تبیان، دستیار زندگی
اى معلّى ! ما داراى این اسرار هستیم، هر كه اسرار ما را نگهدارى كند و مخفى دارد، خداوند دین و دنیاى او را در أمان دارد. اى معلّى ! موضوعى را كه امروز مشاهده كردى، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خویش ، خواهى شد. اى معلّى ! متوجّه باش كتمان اسرار ما موجب عزّت و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آورده اند که ...

امام جعفر صادق علیه السلام

بر صاحبان خرد، پوشیده نیست كه طبع انسانى را به داستان و سرگذشت دیگران رغبتى بسزاست. از این غریزه مى توان براى عبرت گرفتن و بیدار شدن دلها از خواب غفلت نهایت استفاده را نمود و بدون اینكه به تحریف و جعل داستانهاى دروغى احتیاجى باشد از سرگذشت پیشینیان و دیگران اندرز گرفت، چنانکه خالق یکتا در کتاب آسمانی خود به آن توصیه می فرماید: « لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولىِ اْلاَلْبابِ »(1).

ارواح پنجگانه

مفضل بن عمر، یكى از شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام مى گوید: از آن حضرت پرسیدم : با اینكه امام (معصوم) در میان اطاقى است كه پرده اش آویخته است، چگونه به آنچه در اطراف سراسر زمین است، آگاهى دارد؟

امام صادق علیه السلام : خداوند «پنج روح» را در پیامبر صلی الله علیه وآله قرار داد كه عبارتند از:

روح زندگى ؛ كه بوسیله آن بجنبد و حركت كند.

روح قوه ؛ كه به وسیله آن قیام و كوشش كند.

روح تمایلات نفسانى ؛ كه به وسیله آن بخورد و بیاشامد و با همسران خود آمیزش نماید.

روح ایمان ؛ كه به وسیله آن، ایمان بیاورد و به عدالت رفتار كند.

روح القدس ؛ كه به وسیله آن مسئولیت مقام نبوت را به عهده بگیرد و اجرا نماید.

سپس فرمود: هنگامى كه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله رحلت فرمود، روح القدس، از وجود او، به امام (جانشین او) انتقال یابد... « و روح القدس كان یرى به »: و با روح القدس، همه چیز دیده و دریافت مى شود. (2)

هنگامى كه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله رحلت فرمود، روح القدس، از وجود او، به امام (جانشین او) انتقال یابد... « و روح القدس كان یرى به »: و با روح القدس، همه چیز دیده و دریافت مى شود

افشای اسراری که سر به باد می دهد

حفص تمّار حكایت می كند که در بحبوحه آن روزهائى كه مُعلّى بن خُنیس كه یكى از راویان حدیث و از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام بود را به دار آویخته و كشته بودند، به محضر مبارك امام صادق علیه السلام شرف حضور یافتم .

حضرت فرمود: ما مُعلّى را به چیزى دستور دادیم و او مخالفت كرد، سرپیچى از دستور، سبب قتل او گردید. عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! آن سرّى كه او آشكار كرد، چه بود؟

حضرت فرمود: روزى او را غمگین و ناراحت دیدم ، پرسیدم : تو را چه شده است ، كه این چنین غمگین مى باشى ؟

مثل این كه آرزوى دیدار خانواده و فرزندانت را دارى ؟

مُعلّى پاسخ داد: بلى .

به او گفتم : جلو بیا؛ و همین كه او نزدیك من آمد، دستى بر صورتش كشیدم و گفتم : هم اكنون كجائى و چه مى بینى ؟

جواب داد: در خانه خود، كنار همسر و فرزندانم مى باشم . آن گاه من او را به حال خود رها كردم تا لحظاتى در كنار خانواده اش باشد، جائى كه حتّى از همسر خود نیز كامى برگرفت.

پس از آن، به او گفتم : جلو بیا؛ و چون جلو آمد، دستى بر صورتش كشیدم و گفتم : الآن كجا و در چه حالى هستى؟

گفت: در مدینه، در منزل شما و كنار شما مى باشم .

سپس به او گفتم: اى معلّى ! ما داراى این اسرار هستیم، هر كه اسرار ما را نگهدارى كند و مخفى دارد، خداوند دین و دنیاى او را در أمان دارد. اى معلّى ! موضوعى را كه امروز مشاهده كردى، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خویش ، خواهى شد. اى معلّى ! متوجّه باش كتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنیا و آخرت مى باشد؛ و هر كه اسرار ما را افشاء نماید، به وسیله آهن (یعنى شمشیر و تیر) و یا در زندان نابود خواهد شد.

بعد از آن حضرت فرمود: و چون معلّى بن خُنیس نسبت به سخنان من بى اهمّیت بود و اسرار ما را براى مخالفین بازگو كرد، همین بى توجّهیش ‍ موجب هلاكتش گردید.(3)

امام صادق

یارِ راستین

شخصى به نام سهل به امام صادق علیه السلام عرض كرد: چرا نشسته اى با این كه صد هزار شمشیر زن یار و یاور دارى؟ امام صادق علیه السلام دستور داد در تنور خانه آتش افروختند. آن گاه به سهل فرمود: به درون آتش ‍ تنور برو و در آتش بنشین .

سهل عرض كرد: اى آقاى من! مرا در آتش نسوزان، مرا رها كن تا من نیز حرفم را پس بگیرم. امام علیه السلام فرمود: تو را رها ساختم.

در همین هنگام هارون مكى كه یكى از یاران راستین امام صادق علیه السلام بود، وارد شد. امام علیه السلام به او فرمود: برو در درون آتش تنور بنشین. او بى درنگ رفت و در درون آتش نشست. امام صادق علیه السلام درباره اوضاع خراسان با سهل به گفت و گو پرداخت، به گونه اى كه گویا در خراسان بوده و همه اوضاع آن جا را از نزدیك دیده است. سپس به سهل خراسانى فرمود: برخیز و ببین چه كسى در میان تنور آتش است.

او برخاست و كنار تنور آمد دید هارون مكى چهار زانو در میان آتش نشسته است. امام علیه السلام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند این شخص هست؟ سهل گفت سوگند به خدا حتى یك نفر مثل این شخص نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: من خروج و قیام نمى كنم در زمانى كه (حتى) پنج نفر یار راستین براى ما پیدا نشود ما به وقت قیام آگاه تر هستیم. (4)

مسخ شدن بی ایمان به سگ

علی بن حمزه می گوید: با جمعی در حضور جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) عازم بیت الله الحرام بودیم. پس از مدتی راهپیمایی خسته و ناتوان در زیر درخت خشك و بی ‏برگی برای استراحت نشستیم.  ناگاه لب‏های مبارك جعفر بن محمد علیهماالسلام به حركت درآمد و مشغول دعاهایی شد كه ما مضمون آن را درك نمی كردیم، سپس اشاره به درخت نمود و فرمود: «ای درخت! ما را از روزی‏ ای كه خدا در تو قرار داده است بهره‏ مند ساز.»

اى معلّى ! ما داراى این اسرار هستیم، هر كه اسرار ما را نگهدارى كند و مخفى دارد، خداوند دین و دنیاى او را در أمان دارد. اى معلّى ! موضوعى را كه امروز مشاهده كردى، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خویش ، خواهى شد. اى معلّى ! متوجّه باش كتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنیا و آخرت مى باشد؛ و هر كه اسرار ما را افشاء نماید، به وسیله آهن (یعنى شمشیر و تیر) و یا در زندان نابود خواهد شد

ناگاه درخت به سوی حضرتش متمایل شد و برگ‏هایش سبز شد و رطب تازه به بار آورد!

جعفر بن محمد علیهماالسلام خطاب به همسفرانش فرمود: «با نام خدا از میوه‏های این درخت میل كنید.»

پس همگی از آن تناول نموده و آن رطب ‏ها را بهترین آنها یافتیم. در این میان جملگی از حضرت تشكر كردیم و دانستیم كه خداوند به بركت آن امام معصوم درخت خشك را سرسبز و بارور نموده است، ولی یك نفر عرب، این كار را سحر و جادوگری خواند و گفت: تاكنون چنین سحر بزرگی را ندیده بودم!

جعفر بن محمد علیهماالسلام با زبان نرم و لحنی مهربان به او گفت:

« ای عرب! این كار ما سحر نیست، بلكه خداوند، دعای ما را مستجاب می كند» ، ولی آن مرد لجوج هم‏چنان در امامت و كرامت روشن امام تشكیك و اظهار بی ‏ادبی می كرد.

حضرت فرمودند: «ای عرب! ما اگر از خداوند بخواهیم كه تو را مسخ نموده و به صورت دیگری درآورد، اجابت می شود!»

مرد عرب گفت: اگر راست می گویی این كار را بكن.

پس جعفر بن محمد علیهماالسلام اراده‏ای فرمود و خداوند آن عرب را بی‏درنگ به صورت سگ ممثل نمود!

راوی گوید: من به دستور امام آن عرب مسخ شده را تعقیب كردم و دیدم او را كه به سوی خانه ‏اش برگشت و بچه‏هایش را دیدم كه چگونه او را با چوب و سنگ می زدند و از خانه ‏اش بیرون می كردند!! او كه همچون سگ شده بود، زوزه می كشید و پارس می كرد و عاقبت به كنار حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام آمد و به عنوان استرحام و عذرخواهی اشك می ریخت و خودش را در خاك‏ها می غلتاند، تا آنكه آن امام مهربان دست به دعا بلند كرد و خداوند توانا، وی را به صورت اول باز گردانید!

آنگاه امام جعفر بن محمد علیهماالسلام فرمود: «آیا ایمان آوردی؟»

او گفت: بلی، بلی یابن رسول الله! هزار بار ایمان آوردم. (5)

پی نوشت:

1) یوسف: 11

2) اصول كافى، ج 1، باب فیه ذكر ارواح التى فى الائمة، ح 3

3) اختصاص شیخ مفید: 321، رجال كشّى: 240، بحارالانوار: 47/87، مستدرك الوسائل: 12/297

4) سفینه البحار: 2/714

5) الخرایج و الجرایح: 296

فرآوری: ابوالفضل صالح صدر     

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

داستانهاى اصول كافى، محمد محمدى اشتهاردى.

کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام، علی حسینی قمی.

چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام، عبداللّه صالحى.

داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام، على گلستانى.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.