میوههایی با عطر شهادت
وی مدتی است تکلیف مسئولان شهری و استانی را به دوش میکشد و این بار به همراه جمعی از بسیجیان شهر ساری به دیدار خانواده جانباز شیمیائی 15 درصد!! علی اکبر ملا زاده رفته است.
بابا صدایم کن
درد امانش را بریده بود، اما باز هم لبخند زیبای رضایت برلبانش جاری بود، انگار همین دیروز بود که کولهاش را برداشت و بند پوتینهایش را بست و مشتاقانه بر بال فرشتگان به سوی دیار عاشقان رهسپار شد، و چه زیبا رفت آن جوان رعنا و رشید.
اما امروز از آن جوان رعنا و رشید، جسمی نحیف و رنجور بر تخت آن خانه جلوه گری میکند و میشود تلنگری به مسئولانی که شهدا و بازماندگان این قافله را تنها بر سردر کوچهها و شهرهای صد هزار رنگ میشناسند.
سالهاست از روی تختش حرکتی نکرده و صدایی از حنجرهاش شنیده نشده و دخترش ساجده میگوید: «9 سال است میخواهم بابا صدایم کند.»
و همسر فداکارش با همهی مشکلاتی که داشت، با صلابتی همچون شیر زنان صدر اسلام میگوید هیچ مشکلی نیست! هیچ توقعی از مسئولان نداریم و...
علی اکبر ملا زاده فروردین 67 در عملیات بازپسگیری فاو توسط بعثیون کوردل، مجروح شیمیائی شد و مدت 9 سال است که به دلیل عوارض آن دچار فلج مغزی شده و هیچگونه حرکتی ندارد.
همسر صبور و نجیبش میگوید: مسئولان کمتر سراغ از ما میگیرند، اما من راضی به رضای خدا هستم و هیچ مشکلی ندارم، و بدون علی اکبر یک لحظه زندگی برایم ممکن نیست!
رازی از عدد 21 فاش شد!
سید علی دوامی روز 21 ماه رمضان سال 1346 در ساری چشم به جهان گشود. سید علی 21 سال بعد، در 21 ماه رمضان سال 1367 در منطقه عملیاتی شلمچه، همچنان که سرباز نهضت حضرت روح الله بود، بال در بال ملائک گشود. او در زمان شهادت، جانشین فرماندهی گردان مسلم ابن عقیل از لشکر 25 کربلا را بر عهده داشت.
بی شک زندگی کوتاه این شهید عزیز، سرشار از نکتههای آموزنده و جالب توجه است اما تنها یکی از آنها است که سید علی را در میان اهل دنیا شاخص تر از سایر همرزمان شهیدش میکند. او در 21 رمضان به دنیا آمد و در 21 رمضان به شهادت رسید. نامش هم «علی» بود. این که در زمان شهادت هم 21 سال داشته است، حلقه دیگری از راز او به حساب میآید. حقیقت آنان جز در میان آسمانیان شناخته شده نیست و شاید زمانی که این سید، در رکاب مولایش بازگردد تا انتقام خون شهدای کربلا را بستاند، بخش دیگری از زیبایی روح بلند او آشکار شود. خدا را چه دیدی، شاید آن روز هم 21 رمضان باشد.
رازی که در وصیت نامهاش نهفت
بسم الله الرحمن الرحیم
درود و سلام بر امام حسین که چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما آموخت
بارالها من نمیخواهم که در بستر بمیرم
میروم تا همچو مردان خدا در دل سنگر بمیرم
و میدانم که به شهادت میرسم، میخواهم اگر لیاقتش را داشتم، بدنم مانند فاطمه زهرا مفقودالجسد بشود.
شهادت دریست گران بها که پیامبران وارث آن و خدا خون بهای آن است
اکنون که در سیاهی شب، تنها با خدای خود هستم، این وصیت را روی کاغذ میآورم، شاید با این وصیت عدهای را به حقانیت در این راه، آگاهی دهم.
انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است و هیچ کاری از او برنمیآید، پس چه بهتر که این مرگ در راه عشق خود باشد.
و شهید چه زیباست این نام، و چه گوشنواز، یعنی کسی که شهادت میدهد با خویش، به درستی راهی که رفته است.
و مادر جان، خوشحال باش از اینکه فرزندت را در راه اسلام از دست دادهای چون دیگر آن دنیا، فاطمه زهرا (س) از تو گلهای ندارد.
در وادی عشق عاقلان مجنونند
در مسلخ عشق عاشقان در خونند
چون وصف کنم که عاشقان چونند
از دایره عقل همه بیرونند
فدایی امام سید علی دوامی
مادر جان، آنچه در زیر مینویسم عربی است، معنی آن را ذکر نمیکنم تا آنچه را میخواهم خودتان پیدا کنید و وقتی معنی آن را پیدا کردید، منظورم را میفهمید، نگران من هم نباشید.
من طلبنی وجدنی *ومن جدنی عرفنی*ومن عرفنی احبنی *ومن احبنی عشقنی
*ومن عشقنی عشقته*ومن عشقته قتلته*ومن قتلته فعلی دیته*ومن علی دیته فانا دیته.
سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان