوم

دو تن از یاران پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را نیروهای متعصّب و گمراه پیامبر دروغین، مسیلمه، دستگیر کردند. مسیلمه به یکی از آنان گفت: «آیا به رسالت محمد صلی الله علیه و آله گواهی می دهی؟» آن شخص گفت: «آری.» پرسید: «آیا به رسالت من هم گواهی می دهی؟» او گفت: «آری» و آزاد شد. سپس دومی را فرا خواند و از وی نیز پرسید: «آیا به پیامبری محمد صلی الله علیه و آله گواهی می دهی؟» پاسخ داد: «آری.» پرسید: «به رسالت من چطور؟» پاسخ داد: «خیر» و در نتیجه گردنش را زدند.

هنگامی که ماجرا به اطلاع پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله رسید، فرمود: «نفر دوم، شهید راستگویی و ایمان تزلزل ناپذیر خود شد و دیگری که تقیّه کرد و نجات یافت نیز از راه اجازه خدا بر رعایت تقیه بهره گرفت و بر او گناهی نیست؛ [چرا که دل او به آنچه گفته بود باور نداشت.]»

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع: حوزه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.