تبیان، دستیار زندگی
در واقع بداء برای ما آشکار می‌شود نه برای خدا.بداء ارزش و فایده دعا و کارها را برای ما روشن می‌کند که تلاش‌ها و دعا اثر دارد و برخی کارها نیز در گرو دعاست و اگر دعا کنیم تلاش‌ ما نتیجه می‌دهد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم جعفری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا فقط شیعه به بداء اعتقاد دارد؟

آیة الله سید حسن مصطفوی

سید حسن سعادت مصطفوی فرزند مرحوم آیت الله سید محمد سعادت مصطفوی در سال 1315 در شهر قائن متولد شد. ایشان از 12 سالگی فراگیری علوم دینی را آغاز نمود و در سن 29 سالگی به ملکه اجتهاد دست یافت و به دریافت اجازه اجتهاد از اساتیدش نائل آمد. ایشان از محضر اساتید بزرگواری همچون پدر بزرگوارش (در تمام دروس سطح و یک دوره خارج فقه و اصول و نیز یک دوره کامل حکمت مشاء)، آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی (یک دوره چهار ساله فقه خارج)، آیت الله حاج شیخ محمد حسین ثقفی تهرانی (یک دوره پنج ساله خارج کفایة الاصول)، استاد شیخ محمد علی حکیم تشکر شیرازی (یک دوره عرفان نظری و ذوقی) و آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (یک دوره پنج ساله حکمت متعالیه و اسفار به طور کامل) بهره وافری برد.

ایشان امروزه در مجامع علمی به عنوان یک حکیم سینوی شناخته می‌شود و تسلط فراوانی بر اندیشه‌های ابن‌سینا دارد. ایشان علاوه بر تدریس حکمت در دانشگاه امام صادق علیه السلام و برخی مراکز دانشگاهی دیگر، در حوزه‌های علمیه قم (مدرسه علمیه دارالشفاء) و تهران (مدرسه علمیه مروی) نیز به تدریس اشتغال دارند. 

آنچه  در پیش روی شماست گفتگوئی علمی با استاد عزیز و گرانقدر حضرت آیت الله سید حسن مصطفوی می باشد .


حضرت استاد از آنجا که سراسر عمر پر برکتتان را در راه کسب علوم و معارف الهی خصوصا مباحث فلسفی صرف نموه اید لطفا بفرمائید:

واژه بداء به چه معناست؟ و منظور از بداء در مورد خداوند چیست؟ و آیا این جزء اعتقادات همه مسلمانان است یا فقط شیعیان به آن معتقدند؟

یکی از مسائل مهم که دشمنان شیعه از قدیم علم کرده اند مسئله بداست. از سوی دیگر روایات بسیاری وجود دارد که مضمون همه ی آنها به نقل از ائمه معصومین علیهم السلام این گونه است که هر کس بداء را قبول نداشته و معتقد نباشد به ما عقیده ندارد.

بداء در ظاهر یعنی آدم چیزی را می داند بعد می فهمد اشتباه کرده و از نظر خود برمی گردد. برای ما انسانها ایرادی ندارد اما درباره خدا قابل قبول نیست. امام فخر رازی از مفسرین اهل سنت در کتاب "المحصل" علمدار این اشکال است که خواجه نصیر طوسی کتابی در نقد آن با عنوان "نقدالمحصل" نوشته است. این مفسر اهل سنت در این کتاب می گوید: رافضی ها (لقبی است که برخی اهل سنت به شیعیان می دهند که به معنای خارج شده از دین است) در سختی بودند و انتظار فرج امام زمانشان را می کشیدند، اما هنگامی که امامشان نیامد گفتند بدا لله( برای خدا آشکار شد) بعد عبارت زشتی را می آورد بدین مضمون که ائمه شیعه چون خبرهایی از غیب می دادند هنگامی که دیدند عملی نشد برای اینکه سر شیعه ها را شیره بمالند می گفتند بداء حاصل شد.

همانطور که گفتیم در واقع بداء برای ما آشکار می شود نه برای خدا و بداء ارزش و فایده دعا را و کارها و فعالیت ها را برای ما مشخص می کند و می فهمیم که فعالیت ها و تلاش ها و دعا اثر دارد و بعضی کارها نیز در گرودعاست و اگر دعا کنیم تلاش ها ما نتیجه می دهد

مرحوم علامه مجلسی در کتاب "مرآة العقول" می گوید: بدا در لغت به معنای ظهور و آشکار شدن است یعنی چیزی که پنهان بوده و آشکار شده. اصل بداء به معنای ظهور از بدا، یبدو، بدأ یعنی آشکار شدن است. اما مصداق آن این است که شخصی که تصمیم جاهلانه ای گرفته سپس آگاه شده و می فهمد اشتباه کرده است. معنای دیگر این ظهور برای خود شخص نیست بلکه ظهور برای دیگران است. مثلا شخصی کاری انجام داده دیگران اعتراض می کنند، به جهت اینکه برای آنها روشن شود که حق با او بوده موقت حرف آنها را می پذیرد تا آنها در طول زمان به اشتباهشان و صحت عمل این شخص پی ببرند، پس این ظهور برای دیگران بود. امتحانات خداوند از انسانها نیز اینگونه است .

"احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لایفتنون " آیا مردم گمان می کنند همین که گفتند ایمان آوردیم آنها را رها می کنیم و امتحان نمی کنیم.

بر اساس این آیه، خدا برای خویش امتحان نمی کند که مطلبی برای او آشکار شود بلکه انسانها را که تظاهر به دینداری می‌کنند امتحان می کند تا به آنها ثابت کند که ایمانشان واقعی نیست. گاهی نیز امتحانهای سختی می کند تا در شرایط خاصی قرار گرفته و حقیقت وجودی آنها را به خودشان بشناساند. این امتحانات بداء برای خلق است تا شخص هم خود را بشناسد و هم دیگران را فریب ندهد.

پس پذیرش بداء برای خداوند یعنی کفر، و شیعه هرگز این اعتقاد را نداشته است. شیعه معتقد است بداء برای مردم است و نیز گاهی خداوند قضایایی را که برای مردم پنهان است را آشکار می کند.

سید حسن سعادت مصطفوی

در عالم ملکوت دو لوح وجود دارد که یکی را لوح محو و دیگری را لوح اثبات گویند. آیه 39 سوره رعد مۆید این مطلب است "یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب"

مثلا خداوند عمر شخصی را در لوح 40 سال معین فرموده اما این شخص به دلیل آنکه صله رحم می کند و خدا نیز می داند او این کار را انجام می دهد در لوح دیگر عمر او را 60 سال قرار می دهد. اما فقط خدا می داند و فرشته ها نیز 40 سال را فقط می بینند لذا گفته می شود بداء حاصل شد و عمر این شخص از 40 سال به 60 سال تغییر کرد.

چرا خداوند این دو لوح را قرار داده است؟

اگر قرار باشد هر چیزی از اول ثابت شده باشد و تغییر نکند و شرایط تغییری وجود نداشته باشد دعا دیگر چه فایده ای دارد؟ پس برای اینکه ارزش دعا را به مردم بفهماند می فرماید: صله رحم، صدقه، دعا و .... مقدمات طولانی شدن عمر است پس اولی محو شده و دومی ثابت می شود.

نقل شده است که شخصی از صحرا به شهر آمد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: این شخص امشب می‌میرد صبح شد و همه دیدند که او زنده است از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سوال کردند شما گفتید او می میرد پس چرا زنده است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند هیزم هایی را که این شخص با خود آورده بود بیاورید، هیزم‌ها را که آوردند دیدند مار بزرگی داخل آن است. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند چون دیشب صدقه داد و خیرات کرد این مرگ از او دور شد.

معنای دیگر محو و اثبات توبه است در اثر توبه نیز گناه محو و عقوبت آن نیز از بین می رود.

شیعه به این بداء معتقد است و این بداء در برابر تفکر یهود قرار دارد. زیرا یهود معتقد است خداوند عالم را خلق کرده، همه را از اول مرتب کرده و تا آخر نیز همه چیز ثابت و غیر قابل تغییر است لذا نه دعا و نه هیچ کار دیگری فایده ندارد. در حالی که شیعه معتقد است خداوند دو قضا دارد:

1- قضای مبرم: که لا یرد ولا یبدل است یعنی نه تغییر می کند و نه از بین می رود.

2- قدر: بعضی چیزهایی که جزئی است و قابل تغییر است.

مثلا در عالم مریضی و مریض شدن قضای حتمی است اگر ما دعا می کنیم هیچ مریضی در عالم وجود نداشته باشد این غیر ممکن است اما می توانیم دعا کنیم ما مریض نشویم دوستانمان مریض نشوند این را قَدَر می گویند. پس قدَر یعنی آن امر کلی که می آید و اندازه گیری می شود در ما، تا مریض نشویم .

یا مثلا اصل مرگ و اجل حتمی، قضای مبرم است اما اگر شخصی کار خیر بکند عمرش بیشتر می شود و مدت بیشتری عمر خواهد کرد یعنی قَدَرش زیادتر می شود.

قَدَر برای همه آشکار نیست حتی گاهی امام معصوم هم از لوح محو خبر می دهد و از لوح اثبات خبر ندارد. لذا خبری که از لوح می دهند زمانی که تغییر می کند می گویند بداء شد یعنی آشکار شد.

امام صادق علیه السلام فرزندی داشتند به نام اسماعیل که او را بسیار دوست داشتند و مورد تأیید امام بود مادرش نیز زن بسیار خوبی بود به طوری که تا او زنده بود امام صادق علیه السلام زن دیگری اختیار نکرد. شیعیان و پیروان امام او را جانشین حضرت می دانستند و تصور می کردند او جانشین امام صادق علیه السلام خواهد بود. اسماعیل در زمان حیات امام صادق علیه السلام مُرد. وقتی او را غسل می دادند امام صادق علیه السلام پرسید این شخص کیست؟ گفتند اسماعیل فرزند شماست، هنگام کفن کردن امام دوباره پرسید این شخص کیست؟ پاسخ دادند اسماعیل فرزند شماست. هنگام دفن مجددا امام سوال کرد این شخص کیست؟ گفتند اسماعیل فرزند شماست. سپس امام فرمود دور کفن او بنویسید اسماعیل اشهدان لاالله اله الله و ان محمد رسول الله و ... مردم فکر کردند امام در اثر علاقه ای که به این فرزند خود دارند حواسشان پرت شده و از شدت ناراحتی است که این سوال را می پرسند، اما هنگامی که جنازه را در قبر گذاشته و کفن را از روی صورت کنار زدند امام دوباره پرسید و همان پاسخ را شنید سپس فرمود: بعد از من کسانی می آیند که می‌گویند اسماعیل نمرده و غایب شده سپس به مردم فرمودند شهادت بدهید که اسماعیل مرده است.

سید حسن سعادت مصطفوی

این سخن امام بعد از شهادتشان محقق شد و گروهی که به اسماعیلیه معروف هستند بوجود آمدند که دسته ای از آنها معتقدند اسماعیل غائب شده و دسته ای دیگر از آنها که معتقدند اسماعیل مرده و فرزند او را به عنوان امام و پیشوا انتخاب کردند. البته بر شیعیان واقعی حضرت حقیقت پوشیده نبود.

محمد بن سنان از اصحاب حقیقی امام صادق علیه السلام در زمان حیات اسماعیل نزد امام صادق علیه السلام می رود پس از احترام به اسماعیل از امام می پرسد، آقا ایشان بعد از شما امام هستند؟ امام در پاسخ او را به اتاقی که گهواره موسی بن جعفر علیه السلام بود می برند و می فرمایند این امام و صاحب توست بر او سلام کن. محمد بن سنان می گوید گفتم: السلام علیک یا حجةالله و شنیدم که ایشان گفتند و علیک السلام یا محمد بن سنان. سپس فرمودند: خدا دختری به تو داده اما اسمی که برای او گذاشتی مورد رضای خدا نیست اسم او را عوض کن. محمد می گوید همانطور بود که امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند خدا به من دختری داده بود که اسم مناسبی برای او انتخاب نکرده بودم.

پس خواص شیعه می دانستند امام کیست اما توده عوام با مرگ اسماعیل برای آنها بداء شد یعنی آشکار شد که او امام نبود و موسی بن جعفر علیه السلام امام است. نظیر این موضوع برای امام حسن عسگری علیه السلام  نیز رخ داد.

در لوح فاطمیه منقول است که جابربن عبدالله انصاری بعد از غدیر خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسید و گفت حالا امام ما امیرالمۆمنین است اگر ایشان نبودند چه کسی امام است؟ آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسامی 12 امام را یکی یکی با لقب و کنیه شرح دادند پس نام موسی بن جعفر علیهماالسلام در آن لوح ثبت شده بود چطور ممکن است اسماعیل باشد؟ در واقع با مرگ اسماعیل امامت موسی بن جعفر علیهماالسلام برای مردم آشکار شد اما برای مردم، نه خدا و نه خواص شیعیان.

شیخ صدوق در کتاب "توحید" می گوید: معنی بداء این نیست که مردم جاهل خیال می کنند خدا تصمیمی گرفته و پشیمان شده است بلکه ما معتقدیم که احکام تغییر می کند اما نه آن چیزی که آنها می گویند بلکه به این معنا که:

در اسلام ابتدا یک چیزهایی حرام بود بعد حلال شد. به عنوان مثال در ماه رمضان حکم چنین بود که اگر کسی هنگام مغرب خواب باشد حق خوردن چیزی را ندارد تا اذان مغرب روز بعد. در جنگ خندق یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار خسته و ناتوان بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علت را از او پرسید و او داستان گرسنگی خود را توضیح داد در آن زمان این آیه نازل شد که:

... کلوا واشربوا حتی یتبین لکم الخیط البیض من الخیط الاسود ...

... بخورید و بیاشامید تا وقتی که سپیده صبح آشکار شود...

این حکم نسخ شد یعنی تا آن تاریخ حکم چیزی دیگری بود و پس از آن، حکم تغییر کرد. این تغییر حکم به معنای پشیمانی خدا از حکم اولیه نیست بلکه از اول بنا بود حکم برداشته شود اما چون آنها تازه مسلمان شده بودند، مصلحت بر آن بود که ابتدا سختگیری شود و پس از آن آسان شود.

برای ریشه کردن زنا از جامعه حکم قرآن ابتدا سخت بود. بدین ترتیب که اگر زن یا مرد زناکاری توبه می کرد حق نداشت با شخص عفیف ازدواج کند و باید با شخصی که سابقه اش مثل خود او  بود و توبه کرده و یا شخص مشرک، ازدواج می کرد، اما هنگامی که مصلحت برداشته شد آیه ای دیگر نازل شد که مضمون آن چنین بود: هر زنی بر شما حلال است و هر مردی بر شما حلال است. برداشته شدن این قید در واقع نسخ حکم است.

پذیرش بداء برای خداوند یعنی کفر، و شیعه هرگز این اعتقاد را نداشته است . شیعه معتقد است بداء برای مردم است و نیز گاهی خداوند قضایایی را که برای مردم پنهان است را آشکار می کند

احکام نسخ در اوامر و نواحی چند قسم است: در نسخ شرایع به عنوان مثال حضرت عیسی(ع) دین حضرت موسی (ع) را نسخ کرد و دین اسلام دین عیسی مسیح را نسخ کرد. اگر چه این نسخ به معنای پشیمان شدن خدا نیست که در اثر این پشیمانی قانون را عوض کرد بلکه به این معناست که مصلحت مقطعی از زمان نزول دین حضرت موسی و مقطعی دیگر دین حضرت عیسی بود و بواسطه رشد و ترقی فکری بیشتر، دین اسلام نازل شد و تا قیامت این دین  پابرجاست. این نسخ ، در واقع نسخ دفع است نه رفع . دفع در اصطلاح یعنی جلوتر نیاید و رفع نیست یعنی بنابر آن بوده که بیاید و بعد آن را بردارند همانطور که نسخ احکام و ادیان از نوع دفع است بدای در افعال هم از این نسخ است.

خداوند از روز اول می دانسته که دین هر پیامبری تا چه زمانی باید باشد اما علی الظاهر آن پیامبر نمی دانسته بعد برای او مشخص می شود.

مثلا این درخت 30 سال عمر کرده اما اگر معالجه شود 50 سال عمر می کند اما من و شما خبر نداریم و خشک می شود . این شناخت سبب می شود ما فعالیت کنیم اگر از اول بگویند خشک است می روید کنار اما فعالیت می کنیم سالم می‌شود و خدا می داند شما سم پاشی نخواهید کرد آن را معالجه نخواهید، خشک می شود. اما شخصی می آید سم پاشی می کند خوب می شود اولی را محو و دومی را اثبات می گوییم. بنابراین بداء در تکوینیات یعنی امور وجودی، حکم نسخ در احکام و اوامر و نواحی را دارد.

قبله در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم بیت المقدس بود زیرا کعبه محل بت ها بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم موظف بود که رو به بیت المقدس بایستد اما وقتی به مدینه هجرت کردند قبله در مسجد ذوقبلتین به امر الهی تغییر کرد و به این نام معروف شد. آنچه مسلم است از اول بنا بود قبله در مکه باشد ولی در مدینه تغییر کرد.

سید حسن سعادت مصطفوی

در صدر اسلام اگر مردی از دنیا می رفت زن آن شخص مکلف نبود چهار ماه و ده روز عده نگه دارد. اما بعد این حکم واجب شد. در برخی احکام ابتدا صلاح بر آن بود که سخت بگیرند سپس آسان گرفته شود تا شخص شکر خدا کرده و به عمل تمایل پیدا کند و در برخی دیگر از احکام ابتدا آسان گرفته شده تا به تدریج عادت کنند سپس سختگیری شده .

همانطور که گفتیم در واقع بداء برای ما آشکار می شود نه برای خدا و بداء ارزش و فایده دعا و کارها و فعالیت ها را برای ما مشخص می کند و می فهمیم که فعالیت ها و تلاش ها و دعا اثر دارد و بعضی کارها نیز در گرو دعاست و اگر دعا کنیم تلاش های ما نتیجه می دهد.

شخصی زمین و آب کافی دارد اما زمین را آماده نمی کند و نهال خوبی نیز نمی کارد طبیعتا نتیجه خوبی نخواهد داشت و میوه خوبی برداشت نمی کند. خداوند همه امکانات را به او داد اما چون زمینه بدی فراهم کرد نتیجه کارش نیز بد خواهد شد. اما شخص دیگری ولو کافر، خاک زمین را عوض می کند، آب کافی به آن می دهد، نهال خوب می کارد. طبیعتا میوه خوبی برداشت خواهد کرد. این نتیجه را خدا داده آن دیگری هم همینطور و اینها نسخ در خلقت هستند. حال اگر هر یک روش خود را عوض کنند نتیجه دیگری می گیرند و همه اینها در لوح محو اثبات ثبت شده. در امور شرعی نیز هم همینطور است خدا می داند اسماعیل نباید امام باشد لذا برای اینکه جلو خیال مردم را بگیرد او را از دنیا می برد.

قبله در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم بیت المقدس بود زیرا کعبه محل بت ها بود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم موظف بود که رو به بیت المقدس بایستید اما وقتی به مدینه هجرت کردند قبله در مسجد ذوقبلتین به امرالهی تغییر کرد و به این نام معروف شد. آنچه مسلم است از اول بنا بود قبله در مکه باشد ولی در مدینه تغییر کرد

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شتری داشتند که گم می شود، منافق ها گفتند ایشان از آسمان خبر می دهد ولی نمی داند شترش کجاست؟ خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید ایشان ناراحت شدند در همان زمان لوح اثبات را به حضرت نشان دادند و حضرت فرمودند: شتر من در فلان مکان مهارش به درخت گیر کرده بروید بیاورید. حتی انبیاء و امامان نیز توجهشان به لوح محو است مگر زمانی که خدا بخواهد از لوح اثبات با خبر می شوند و به آنها نشان می دهند.

اگر چه اهل سنت به ما تهمت می زنند و نسبت پشیمانی خدا از کاری را به ما شیعیان می دهند و بداء ما را بد تعبیر می‌کنند در حالی که در شرح و توضیح بداء همان معنای ظاهر و آشکار شدن را بیان می کنند و در عمل با ما همراه هستند  زیرا آیات را نمی توانند رد کنند و از سوی دیگر آنها نیز همچون ما دعا می کنند و به دعا اعتقاد دارند و به طور صریح در موضوع خلقت نیز بداء را قبول دارند. همچنین به بخشش گناهان از سوی خدا، طولانی شدن عمر کم و زیاد شدن روزی و .... باور و اعتقاد دارند .

با توجه به تفکر شیعه، تلاش و دعای انسان در تقدیرات عالم و انسان مۆثر است. آیا این توهم به وجود نمی آید که ما نیز در تقدیرات عالم با خداوند شریک هستیم؟

خیر زیرا اولا خداوند می داند ما آن کار را انجام می دهیم، ثانیا توفیق آن کار را خدا به ما می دهد. البته نه اجباری است و نه اختیار کامل، بلکه خداوند توفیق یعنی توان انجام کار را به ما می دهد، اما عمل از خود ماست. اگر ما کاری انجام می دهیم به تنهایی انجام نداده ایم بلکه هستی ما، وجود ما، توفیق، سرمایه های است که خدا در اختیار ما قرار داده و ما با اختیار خود انجام می دهیم. پس عمل هم از آن ماست و هم از آن خداوند نه اینکه نصف آن مال خدا و نصف دیگر مال ما باشد. بنابراین ما در کار خدا دخالت نمی کنیم اما خدا اطلاع داشته که انجام می دهیم. اگر به ما نگفته می دانسته و توفیق داده، نگفت نه اینکه نمی دانست، در واقع کار ما مثل زدن کلید برق است خدا می داند ما کلید می زنیم .

علائم حتمی در لوح اثبات و علائم غیر حتمی در لوح محو هستند، اما زمان ظهور در هیچیک از این دو لوح ثبت نشده و لازمه فرج اجماع جهانی است یعنی رفتار و اعمال مردم جهان باید برای ظهور آماده باشد

آیا خلقت و آفرینش و خلق عالم یک نوع بداء است؟

بله طبقات موجودات بداست. هر دوره ای را که خلق کرده در واقع بداء است .

بدء ، یبتدء به معنای خلق می کند، خلق های متفاوت و متعدد . درخت سبز را خلق کرد خشک می شود دوباره در فصل بهار سبز می کند.

بداء ، یبدو به معنای ظهور. یک کارهای پنهانی وجود دارد اما نمی گوید وقتی برای ما آشکار و علنی شد می گوییم بداء است، مرگ عمومی، قیامت و زنده شدن دوباره همه بداست .

با توجه به وجود لوح محو واثبات آیا فرج امام زمان در لوح اثبات مشخص است؟

فرج امام زمان(عج) به هیچ وجه مشخص نیست همواره دستخوش بداست. در روایات به دو نوع علامت اشاره شده: علائم قطعی و علائم غیر قطعی. اگر علائم قطعی که چند مورد بیشتر نیست ظاهر شود یعنی ظهور نزدیک است. اما علائم غیر قطعی دائم تکرار می شود نمی توان از آن نتیجه گرفت ظهور رخ خواهد داد پس علائم کلیاتش قابل قبول و مسلم است اما موارد جزئی ملاک و معیار برای ظهور نیست .

علائم حتمی در لوح اثبات و علائم غیر حتمی در لوح محو هستند، اما زمان ظهور در هیچیک از این دو لوح ثبت نشده و لازمه فرج اجماع جهانی است یعنی رفتار و اعمال مردم جهان باید برای ظهور آماده باشد.

مصاحبه: دکتر مریم جعفری

بخش اعتقادات شیعه تبیان 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.