تبیان، دستیار زندگی
جری لوییس در روز شانزدهم مارس 1926 در «نوارك» واقع در نیوجرسی چشم به جهان گشود. نام او را «جوزف لویچ» یا بنا به قولی «ژروم لویچ» گذاشتند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پروفسور دیوانه

مروری بر زندگی جری لوییس کمدین همیشه خندان


جری لوییس در روز شانزدهم مارس 1926 در «نوارك» واقع در نیوجرسی چشم به جهان گشود. نام او را «جوزف لویچ» یا بنا به قولی «ژروم لویچ» گذاشتند. پدرش «دنی لوییس» واریته (نمایش متنوع همراه با ساز و آواز) اجرا می كرد. لوییس از سال 1942 یعنی از شانزده سالگی بازی در نمایش های كمدی را آغاز كرد و دو سال بعد و در هجده سالگی ازدواج كرد.

جری لوئیس

جری لوییس كمدین، تهیه‌كننده، نویسنده و كارگردان سرشناس آمریكایی است كه به‌خاطر شوخی‌های خنده‌آور و ژست‌های بامزه‌اش و بنیاد خیریه‌اش معروف است. جری لوییس در طول مدت عمر حرفه‌ای خود جوایز متعددی را از جشنواره فیلم كمدی آمریكا، دوربین طلایی، اتحادیه منتقدین فیلم لوس‌آنجلس و جشنواره فیلم ونیز از آن خود كرده است و در منطقه یادبود مشاهیر هالیوود دو ستاره برای خود دارد.

لوییس در حال حاضر در لاس‌وگاس و نوادا زندگی می‌كند. لوییس در سال 1946 با «دین‌مارتین» زوجی موفق را تشكیل دادند. این دو در كنار برنامه‌های شبانه كه بسیار محبوب مردم بود، در چندین فیلم كمدی ظاهر گشتند كه از موفقیت بالایی برخوردار شدند. این گروه دو نفره ده سال بعد منحل شد.

او كه به‌خاطر شوخی‌های خنده‌آور و ژست‌های بامزه‌اش و بنیاد خیریه‌اش معروف است. جری لوییس در طول مدت عمر حرفه‌ای خود جوایز متعددی را از جشنواره فیلم كمدی آمریكا، دوربین طلایی، اتحادیه منتقدین فیلم لوس‌آنجلس و جشنواره فیلم ونیز از آن خود كرده است و در منطقه یادبود مشاهیر هالیوود دو ستاره برای خود دارد. لوییس در حال حاضر در لاس‌وگاس و نوادا زندگی می‌كند. لوییس در سال 1946 با «دین‌مارتین» زوجی موفق را تشكیل دادند. این دو در كنار برنامه‌های شبانه كه بسیار محبوب مردم بود، در چندین فیلم كمدی ظاهر گشتند كه از موفقیت بالایی برخوردار شدند. این گروه دو نفره ده سال بعد منحل شد.

لوییس شهرت اولیه خود را در كنار «دین مارتین» خواننده به دست آورد. مارتین همواره مردی عاقل بود كه باید با لوییس دیوانه سرمی كرد. گروه كمدی مارتین و لوییس با تعداد زیادی از نمایش های متنوع در دهه چهل معروف شدند. شاید شهرت و محبوبیت لوییس به این خاطر بود كه بیشتر اوقات فی البداهه از كلمات و حالات خنده آور استفاده می كرد و زیاد پایبند متن نبود. در اواخر دهه 1940 آن دو با برنامه های شبانه شان كاملا شناخته شدند. منتقدین اغلب قادر به توصیف حالات بی نظم و شلوغ آن دونبودند و فقط به یك جمله بسنده می كردند: «مارتین آواز می خواند و لوییس دلقك بازی درمی آورد.» ولی تماشاچیان از انرژی و هیجان این تیم دو نفره لذت می بردند و همیشه برنامه آنها را از تلویزیون و استودیو پارامونت پیكچرز دنبال می كردند. كم كم نقش مارتین در فیلم نامه ها كمرنگ تر شد و توجهات، بیشتر به لوییس معطوف می شد.به طوری كه یك بار چاپ lookعكسی بزرگ از این زوج را در مجله كرد. این عكس در حقیقت تصویر لوییس را نشان می داد و تنها گوشه ای از صورت مارتین دیده می شد. این كار عملا مارتین را از لوییس دور كرد و سرانجام در سال 1954 این زوج حرفه ای از یكدیگر جدا شدند اما پس از جدایی هر دوی آنها به شهرت انفرادی دست یافتند. باردیگر كه این دو در كنار هم دیده شدند در سال 1976 و در فیلمی به كارگردانی «فرانك سیناترا» بود كه بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت. لوییس در سال 2005 در كتاب «این ومن یك داستان عاشقانه» احساس خود را نسبت به همكار قدیمی اش «دین مارتین» بیان كرد.

جری لوئیس

پس از انحلال گروه «مارتین و لوییس»، جری در استودیوی پارامونت پیكچرز به كار ادامه داد و یك ستاره كمدی بزرگ شد. نخستین فیلم سینمایی او «مجرم ظریف» (1957) نام داشت. او پس از آن در پنج فیلم سینمایی دیگر ظاهر شد.

لوییس در دهه 1950 استعداد خود در زمینه آوازه خوانی را به نمایش گذاشت و در این بخش هم موفق ظاهر شد. آهنگ معروف او در آن زمان «فقط به تو بستگی دارد» نام داشت كه در سال 1958 اجرا شد. در سال 1960 در فیلم «پادو» بازی كرد. فیلمی كه نخستین كار او در زمینه تهیه كنندگی و كارگردانی بود. لوییس این فیلم را در هتل «فونتن بلو» در میامی و با بودجه ای بسیار كم ساخت. در آن زمان لوییس روزها در هتل فیلم بازی می كرد و شب ها در آن برنامه اجرا می كرد.

او برای ساخت فیلم «پادو» از دوربین های ویدیویی و دوربین های مداربسته استفاده می كرد تا بتواند در هنگام بازی صحنه ها را ببیند. بعد از آن بود كه این شیوه یك روش استاندارد برای ضبط فیلم های هالیوود شد. از دیگر فیلم هایی كه در آنها لوییس هم بازیگر و هم كارگردان بود می توان به «مرد خانم ها»، «پسر پیغام رسان» و فیلم معروف «پروفسور دیوانه» اشاره كرد. از سال 1966 یعنی وقتی چهل سال داشت دیگر لوییس آن جوان لاغر و چابك نبود. او دیگر كندتر كار می كرد و بازی برایش سخت تر شده بود. از آن سال بود كه فروش فیلم هایش رو به كاهش نهاد تا جایی كه شركت فیلم سازی پرامونت پیكچرز احساس كرد دیگر به فیلم های كمدی جری لوییس نیازی ندارد.از آن پس لوییس به فكر ساخت فیلم های شخصی افتاد. در سال 1972 فیلم اكران نشده «روزی كه دلقك گریه كرد» را ساخت. این فیلم داستانی درام داشت كه در اردوگاه نازی ها اتفاق افتاد.

لوییس دلیل اكران نشدن این فیلم را مشكلات در امور مالی ذكر كرد ولی اخیرا در كتاب «مارتین و من» نوشت كه دلیل اصلی اكران نشدن آن فیلم این بود كه خود از كارش راضی نبود.از فیلم های بعدی جری لوییس «كار سخت» (1981) به كارگردانی خودش، «سلطان كمدی» (1983) اثر مارتین اسكورسیزی كه در آن با رابرت دنیرو همبازی بود، «رویای آریزونا» (1994) و آخرین كارش «استخوان های خنده دار» (1995) هستند اما لوییس در اروپا محبوب باقی ماند. منتقدین اروپایی همواره او را بازیگری تحسین برانگیز دانسته اند كه روی تك تك حركاتش تسلط كامل دارد و از این زاویه او را قابل قیاس با هوارد هوكس و آلفرد هیچكاك می دانند. باوجود این كه لوییس دیگر در فیلم های كمدی ظاهر نمی شود ولی هنوز هم مردم او را دوست دارند و حرف های بامزه او به صورت تكه كلام هایی درآمده كه در فرهنگ محاوره آمریكا جا بازكرده است.

در سال 1952 لوییس «بنیاد ضعف عضلانی» را تاسیس كرد و پس از آن در مناسبت های مختلف سعی كرد برای كمك به بیماران این بنیاد، كمك مالی جمع كند. تلاش های او تاكنون سبب جمع آوری بیش از دو میلیارد دلار گشته كه همگی صرف مراقبت از بیماران عصبی عضلانی و تحقیقات علمی درباره این بیماری شده است.

اوایل مارتین و لوییس در كنار هم این كارها را انجام می دادند ولی بعدها وقتی این دو از یكدیگر جدا شدند لوییس به تنهایی این امر خیر را ادامه داد. لوییس از سال 1952 رییس این بنیاد بوده است. در سال 1977 جری لوییس تنها شخصیت سرشناسی بود كه نامزد و برنده جایزه صلح نوبل شد و در سال 1985 از طرف سازمان دفاع آمریكا به خاطر خدمات عمومی قابل توجهش مدال افتخار دریافت كرد.

من فقط یک بار زندگی می‌کنم. بنابراین بگذارید هر خوبی که می‌توانم بکنم و هر محبتی که مایلم نسبت به دیگران ابراز دارم. بگذارید، نه این احساس را سرکوب نمایم و نه آن را به تاخیر اندازم زیرا دیگر به دنیا نخواهم آمد

او در گفتگوی خود با شبکه بیزنس‌بال می‌گوید: «من در سن 5 سالگی در سال 1930 اولین بار به صورت حرفه‌ای همراه با پدر و مادرم روی صحنه رفتم و در همین صحنه بود که زمین خوردم. پس از آن تا سال 1965 همراه با این درد به کار خود ادامه دادم و در تمام این مدت بیش از 2 هزار بار روی ستون فقرات و کمرم زمین خوردم اما متوجه آسیب‌دیدگی جدی خودم نشدم...

در ماه 20 مارس سال 1965 در اجرایی که در هتل سند در لاس وگاس داشتم، ستون فقراتم در اثر زمین خوردن دچار آسیب شد، به حدی که احساس می‌کردم، از کمر به پایین فلج شدم. مرا به بیمارستانی در لس‌آنجلس بردند. دکتر جان آلدیز که در زمینه آسیب‌دیدگی ستون فقرات بسیار حاذق بود، این آسیب‌دیدگی را تا حدی برطرف کرد اما از آن روز به بعد من تا سال 2002 این درد مزمن را هر روز داشتم.

جری لوئیس

هر وقت برای اجرا روی صحنه می‌رفتم، آدرنالین بر من غلبه می‌کرد اما پس از آخرین تعظیم روی صحنه، حتما باید من را کمک می‌کردند تا بتوانم به اتاق تعویض لباس بروم. من طی سال‌ها به پزشکان بسیاری برای درمان مراجعه کردم. روش‌های درمانی عوارض جانبی مانند تهوع و بی‌خوابی به همراه داشت حتی تزریق دارو‌ها به ستون فقرات هم بی‌تاثیر بودند. پزشکان معتقد بودند که من باید با این درد زندگی کنم اما من نمی‌پذیرفتم. برای کاهش درد به مسکن پرکدان معتاد شده بودم.»......

«ژان لوگ گو دارد» کارگردان فرانسوی درباره وی می‌گوید: جری لوییس تنها کارگردان آمریکایی است که فیلم‌های مترقی ساخته‌است. او بسیار بهتر از چاپلین و کیتون می‌باشد. وقتی نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شد، مجری مراسم درباره او گفت «جری لوییس مردی برای تمام فصول، تمام مردم و تمام اعصار است و نام او در قلب میلیون‌ها نفر از مردم دنیا برابر با صلح، عشق و برادری می‌باشد.»

لوییس در سال 1944 با «پتی پالمر» ازدواج کرد و 36 سال با او زندگی مشترک داشت. آنها پنج پسر به نام‌های گاری، ران، اسکات، کریس و آنتونی و هفت نوه و یک نتیجه دارند. جری در سال 1983 با «سم پیت نیک» ازدواج کرد. حاصل زندگی مشترک آنها دختری به نام «دانیلا سارا» متولد 1992 است که به گفته جری «چراغ زندگی و هوای ریه‌های آنهاست.» لوییس یک شعار همیشگی دارد که برای مردم بسیار زیباست. او می‌گوید:

من فقط یک بار زندگی می‌کنم. بنابراین بگذارید هر خوبی که می‌توانم بکنم و هر محبتی که مایلم نسبت به دیگران ابراز دارم. بگذارید، نه این احساس را سرکوب نمایم و نه آن را به تاخیر اندازم زیرا دیگر به دنیا نخواهم آمد.

فرآوری : مسعود عجمی

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منابع : وبلاگ کمدی کلاسیک ، سایت IMDB ، وبلاگ سرای یار