تبیان، دستیار زندگی
وقتی با رسول یونان تماس گرفتم تا با هم گفتگو کنیم، گفت که صبح تنهایی به بازار رفته و الان همراهِ سه گنجشکی که خریده به خانه می رود! تعجب کردم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرمول شاعر شدن


وقتی با رسول یونان تماس گرفتم تا با هم گفتگو کنیم، گفت که صبح تنهایی به بازار رفته و الان همراهِ سه گنجشکی که خریده به خانه می رود! تعجب کردم.


رسول یونان

خواستم حرفی بزنم که گفت از کباب کردنِ گنجشک خبری نیست! ، گنجشک ها را خریدم که در آخرین کارم استفاده کنم. عصر وقتی خواستیم با هم صحبت کنیم قبل از هرچیز گفت: «گنجشکها را آزاد کردم.» حس خوبی که از این کار داشت بهانه ای شد تا این بار گفتگویمان فارغ از هرنوع نگاه نقادانه به مقوله شعر و ادبیات، جایش را به گفتمانی دوستانه بدهد که در ادامه خواهید خواند.

شاعرشدن فرمول خاصی دارد؟

**هر کاری عشق و علاقه می خواهد. برای بدست آوردن هر چیزی که به آن علاقمندیم باید هزینه کنیم؛ یعنی برایش زمان کافی بگذاریم و تلاش کنیم. زندگی هیچ چیزی را راحت به کسی نمی دهد. راه میانبری هم برای رسیدن به آرزوهایمان وجود ندارد. تکامل بطور تدریجی بدست می آید. هر کاری به زمان نیاز دارد. شاعر شدن هم خارج از این قاعده نیست. شاید شعر گفتن غریزی باشد اما به تجربه و دانش نیاز دارد. نمی شود گفت که شعرگفتن فقط به احساس وابسته است. شاعر باید علاوه بر حس، دایره واژگانی وسیعی هم داشته باشد تا معنا و مفهوم درستی به خواننده منتقل کند.

شما زیرنظر استاد تعلیم دیدید؟

**نه. من در تنهایی خواندم و تجربه کردم.

از ابتدا هدفتان شاعر شدن بود یا اتفاقی در این مسیر افتادید؟

**همه چیز کاملا تصادفی بود. به شعر علاقه داشتم اما هیچوقت به شاعر شدن فکر نمی کردم. بخاطر همین در کارنامه ی کاری ام بیشتر از شعر، داستان و فیلمنامه و نمایشنامه دیده می شود.

اما مردم بیشتر بعنوان شاعر شما را می شناسند؟

**درسته. شاید به این خاطر که شعر در همه جای دنیا طرفدار دارد. آدمها چون ذاتا تنهایند، بیشتر به شعر پناه می برند.

خیلی از همدوره های شما اشعارشان با استقبال روبرو نشده. فکر می کنید چه عاملی در کارهایتان باعثِ جذبِ مخاطب شده؟

**در اینصورت قطعا خدا بهم لبخند زده که رضایت مردم نصیبم شده. در طول این سالها هم سعی کردم در شعرها از رویاهای مشترک حرف بزنم. مسائلی را انتخاب کنم که ذهن عموم مردم به آنها مشغول شده؛ مثل عشق، تنهایی، رویا، حقیقت، زندگی، مرگ. در کارهایم تاکید زیادی به عشق دارم. عشق یک موقعیت طلایی برای زیستن است. فایده ی عاشق شدن اینست که فاصله آدمها را با خشونت زیاد میکند. آدمهای خشنی را دیده ام که وقتی عاشق شدند گل خریدند، محبت کردند، و دنیا را جای بهتری برای زندگی کردند.

هر کاری عشق و علاقه می خواهد. برای بدست آوردن هر چیزی که به آن علاقمندیم باید هزینه کنیم؛ یعنی برایش زمان کافی بگذاریم و تلاش کنیم. زندگی هیچ چیزی را راحت به کسی نمی دهد. راه میانبری هم برای رسیدن به آرزوهایمان وجود ندارد. تکامل بطور تدریجی بدست می آید

چه تصویری از دنیای بدون شعر دارید؟

**دنیا به خودیِ خود جای خوبی برای زندگی نیست. برای همین مردم بیشتر به هنر و ادبیات گرایش دارند. دنیا جای خشن و بیرحمی است. سازه های خشن دنیا هرکسی را غمگین میکند. شعر شاید برگ زیتونی باشد بر زخم های مردم و مرهمی برای دلهای شکسته. حذف کردن شعر از دنیا تنها به یخ زدگی زندگی آدمها دامن میزند.

اگر شعر از شما گرفته شود، چه چیزی جایگزین می کنید؟

**اگر شاعر نبودم ، دوست داشتم خواننده ی رپ بشوم!

توانایی این کار را در خودتان می بینید؟

**بله. البته این کار را قبلا تجربه کردم اما هنوز بطور جدی پیگیر نشدم.

اما به نظر من اگر شاعر نبودید، بخاطر علاقه ای که به بازی شطرنج دارید، شطرنج باز می شدید؟

**امکانش هست. چون بیشتر اوقات فراغتم با بازی شطرنج سپری می شود. البته علیرغم علاقه ام به شطرنج، هنوز هم مثل گذشته بیشترِ مواقع می بازم! دوستانم مدام می پرسند چرا وقتی که میدانم مثل همیشه می بازم باز هم بازی میکنم. اما من حاضر نیستم بخاطر باختن، از لذت بازی کردن صرف نظر کنم.

از جایگاهی که دارید راضی هستید؟

**جای خوبی دارم. از اینجا که هستم جاهای زیادی را می بینم؛ من طبقه سوم یک خانه ام! از اینجا تقریبا به اطرافم اشراف دارم. شاید باورش سخت باشد اما همین دلخوشی های کوچک برایم لذت بخش هستند.

بخش ادبیات تبیان


منبع: شبکه ایران/سهیلا قربانی