تبیان، دستیار زندگی
امیرحسین الهیاری پزشكی است كه ادبیات و شعر را به صورت جدی دنبال می كند. از او تاكنون چند كتاب منتشر شده است. در سال 1384 نخستین كتاب او با عنوان «عقاب قله یوشان» با مقدمه بهاءالدین خرمشاهی منتشر شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غزل تمام شده؟


امیرحسین الهیاری پزشكی است كه ادبیات و شعر را به صورت جدی دنبال می كند. از او تاكنون چند كتاب منتشر شده است. در سال 1384 نخستین كتاب او با عنوان «عقاب قله یوشان» با مقدمه بهاءالدین خرمشاهی منتشر شد.

غزل تمام شده؟

در سال 1389 نیز كتاب «آن حرف دگر» مجموعه 72 رباعی عاشورایی پیوسته از او منتشر شد. این اثر نفیس به خط علی ملك، خط روی جلد علی شیرازی، تذهیب استاد رامین مرآتی، مقدمه بهاءالدین خرمشاهی و نظارت هنری آیدین آغداشلو منتشر شد. «تنها این را برای تو نوشته ام مریم» و «چشم های قهوه یی تو» از دیگر آثار منتشر شده این شاعر هستند. او در گفت و گویی درباره غزل و این که  می گویند دیگرغزل قالبی تمام شده است ، دیدگاهش را بیان کرده است.

بریده گفته های این شاعر را می خوانید:

خواهی نخواهی، پروتوتایپ شعر در ذهن مردم ما بیت است. بیت همان چیزی است كه غزل را و قصیده را و رباعی را می سازد. هنوز هم در كوچه و خیابان از مردم ناغافل سوال كنید كه لطفا یك شعر برای ما بخوان! حاصل به احتمال قریب به یقین بیتی خواهد بود. همان گونه كه در پاسخ به سوال اول گفتم در زمان ظهور نیما عده یی انتظار داشتند كه غزل قالب تهی كند كه دیدگاه عبثی بود و حاصل یك نگاه سطحی و غیرعلمی بود از سوی جماعتی ظاهربین كه هنر شخص نیما را نیز تنها در شكاندن كمر ادبیات كهن می دیدند! چنان كه گفته شد غزلی كه به لحاظ زبانی و معنایی خود در دوره گذار بود ناگهان با پدیده یی به نام نیما مواجه شد و نه تنها ناخواسته آن را پذیرفت بلكه همراهش شد تا از خمودگی ها و تكرارهای گذشته رها شود و زنگار از آینه خویش بگیرد كه گرفت. خوب هم گرفت. غزل آن دوره پلی بود بین چندین و چند قرن غزل با همه شگفت آفرینی ها و فراز و فرودهایش با چیزی كه هنوز در مه گم بود اما نوید روشنایی با خود داشت. مهم ترین پایه این پل بی شك شهریار بود. شهریاری كه زبان را از سیداشرف الدین گیلانی، بهار، پروین، دهخدا، لاهوتی، ایرج میرزا و عشقی تحویل گرفته بود تا بپالاید، با اكسیر نیما و نبوغ خویش بیامیزد و به سایه و كدكنی و دیگران تحویل دهد. اوج این نوآوری خجسته در غزل سیمین بهبهانی و حسین منزوی تجلی كرد. تمام شاعرانی كه اكنون به امر غزل اشتغال ورزیده اند و می ورزند زیر سایه و تحت تاثیر ذهن و زبان بهبهانی و منزوی بوده و هستند. پس از منزوی اتفاق در خوری در غزل معاصر نیفتاده است و لذا بحث غزل فعلابا احتیاط در او تمام می شود تا بعد.

***

در حدود دو دهه اخیر كمتر شاهد درخشش غزل سرایان جوان بوده و هستیم و آن بارقه ها كه در غزل های بعضی از غزلسرایان جوان ده بیست سال اخیر كم و بیش مشاهده می شد هم دیگر نیست و جای خود را به این زبان های من در آری و سست و ادبیات سهل انگارانه فعلی داده كه حاصلش ارسال خیل مانیفست ها و بحث های بی سر و ته و مقالاتی سرشار از عبارات و لغات و تكرار ایسم هایی است كه به واقع چیزی در آنها نیست. با همه اینها غزل همچنان در حال شدن و در مسیر گذار است. جریان ها و جریان سازهای شكست خورده و شاعران تمام شده را در خود می گوارد و چیزی از نو می زاید كه این طبیعت غزل است.

***

تسلط البته كمی فراتر از انتظاری است كه از شاعران می رود. خوشا خواندن و بار گرفتن، خواندن و در شگفت شدن، خواندن و بی وقفه خواندن و باز هم خواندن و آنگاه پی بردن به جایگاه حقیقی خویش و اذعان دوباره به اینكه در كشوری زندگی می كنیم كه در آن امروزه دیگر داعیه شعر و شاعری داشتن داعیه عبث و بیهوده یی است. مملكتی كه رودكی و سعدی و خیام و فردوسی و حافظ و صائب و البته نظامی را دارد. آسیب بزرگ شعر ما این است كه نمی دانم تا كی می خواهیم به این داستان لباس امپراتور در شعر ادامه دهیم. جمله یی، نثری، انشایی و حتی نظمی را كه هیچ رنگ و بویی از شعر ندارد و تو نیك می دانی كه این هر چه هست شعر نیست، می نویسند و همان را با چاشنی چند واژه خود ساخته و نیز استفاده ابلهانه از چند اسم غربی و كلمه بی ربط فرنگی برایت می خوانند حال این كلمه می خواهد «جیمز هت فیلد» باشد یا «ابوالحسن خرقانی» و بعد در چشمت خیره می شوند كه چگونه تاییدشان خواهی كرد. پیشاپیش این فرض را مطرح كرده اند كه «اینها» كه به انكار ما برخاسته اند شعر را نمی فهمند. حال یا باید تیغ برداریم و به جنگ خیل امپراتورهای عریان شعر برویم یا بگوییم بی خیال و سكوت كنیم. ما راه دوم را برمی گزینیم و نمی دانیم چرا؟

در حدود دو دهه اخیر كمتر شاهد درخشش غزل سرایان جوان بوده و هستیم و آن بارقه ها كه در غزل های بعضی از غزلسرایان جوان ده بیست سال اخیر كم و بیش مشاهده می شد هم دیگر نیست و جای خود را به این زبان های من در آری و سست و ادبیات سهل انگارانه فعلی داده كه حاصلش ارسال خیل مانیفست ها و بحث های بی سر و ته و مقالاتی سرشار از عبارات و لغات و تكرار ایسم هایی است كه به واقع چیزی در آنها نیست

گروه دیگری هم هستند كه چند تا شعر خوب دارند و در دشت مه آلود توهم، بارویی رفیع از جایگاه خود ساخته اند و یكی سعدی زمانه شده و دیگری خیام وقت! و كار تمام وقت شان هم شده القای این نرگسانگی به دیگران از هر طریق. یك بار در جمعی به یكی شان گفتم: «غزلی كه نوشته اید شباهت هایی البته به یكی از غزل های فخرالدین عراقی دارد» به زعم خودم خواستم تحبیبش كرده باشم. برگشت با ناراحتی پاسخم داد كه من اصلااز زبان عربی و شعر عربی و شاعران عربی بدم می آید ،چه برسد به اینكه بروم شعر یك شاعر عراقی را بخوانم! عمق فاجعه را در بعضی از این شب شعرها و نشست های هفتگی و جلسات و كارگاه های شعر كه عمدتا در پایتخت برگزار می شود، می توان اندازه گرفت. متشاعران! صاحبان تمام چیزهایی كه كاراكتر یك شاعر را می سازد البته به جز خود شعر، بانیان مافیای سكوت كه البته انگار همیشه در شعر این مملكت حضور فعال داشته اند و همین ها بودند كه حسین منزوی و شعرش را چنان با سكوت برگزار می كردند كه گویی به عزای مادران شان آمده اند. به هر حال مسلحند به ابزار هوچی گری و هتاكی و بگذریم.

بخش ادبیات تبیان


منبع: اعتماد(برگرفته از گفت و گوی بلند سجاد روشنی با امیرحسین الهیاری)