لطیفه از همه جا
پازل
یکی با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش میگه: 3 سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!
قطار
به یکی میگن: زودباش قطار میره!
میگه : كجا میخواد بره بلیط دست منه!
برج میلاد
از غضنفر می پرسن: بلندترین برج تهران کدومه؟ می گه: آزادیه دیگه، معلومه که !!!
دو باره می پرسن: پس برج میلاد چی؟
جواب می ده: بابا شما خبر ندارین! اگه برج آزادی پاهاش رو ببنده، از میلاد هم بلندتره!
شیراز تا تهران
یکی زنگ می زنه فرودگاه و می گه: شیراز تا تهران چقدر راهه؟
کارمنده می گه: یه لحظه... طرف می گه: خیلی ممنون! و قطع می کنه.
اهداء خون
مردی برای اهداء خون به بیمارستان رفت و از او 250 سی سی خون گرفتند. مرد از حال رفت و بیهوش شد. 500 سی سی خون به او تزریق کردند و او به هوش آمد. بعد از به هوش آمدن با غرور گفت: اگر باز هم خون خواستید از من بگیرید، اشکالی نداره!!
جوان ابله
مرد عاقل و باتجربه ای جوان ابلهی را نصیحت می کرد و در ضمن اندرز به او می گفت: پسرم من خیر و صلاح تو را می خواهم. و از تو عاقل ترم چون چند تا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده ام.
جوان ابله گفت: تو اگر عاقل بودی برای چه پیراهن های خود را پاره کردی؟!
فرآوری:نعیمه درویشی
بخش کودک و نوجوان تبیان
منابع: بیتوته، کتاب لطیفه های بامزه