تبیان، دستیار زندگی
محمد طعان، انسان عجیبی است. پزشک و جراح لبنانی‌الاصل مقیم فرانسه که این روزها در نیجریه صاحب بیمارستانی است و در کنار همه مشغله‌هایش به صورتی کاملا جدی به نگارش رمان نیز مشغول است و بسیار حرفه‌ای به این موضوع می‌پردازد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علاقه نویسنده لبنانی به حاتمی کیا


محمد طعان، انسان عجیبی است. پزشک و جراح لبنانی‌الاصل مقیم فرانسه که این روزها در نیجریه صاحب بیمارستانی است و در کنار همه مشغله‌هایش به صورتی کاملا جدی به نگارش رمان  نیز مشغول است و بسیار حرفه‌ای به این موضوع می‌پردازد.


محمد طعان

طعان به واسطه ترجمه کتاب آخر خود «سید بغداد» برای مخاطبان ایرانی نیز آشناست. کتابی که در سال جاری برای دومین بار در ایران چاپ شده است و واکنش‌های خوبی را نیز از سوی مخاطبان ایرانی پذیرفته است.

گفتگو با این پزشک ـ نویسنده لبنانی را در ادامه می‌خوانید:

چگونگی نویسنده شدن

من از کودکی به سینما علاقه و گرایش داشتم. در مدت 13 سالی که در فرانسه تحصیل می‌کردم، یکی از مهم‌ترین کارهای من این بود که به سینماها، نشست‌ها و محافل نقد فیلم سر بزنم و بحث‌های میان اهالی سینما را پیگیری کنم؛ این موضوع برایم جالب بود و جذبم می‌کرد. همین مسئله مرا به نوشتن هم ترغیب کرد. یادم هست نخستین فیلمنامه خودم را هم در همین حال و هوای علاقه به سینما در سال 1993 نوشتم و خیلی مطمئن آن را به یک جشنواره سینمایی در کشور بورکینافاسو سپردم. یکی از کارگردان‌هایی که کار داوری جشنواره را انجام می‌داد به من گفت: تو اشتباه کردی! باید قبل از فیلمنامه نوشتن رمان می‌نوشتی. برو داستانت را به صورت رمان بنویس تا شاید روزی کسی پیدا شود که دلش بخواهد از روی آن فیلمنامه سینمایی هم بنویسد.

بعد از اظهارنظر آن کارگردان در بورکینافاسو، سه سال به این فکر می‌کردم که رمان بنویسم یا نه؟ رمان از عهده ‌من بر می‌آید یا نه؟ آنچه برایم واضح بود، علاقه‌ام به نوشتن بود، اما همیشه از داستان فیلمنامه در می‌آمد؛ نه اینکه از روی یک فیلمنامه داستانی نوشته شود و همین مسئله کمی مرا دچار تردید کرده بود. با این حال در سال 1996 رمان نخستم را به زبان فرانسه نوشتم. چیزی که برایم جالب بود پذیرش انتشار اثر توسط چند ناشر فرانسوی بود و جالب‌تر اینکه به این کتاب پنج جایزه ادبی هم اهدا شد.

داستانش روایتی حماسی بود از لبنانی‌هایی که در خلال جنگ داخلی لبنان از کشورشان به آفریقا و فرانسه هجرت کرده بودند. پس از این رمان من نوشتن را به صورت جدی ادامه دادم که حاصلش تا به امروز انتشار 10 رمان بوده است. همه را هم به زبان فرانسه نوشته‌ام و بعد از آن به عربی ترجمه شده است و جالب تر اینکه بدانید همه این 10 رمان برای دریافت جوایز ادبی متعددی کاندیدا شدند که برخی توانستند جوایزی را هم دریافت کنند که از جمله مهم‌ترین آنها جایزه پزشکان نویسنده در سال 2004 بود که کشور فرانسه آن را به رمان نخستم اهدا کرد و الان لبنان نیز امتیاز این اثر را برای ساختن یک فیلم سینمایی از من خریداری کرده است.

مجبورم با نام مستعار بنویسم

من مجبورم که با نام مستعار بنویسم. این حقیقت تلخی است، اما وجود دارد. همین کتاب «سید بغداد» وقتی برای نخستین بار در فرانسه چاپ شد، شمارگانش 3 هزار نسخه بود و خیلی خوب فروش رفت، اما وقتی برای تجدید چاپ قصد کردیم به ناشر اعلام کردند که اثر اجازه تجدید چاپ ندارد.

من به عنوان یک نویسنده موضوع را خودم انتخاب نمی‌کنم، بلکه این موضوع و میزان جذابیت آن است که مرا به سوی خودش می‌خواند و از من می‌خواهد که درباره‌اش چیزی بنویسم. من الان در حال نوشتن داستانی هستم که همه قصه‌اش را تنها یک خبر تشکیل می‌دهد. خبری که می‌گفت قدیمی‌ترین خانه موجود در فلسطین را که به دست فلسطینی‌ها ساخته شده بود، اسرائیل با اجیر کردن کارگرانی فلسطینی و پرداخت مزد اندکی به آنها، تخریب کرده است. این قصه خیلی مرا متاثر کرد. فکرش را بکنید چرا یک فلسطینی باید تاریخ خودش را اینطور تخریب کند؟ این همان موضوعی است که به سراغت می‌آید و تحریکت می‌کند که درباره‌‌ام بنویس.

درباره عراق چیزی که مرا جذب کرد، جلسه شورای امنیت سازمان ملل درباره عراق بود. جلسه‌ای که یادم هست در آن نماینده عراق با بغض به کشورهای جهان و به ویژه آمریکا می‌گفت که مردم سرزمین مرا نکشید و به خاک من حمله نکنید و در همان حال دوربین‌ها کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت آمریکا را نشان می‌داد که داشت به در و دیوار نگاه می‌کرد و خودکارش را روی دست می‌زد. این صحنه من را خیلی متاثر کرد. حس کردم که مجسمه استکبار پیش رویم قرار گرفته و باید درباره‌اش چیزی بنویسم. این قصه به نوعی به من الهام شد چون من به طور متوسط در هر سه سال یک بار، یک رمان را به پایان می‌برم، اما این قصه و نوشتنش برای من تنها 6 ماه زمان برد.ناشر فرانسوی این کتاب هفت سال پیش چاپ نخست از این کتاب را منتشر کرد، اما پس از فروش جلوی بازنشر آن گرفته شد. ولی من در مقابل در این هفت سال توانستم به چشمم ببینم که این اثر به هفت زبان ترجمه شد و من همه اینها را تنها لطف خدا می‌بینم.

من مجبورم که با نام مستعار بنویسم. این حقیقت تلخی است، اما وجود دارد. همین کتاب «سید بغداد» وقتی برای نخستین بار در فرانسه چاپ شد، شمارگانش 3 هزار نسخه بود و خیلی خوب فروش رفت، اما وقتی برای تجدید چاپ قصد کردیم به ناشر اعلام کردند که اثر اجازه تجدید چاپ ندارد

این چه انقلابی است؟!

بعد از شروع انقلاب مصر تاکنون چند سفر به این کشور داشته‌ام و تنها چیزی که دیدم این بوده که چند کار مستند درباره انقلاب‌ این کشور توسط هنرمندان مصری ساخته شد. به نظرم این انقلاب‌ها هنوز مانند یک بچه هستند که نیاز به بزرگ شدن دارند. وقتی یک انقلاب چهره و سمت و سوی مشخصی نداشته باشد، نویسندگان و هنرمندان برای توصیف آن مدت‌ها سردرگم و گیج می‌مانند و نمی‌دانند برای کدام هویت خاص باید خلق اثر کنند.

من در مصر و در یک گفتگوی تلویزیونی، وقتی از من سئوال شد که نظر شما درباره انقلاب مصر چیست، اینطور پاسخ دادم: برای من مسئله‌ای روشن نیست. آخرین نفری که با حسنی مبارک جلسه داشت، هیلاری کلینتون بود و اولین فردی هم که با مرسی دیدار رسمی داشت، هیلاری کلینتون بود. این چه انقلابی است که با کسی که دشمنتان است و نیز با دوستان توامان می‌نشیند؟

وقتی این پاسخ را دادم، مجری کمی برآشفته شد و گفت: شما هیچ چیز مثبتی در انقلاب ما ندیده‌اید؟ گفتم چرا. حمله‌ای که جوانان مصری به سفارت اسرائیل حمله کردند و پرچمش را پایین کشیدند، حرکت مثبتی بود. همان شب هم پلیس مصر آمد و جلوی سفارت بلوک‌های سیمانی گذاشت و باز دیدم که این دفعه جوانان مصری می‌روند و روی این بلوک‌ها ادرار می‌کنند و همه اینها را تلویزیون نشان مردم مصر داد. این دو تصویر به نظرم بهترین تصاویری بود که از انقلاب مصر تولید شد و از نگاه مردم گذشت.

بعد از اینکه این مصاحبه تمام شد، همه عوامل پشت صحنه اعم از کارگردان و فیلمبردار به سراغم آمدند و مرا بوسیدند که اینچنین صریح اظهار نظر کردم.این را گفتم که بگویم بیداری اسلامی هنوز در ابتدای راه است و نباید برای تولید اثر هنری در راستای آن ناامید باشیم.

سینمای حاتمی‌کیا را دوست دارم

این سومین سفر من به ایران بود. فارسی هم زبان من نیست و نتوانستم چندان به مطالعه ادبیات ایران بپردازم، جدای از این واقعا از ادبیات معاصر ایران چیزی در جهان عرب ترجمه نشده است. چیزی که می‌دانم این است که ایران با تاریخ کهن و تمدن خودش بر تمدن غرب و عرب تاثیر زیادی داشته است و بدون وجود ایران هیچ کدام از آنها به جایی نمی‌رسیدند.چیزی که در ایران نظر من را جلب کرد، این بود که اسلامی واقعی که من می‌پذیرمش در ایران در حال اجرا شدن است و من در مصاحبه‌های مختلفم ناخودآگاه از انقلاب اسلامی دفاع کردم، چون من را به خودش جذب کرده است.مسئله دیگری که در ایران مرا خیلی به خودش جذب کرد، موضوع سینمای ایران بود. مثلا سینمای ابراهیم حاتمی‌کیا به ویژه فیلم «به نام پدر» او من را بسیار به خودش جذب کرد و حس انسانی و روحانی موجود در آن را خیلی دوست داشتم. امیدی هم که دارم این است که بتوانم به زودی کتاب خودم را هم در سینمای ایران ببینم.

بخش ادبیات تبیان


منبع: مهر