تبیان، دستیار زندگی
بنابر مبانی اخلاقی و عرفانی تشیع، آنچه در واقع موجب كرامت و بزرگی انسان می گردد، طی مسیر بندگی خداست كه در سایه قرآن و عترت صورت می گیرد و سالك با وجود این دو، به چیز دیگری نیاز ندارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارزش كرامات در عرفان ناب

ارزش كرامات در عرفان ناب
بنابر مبانی اخلاقی و عرفانی تشیع، آنچه در واقع موجب كرامت و بزرگی انسان می گردد، طی مسیر بندگی خداست كه در سایه قرآن و عترت صورت می گیرد و سالك با وجود این دو، به چیز دیگری نیاز ندارد.

كرامت در لغت به معنای بزرگواری بوده و دهخدا آن را به بزرگی ورزیدن، جوانمرد گردیدن و با مروت شدن و عزیز شدن معنا نموده است، اما در اصطلاح عرفان و اخلاق، كرامت امری خارق العاده است كه بواسطه تقرب بنده به خدا كه در اثر لطافت روح و صفای باطن وی صورت می گیرد، برای  انسان حاصل می گردد، و تفاوت آن با معجزه این است كه بر خلاف معجزه، همراه تحدی نمی باشد.

با توجه به آنچه در باب تفاوت كرامت و معجزه گفته شد، معجزه را می توان خارق عادتی دانست كه همراه با برهان عقلی و متّکی به آن بوده از مدّعی نبوّت یا امامت صادر شود و همراه با تحدّی و مبارزه طلبی باشد و کسی نیز نتواند با آن معارضه نماید. بنابراین ، امور خارق عادتی که از اولیاء الهی صادر می گردد، در اصطلاح كرامت نامیده شده و علامت قداست آنها خواهد بود، اما همین قسم از امور، اگر از غیر صلحا صادر شوند ، تنها دلیل بر قوّت روح آنها در بُعد قوّه خیال خواهد بود، نه تقرب به ذات باریتعالی.

بنابراین در یك دیدگاه كلی می توان گفت، مشاهده شدن چنین اموری منطقاً هیچ دلالتی بر حقّانیّت و پرهیزگاری یك فرد نمی کند. بر همین اساس است كه مرحوم آیت الله علی پهلوانی تهرانی (سعادت پرور)(ره) از شاگردان مبرز علامه طباطبایی(ره) می فرمایند: « اگر عارفی توجه به کشف و کرامات داشته باشد، این خودش باعث انحراف است. عارف واقعی کسی است که به کشف کرامات دل نبندد و آن را برای خودش حدی نداند. عارف واقعی نظر و دیدش بالاتر از کسی است که یک سری ریاضت‏هایی را به نفس می‏دهد تا به جایی برسد که مثلا اسرار باطنی مردم را بفهمد. اگر اینچنین باشد، نشانه این است که آن شخص به هدف نرسیده است. سالکی که هدفش بلند است و نهایت مسیرش خداست، کشف و کرامات را دام و دانه‏ای می‏داند که برای مرغان راه ریخته‏ اند؛ لذا ایشان در همان منطق‏ الطیرشان که از اولین کتاب‏هایی بود که در جلسات شرح می‏کردند، وقتی به داستان سیمرغ و رسیدن به قله قاف می‏رسیدند، به شرح توصیه‏ های هدهد به مرغان می‏ پرداختند و می‏ فرمودند: در راه -راه رسیدن به حقایق دینی و قله معرفت- کتل‏ها، موانع و مشکلات و رهزن‏ها هست. یکی از همین رهزن‏ها «کشف‏ و کرامات» و توجه به این گونه امور است.»(1)

ایشان همچنین در منش و روش عرفانی مرحوم آیت الله قاضی(ره) نقل می كنند كه : « مرحوم قاضی بر این گونه امور تحفظ داشتند. می‏دانید که مرحوم قاضی «طی ‏الارض» داشتند و افرادی مکرر این را دیده بودند ولی هر بار از ایشان از این موارد سۆال می‏ شد، با یک لطایف الحیلی از کنارش می‏گذشتند تا کسی به این امر چندان بها ندهد و این قبیل امور را برای خودش هدف اساسی در عرفان نداند.بله، رفتن به آن مسیر، همه چیز به دنبال خودش می‏آورد، ولی اگر کسی بخواهد به خاطر کشف و کرامات به عرفان رو کند، در حقیقت‏گویی همان امور را مورد پرستش قرار داده است. یا مثل کسی که خدا را وسیله رسیدن به مال و مقام قرار داده است. طالب عرفان باید این حجاب‏ها را کنار بگذارد. لذاست که می‏بینیم عرفای حقیقی ما به کشف و کرامات چندان بها نداده و نمی‏دهند، گرچه فعل آنها بیرون از کشف و کرامات هم نیست»(2)

از این رو بنابر مبانی اخلاقی و عرفانی تشیع، آنچه در واقع موجب كرامت و بزرگی انسان می گردد، طی مسیر بندگی خداست كه در سایه قرآن و عترت صورت می گیرد و سالك با وجود این دو، به چیز دیگری نیاز ندارد، هر چند كه آنان كه خالصانه پای در این راه نهند و از طمع به عجایب بپرهیزند، خداوند آنان را مشمول رحمت كرده و كراماتی نیز نصیبشان می‌كند، شخصی از حضرت آیةالله بهجت (ره) می‌پرسد: « چه كنم كه در معنویات آن ‌قدر موفق باشم كه صاحب كشف و كرامت گردم؟، آن پیر روشن‌ضمیر در پاسخ می‌فرمایند: كسانی كه از مقداری معنویات برخوردار بودند، دنبال كشف و كرامت نمی‌رفتند. عاشق مقامات عرفانی و كرامات نباشید، گاهی این جور كارها شما را به جهنم می‌برد! انسان باید در این مسیر انسانیت و كسب معارف، اهل مراقبه باشد و تا به مراقبه نرسد، فایده‌ای ندارد!»(3)

در یك كلام بر اساس مبانی عرفان ناب اسلامی، دستیابی به كشف و كرامت به هیچ وجه هدف سالك نمی باشد و نگاه بزرگان عرفان و اخلاق در مكتب اهل بیت(ع) به اینگونه امور، كاملا ابزاری و بدور از ارزش گذاری ذاتی برای آنها بوده است. در احوالات مرحوم شیخ بهایی (ره) گفته شده است كه : « روزى شیخ بهاء به مجلس شاه عباس وارد شد پس شاه عباس گفت اى شیخ گوش بده ببین سفیر روم چه مى گوید سفیر روم هم در مجلس نشسته بود و براى شاه و سایرین تعریف مى كرد كه در كشور ما، علمائى هستند كه به علوم غریبه عارفند و اعمال عجیبه از آنها صادر مى شود و چنین و چنان مى كنند، ولى در میان شما چنین كسانى یافت نمى شود، شیخ دید این حرفها به شاه اثر كرده و شاه تحت تاثیرحرفهاى سفیر خارجى قرار گرفته است و گویا ناراحت به نظر مى رسد.

پس شیخ به شاه گفت : این گونه علوم در نظر اهل كمال و علم چندان ارزشى ندارد و علماى ما به اینگونه امور اهمیت نمى دهند و اینها را جز علم نمى دانند، در همین حالى كه این حرفها را مى زد پاى خود را هم دراز كرده بود و ساق بند خود را باز مى كرد و ما از این حركت او در این مجلس و در حضور شاه ناراحت بودیم، بعد از لحظه اى یك مرتبه در حالى كه سر آن را در دست داشت آن را به صورت سفیر روم انداخت، پس آن پارچه مانند مارى شروع به حركت كردن و گردش كردن در مجلس نمود، سفیر و همه اهل مجلس وحشت زیادى كردند پس شیخ سر آنرا به طرف خودش كشید، دوباره به حال اول برگشت، آن وقت شیخ به شاه گفت: این كارها چیزى نیست و در نزد « من اولوالابصار » اعتبارى ندارد، من این علم را در اوائل جوانى در اصفهان از معركه گیرهاى میدان اصفهان یاد گرفته ام و این از حركات دست و چشم بندى است كه معركه گیرها براى گرفتن پول از مردم انجام مى دهند. پس سفیر شرمنده از حرف خودش و از ایراد گرفتن از علماء به این خرافات، خجل و پشیمان شد.»(4)


پی نوشت‏ها:

1.http://www.asatizona.ir

2. http://www.asatizona.ir

3.حامد اسلامجو، پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیةالله بهجت،قم، انتشارات آخرین وصی، ج دوم، ص46

4.شیخ عباس قمی، فوائد الرضویه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 513

منابع:

فوائد الرضویه

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان