پلی به روشنایی
روایتی متفاوت از قصاص با اخلاق الهی
بهروز شعیبی این روزها «دهلیز» را در قد و قامت یک فیلم با ارزشهای الهی روانه سینماها کرده است. دهلیز همان قدر که به عناصر فنی و فیلمسازی خود پرداخته، به محتوای خویش توجه داشته است تا مخاطب را درگیر یک اصل اصیل نماید. این فیلم، اثری است که اگرچه داستان روانی دارد و بدیع نیست اما از فرط واقعیت ذهن را به دنبال خویش میکشاند و با درون مایه عاطفی و بازیهای حقیقی بر دل مخاطب مینشیند.
دهلیز همچون بسیاری از فیلمهای امروز به قصاص پرداخته و از آن سخن میگوید،
با این تفاوت که این بار یک روایت اعتراضگونه را نسبت به این حکم اسلامی شاهد نیستیم، بلکه با نگاهی الهی به پر رنگ شدن «عفو» در بستر حق قصاص میپردازیم. دهلیز اگرچه میتوانست مفهوم عفو را مستقیمتر و در قالب دیالوگها و پرداختهای روشنتری بیاراید اما ترجیح داد در بستر فیلمنامه، نگاه مخاطب را به جایگاه عفو اسلامی معطوف کند و البته این تلاش بسیار موفقیتآمیز بود.
«شیوا» که در غیاب همسرش «بهزاد» به تنهایی اداره زندگی را به عهده گرفته، پنج سال است که تلاش میکند تا از خانواده مقتولی که به دست بهزاد و در یک دعوای خیابانی ساده بر سر جای پارک کشته شده، رضایت بگیرد. در تمام این مدت بهزاد در زندان به سر میبرد و «امیرعلی» ـ فرزند این دو ـ هیچگاه نتوانسته پدر را ببیند. سبک روایت این شرایط از ابتدای فیلم کاملاً باورپذیر رقم خورده و پیش میرود. مخاطب در لحظههای مختلف این فیلم اگرچه استرس و هیجان زیادی را تحمل نمیکند اما او هم با شیوا و امیرعلی برای جلب رضایت همراه شده و در دل حال بهزاد را میفهمد. این ماجرا تداوم مییابد تا آنجا که امیرعلی برای اولین بار بعد از پنج سال پدر خود را مشاهده میکند و آرام آرام با او خو میگیرد.
شعیبی رابطه عاطفی بین امیرعلی و بهزاد را در قالب فرزند و پدری که پنج سال است یکدیگر را ندیدهاند و امیرعلی عملاً تجربه پدر را نداشته است، به خوبی فراهم کرده است. رضا عطاران این بار در یک سبک جدی و خارج از چارچوب طنز یک رابطه احساسی پدر و پسری را رقم زده که با بازی خوب امیرعلی (محمدرضا شیرخانلو) در برابر خویش، به خوبی از آب در آمده است.
دهلیز روایتی از دهلیز تاریک بیم و امید برای رویت روشنایی آزادی است. همانگونه که بهزاد در کنار تخت امیرعلی چنین روایتی را از کودکیاش برای وی تعریف میکند، مسیر فیلم نیز همین روایت است. شعیبی میکوشد مخاطب را در انتظاری نامعلوم حرکت دهد اما انتظاری که پوچ و بیحاصل نیست و بر اساس رحمت خداوند بنیان نهاده شده است. انتظاری که دهلیز آن را روایت میکند اگرچه سخت و طاقتفرسا بوده و شیوا را به ناله میاندازد و پیرش میکند، اما پنج سال امید روشنایی را به همراه خویش داشته است تا قصاص را به عفو تبدیل کند.
بستر نخستین ساخته بهروز شعیبی، نمایشی از زندگی امروزی ماست. زندگی پر پیچ و خم که حالا به آن نقطهای به نام قصاص افزوده شده و در حال گسترش به تمام لایههای زندگی است. در این لایههای پر پیچ و خم، حضور کودکی خردسال بیش از همه جلب توجه میکند. امیرعلیِ «دهلیز» یک نمایش واقعی از پسربچهای است که در هیاهوی زندگی خود و خانوادهاش تلاش میکند به پدرش نزدیک شود و سرانجام برای احیای زندگی خودشان فراتر از سناش رفتار کرده و خود پای به میدان عفوخواهی از خانواده مقتول میگذارد. زاویه دید دهلیز در بسیاری از اوقات بر اساس زاویه نگاه این کودک بنا شده و ناخودآگاه ما را به دنیایی با ابعاد کودکانه او سیر میدهد. ابعادی که هرچند ساده و روان است اما با فطرت آدمی بیشتر سازگار است. وقتی امیرعلی دروغ میگوید و پیشمان میشود نگاه نزدیکی از همین جنس را به مخاطب القا میکند.
کارگردان دهلیز به خوبی روابط احساسی رو به رشد را میان امیرعلی و بهزاد به نمایش درآورده است. تلاش شعیبی برای ارائه یک تصویر باورپذیر از رابطه پر احساس پدر و فرزند خردسالش به خوبی به بار نشسته و در صحنههایی که این رابطه به سکوت دو طرف یا بازی همراه با موسیقی لطیف فیلم میگذرد، این نمایش به اوج خود میرسد. دهلیز نشان داد که جتی از سکوت هم میتوان بهترین استفاده را برد.
نکتهای که دهلیز خیلی خوب به آن میپردازد و در پوسته میانی داستان قرار دارد، جایگاه خانواده است. پرداخت شعیبی به خانواده بسیار خوب و متناسب در آمده و این نشانهای از همان رویکردهایی است که پیشتر اشاره شد. قوت خانواده برای مصاف با هر واقعهای در زندگی ـ حتی قصاص ـ به خوبی در دهلیز به نمایش در میآید. بهزاد به عنوان سکاندار اصلی خانواده در زندان است و پنج سال است که شیوا ـ همسرش ـ ، خانه و فرزند خردسالشان را اداره میکند. تلاش و شکیبایی شیوا برای آرامش خانواده و در عین حال تحقق خواسته عفو کاملاً مشهود است.
نمایش آرام و آرامشبخش خانواده در دهلیز همان نمایشی است که بسیاری از فیلمهای امروزی کمتر به سراغ آن میروند. شاید بر اساس محاسبات فیلمشناسی و فنی، هیجان دهلیز کم باشد یا فیلم سردی تلقی شود، اما همان نمایش جذاب خانواده از منظر پدر، مادر و فرزند به این فیلم گرمای محتوایی خاصی میبخشد. این هنر کارگردان بوده است که توانسته چنین نمایشی را به مخاطب القا کند تا در فیلمی که در روزهای برفی زمستان با قصاص سر و کار دارد، گرمای نهفتهای را بروز دهد. این گرما دقیقاً ناشی از همان سبک زندگی فطری است که بر اساس عشق، صداقت و تربیت صحیح بنا شده و تداوم دارد. دیالوگهای مشترک شیوا و بهزاد یکی از مهمترین بخشهای این نمایش آرامشبخش است که در اوج طوفان قصاص، پایداری هر یک برای دیگری را به مخاطب القا می کند.
اما در چنین فیلمی جای چند مۆلفه خالی بود. در «دهلیز» با وجود تاکید بر مفهوم قرآنی عفو در برابر قصاص، جای خالی رابطه افراد با خداوند و تضرع آنها تا حدی احساس میشود. زمانی که شیوا از فرط استیصال به درب خانه مادر مقتول میکوبد، فریادی از خدا برنمیآورد در حالی که وجود آن کاملاً متناسب میبود. اگر این مسأله از سوی عوامل فیلم قدری پررنگتر میشد جا داشت تا رابطه عبد ـ معبود تجلی آشکارتری در فیلم بیابد و پازل دیگری به قطعات خوشترکیب این فیلم افزوده شود.
از سوی دیگر، تاکید دهلیز بر ورود برخی مفاهیم و ابزارها به جای مفاهیم ملی و بومی خودمان تلنگری جامعهشناسانه تلقی میشود. کنایه طنزآمیز مأمور زندان به اینکه هر ده دقیقه باید فیلم خارجی را به جلو برد یا ترجیح امیرعلی به نامگذاری اسباش به نام ترمیناتور به جای رخش و دیگر مفاهیم این چنینی را میتوان کنایههای فیلمنامه به فرهنگ امروزیمان دانست. البته به نظر میرسد، کشش قابل تأملی برای پرداخت به این فرهنگهای بدلی هم در مسیر فیلم و در هنگامه مطرح شدن آنها موجود بود که خواسته یا ناخواسته فیلمنامهنویس از آنها عبور کرده است.
اگر آخرین سکانس دهلیز و حضور ناگهانی امیرعلی در قامت منجی قصاص را در نظر بگیریم، قدری در روند پایدار باورپذیری مخاطب خدشه وارد میشود. این مرحله از دهلیز باید با شتاب کمتری و خارج از قالب غیرطبیعی آن پیش میرفت تا پایان غیرعادی رقم نخورد و شفافیت بیشتری در باورپذیر شدن آن ارائه شود.
زمانی که مخاطب در پایان فیلم سینما را ترک میکند، شاید سوژهای جدید را ندیده باشد اما احساس تازهای دارد. شعیبی توانسته است با پرداختی بدیع همراه با در نظر گرفتن لایههای اعتقادی و احساسی ایرانی ـ اسلامی به مخاطب روح محبتآمیزی القا کند. مخاطبی که فیلمی با مضمون قصاص دیده است اما فضاهای خاکستری فیلم خستهاش نکرده است، راضی از سینما خارج میشود.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع : سایت خبری فردا