چرا ما باخدا اینچنین نیستیم؟
بزرگی با غلامش ـ كه بسیار هوشیار و مۆدّب بود ـ در باغ گردش می کرد. خیارهای سبز و شادابی در بوتهها دید و با دست خودش خیاری چید و به غلام داد. او هم با كمال ادب و احترام گرفت و بدون معطّلی پوست كَند و مشغول خوردن شد. آقا هم اظهار میل كرد كه مقداری از آن خیار تناول كند. غلام فوراً برشی از آن جدا كرد و به دست آقا داد. او تا به دهانش گذاشت، دید بسیار تلخ است. از دهانش بیرون ریخت و رو به غلام كرد و گفت: تو چطور این خیار تلخ را با رغبت تمام خوردی؟!
او هم با كمال ادب و احترام گفت: مولای من؛ در طول مدّت غلامی و بندگیام، من لقمههای چرب و شیرین فراوان از دست شما خوردهام، حال این كمال بیحرمتی و حقّ نشناسی بود كه به یك لقمه ی تلخ كه از دست شما رسیده است، رو ترش كنم و قیافه در هم كشم!
آقا خیلی از این ادب و شایستگی او خوشش آمد؛ هم اِنعام فراوان به او بخشید و هم آزادش كرد.
چرا ما باخدا اینچنین نیستیم؟ و به اندك ناراحتی، از خدا می رنجیم و شكایتها می کنیم!!
برای اینکه رابطه محبت آمیزی با خدا پیدا کنیم ، باید بدانیم که پیدایش محبّت، متفرّع بر دوامِ ذكر است و دوام ذكر و زیاد با او در ارتباط بودن، متوقف بر معرفت و شناخت او به كمال است؛ یعنی، انسان اوّل باید كسی را به كمال بشناسد تا با او رابطه برقرار كند وگرنه كسی كه هیچ كمال و جمالی ندارد، نه علمی، نه ثروتی، نه قدرتی، نه شجاعتی، نه سخاوتی، نه هیچ بو و خاصیتی؛ در این صورت انسان داعی ندارد كه با او رفیق بشود و رفت و آمد داشته باشد. انسان سراغ كسی می رود كه او را دارای كمال و جمالی بداند و لذا دوام ذكر به شناختن خدا به صفات كمال بستگی دارد، این شناختن نیز توقف دارد بر تفكّر در آثار وجودی او در آفاق و انفس.
(وَكَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ
)؛ [یوسف / 105]
«و چه بسیار نشانهها در آسمانها و زمین است كه بر آنها مىگذرند در حالى كه از آنها روى برمىگردانند.»
فراغت از شواغل مادّی، اوّل قدم در راه ایجاد ارتباط با خداست، وگرنه كسی كه علی الدّوام در فكر تحصیل امتعهی دنیا و سپس استمتاع و بهرهبرداری از آنهاست، طبیعی است كه فراغتی نخواهد داشت تا به كار تفكّر در معارف دینی بپردازد و با خدا رابطهی اُنس و محبّت برقرار سازد
رابطهی دنیاخواهی و حقّ ناشناسی
تفكّر در آثار نیز احتیاج به فراغت قلب از شواغل دنیوی دارد تا دربارهی خدا و صفات خدا مطالعاتی داشته باشد، با اشخاص خبیر و بصیر در معارف دینی مصاحبت كند، پای سخن افراد مهذّب بنشیند. تمام اینها نیاز به سرمایهگذاری از حیث فكر و وقت دارد و دست برداشتن از بسیاری از امور دنیوی كه برای انسان پول و مقام و منصب میآورد و از این جهت به قول مردم، وقت طلاست. آیا میشود طلا را داد و خدا را خرید؟
آری؛ فراغت از شواغل مادّی، اوّل قدم در راه ایجاد ارتباط با خداست، وگرنه كسی كه علی الدّوام در فكر تحصیل امتعهی دنیا و سپس استمتاع و بهرهبرداری از آنهاست، طبیعی است كه فراغتی نخواهد داشت تا به كار تفكّر در معارف دینی بپردازد و با خدا رابطهی اُنس و محبّت برقرار سازد. مشكل ما اینجاست كه:
(وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ... )؛ [انعام / 91]
خداى را چنانكه سزاوار اوست نشناختند و ارج ننهادند .
آنچنان كه قدر و منزلت پول و خانه و ماشین و مقام و پست حساس را شناختهایم
.(كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ * وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ )؛ [قیامة /20-21]
«ولى نه! [شما دنیاى] زودگذر را دوست دارید،و آخرت را وامىگذارید.»
(بَلْ تُۆْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا *وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)؛ [اعلی/16]
«لیكن [شما] زندگى دنیا را بر مىگزینید ،با آنكه [جهان] آخرت نیكوتر و پایدارتر است. »
بخش قرآن تبیان
منبع: صفیر هدایت، بیانات استاد سید محمد ضیاءآبادی