هیدگر و هگل
تفسیر هیدگر از فلسفه هگل.محمد زارع. انتشارات کویر.چاپ اول. تهران.1390. 1100 نسخه.340 صفحه.8000 تومان.
«عشق به حقیقت و ایمان به قدرت روح، نخستین شرط فسلفه است. از آن جا که انسان روح است، می تواند و باید خویش را شایسته امر اعلی و برتر بداند، او نمی تواند عظمت و قدرت روح اش را بدان بلندی که از آن است، تصور کند. با این ایمان هر چیزی به سهولت خودش را به روی او آشکار خواهد کرد.»[1]
تلاش نویسنده در این کتاب بر این پایه است که نتواند چشم انداز روشنی از تجدد ارائه دهد. وی معتقد است هگل و هایدگر هر دو تجدد را اندیشیده اند و به رنج ها، ریشه ها، گره ها، معضلات و آینده تجدد بهتر پی برده اند. هگل به تجدد بالفعل و متحقق اندیشیده و بسیاری از نشانه های وضع متجدد را وصف کرده است و هیدگر نیز تفسیری برای آینده تجدد ارائه کرده است. در این تحقیق کوشیده شده در ابتدا نحوه مواجهه هیدگر با فلسفه هگل، تفسیر ها و انتقادهای او از آن فلسفه و آرای ویژه او در این باب، به ترتیب تاریخی، یعنی به ترتیب آثاری که هیدگر به تفسیر متون هگل پرداخته، از آثار هیدگر به دست آید و پس از بیان و گزارش آن ها، بررسی و سنجیده شود. ادعای این تفسیر و تحقیق به قول نویسنده کتاب این است که در این کتاب تلاش شده با استناد به آثار هیدگر و با مطالعه و بررسی آن ها نشان دهد که هیدگر واقعا توانسته است از طریق تفسیر فلسفه هگل در مراحل مختلف سیر فکری اش، به درون مابعدالطبیعه نفوذ کند و خود را از سیطره و به قول گادامر از امپراطوری تفکر هگلی آزاد کند. دعوی این تحقیق آن است که هیدگر توانسته از هگل عبور کند و طریقت فکری مستقل به وجود آورد.
همچنین برای درک عمیق تجدد و مدرنیته و نسبت ما ایرانیان با آن در وضع کنونی، آثار فیلسوفانی که تجدد را اندیشیده اند از منباع مهم است. تفسیر هیدگر از فلسفه هیدگر گامی در فهم بهتر تجدد و مدرنیته است.
تفسیر هیدگر از فلسفه هگل حاوی شش فصل است که عبارتند از: زمان: موضوع اولین گفتگوی هیدگر با هگل، هدیگر و پدیدارشناسی روح هگل، نا اندیشه های پدیدار شناسی روح: گفتگویی دیگرگونه با هگل، مابعدالطبیعه همچون وجود-خدا-شناسی: تفسیر علم منطق هگل، نام یونانیان یاداور آغاز فلسفه و نام هگل یاداور انجام آن و آیا هیدگررا می توان متفکری هگلی به شمارآورد؟
منابع و نمایه های کتاب نیز به پایان کتاب ضمیمه شده است.
«مابعدالطبیعه خداشناسی، گزاره درباره خدا است. زیرا خدا در فلسفه وارد شده و بخشی از فلسفه است و به هر حال فلسفه به خدا پرداخته است. اما از این سخن این پرسش بر می خیزد که چگونه خدا وارد فلسفه شده و بخشی از فلسفه ، نه صرفا فلسفه جدید بلکه فلسفه به ماهو فلسفه گردیده است؟ اما زمانی ورود خدا به فلسفه به نحو کافی روشن می شود که خود فلسفه روشن شود» [2]
پی نوشت:
[1]صفحه 105 کتاب
[2]صفحه 245 و 246 کتاب
فاطمه شفیعی
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان