تبیان، دستیار زندگی
فیلمی تلویزیونی «لبخند خدا» ، جایگزین سریال «مادرانه» در شب های قدر بود . فارغ از ضعف‌های عمیق ساختاری اعم از كاستی در شخصیت‌پردازی‌ها، فیلمنامه و كارگردانی نكاتی در این اثر وجود داشت كه مصداق همان آموزش‌های نادرست و ارائه الگوهای غلط بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نادیده انگاشتن قضاوت

نگاهی به فیلم تلویزیونی لبخند خدا


فیلمی تلویزیونی «لبخند خدا» ، جایگزین سریال «مادرانه» در شب های قدر بود . فارغ از ضعف‌های عمیق ساختاری اعم از كاستی در شخصیت‌پردازی‌ها، فیلمنامه و كارگردانی نكاتی در این اثر وجود داشت كه مصداق همان آموزش‌های نادرست و ارائه الگوهای غلط بود.

لبخند خدا

ماجرا از آنجا آغاز شد كه زنی به نام نغمه با بازی پردیس افكاری با مراجعه به دوست پزشك خود متوجه می‌شود كه یك‌ماهه باردار است اما از آنجا كه قصد دارد از همسر خود به نام عماد امجد با بازی عبدالرضا اكبری جدا شود، از دوستش می‌خواهد كه جواب آزمایش بارداری را منفی اعلام كند تا به زعم خود دردسری برای طلاق گرفتن و رفتن به خارج نداشته باشد.

پس از گذشت حدود 20 سال از این ماجرا، فرزند عماد امجد به نام پیمان كامیاب با بازی پندار اكبری طی یك درگیری مرتكب قتل پسرعموی خود می‌شود و اتفاقا با سادگی هرچه تمام‌تر و اصرار مادر، پرونده این جنایت برای رسیدگی به قاضی امجد ارجاع می‌شود.

نكته اول اینكه اساسا ارجاع پرونده به یك قاضی پس از ورود به مجتمع قضایی، تابع خواست شاكی، متهم و حتی دادستان نیست و ارجاع، ضوابط خاص خود را دارد.

نكته دوم اینكه در این اثر، شخصیت قاضی فیلم بسیار متزلزل و بی‌ثبات به تصویر كشیده می‌شود. زمانی كه در یك اثر تلویزیونی كه قرار است تنها به مدت دو شب از تلویزیون پخش شود و هیچ وظیفه‌یی جز پر كردن جای خالی «مادرانه» ندارد، می‌خواهیم فقط یك قاضی را نشان دهیم، چه لزومی دارد كه همین یك قاضی دقیقا جزو همان معدود قضاتی باشد كه دارای ادبیاتی ضعیف هستند. این در حالی است كه در جایی از داستان اشاره می‌شود عماد امجد «یك پایش خانه و یك پایش جبهه بوده» و به واسطه تصمیم خود برای ماندن در كشور و مبارزه با دشمن بعثی، از همسرش جدا شده است. ذكر چنین عقبه‌یی از این فرد، با آنچه در جریان داستان از عماد امجد می‌بینیم به كلی تعارض دارد و بعید است فردی كه روزگاری به خاطر عقیده خود حاضر شده زندگی مشتركش از هم بپاشد، امروز به‌ویژه در كسوت قضاوت چنین شخصیت احساسی و متزلزلی داشته باشد.

لبخند خدا

از سوی دیگر، طبق صدر ماده 46 قانون آیین‌دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور كیفری، دادرسان در صورت وجود مصادیق رد، «باید» از رسیدگی و تحقیق امتناع كنند. در بند «الف» این ماده، وجود قرابت نسبی یا سببی تا درجه سوم از هر طبقه بین دادرس یا قاضی تحقیق با یكی از طرفین دعوا یا اشخاصی كه در امر جزایی دخالت دارند، از موارد رد دادرس بیان شده است. با توجه به این بند و الزامی كه در صدر ماده آمده است، تعلل قاضی امجد برای اعلام موضوع و امتناع از رسیدگی، غیر قابل توجیه است و صرفا مصرف نمایشی برای ایجاد تعلیق در داستان دارد.

در جای دیگری از فیلم مشاهده می‌شود كه وكیل متهم با حضور در زندان و در جریان ملاقات با موكل خود، برگه‌یی تحت عنوان انكارنامه پیش روی موكلش می‌گذارد تا آن را امضا كند اما متهم كه ظاهرا خیلی جوانمرد و بامرام است، از این كار خودداری كرده و حتی با عصبانیت با وكیل خود و مادرش برخورد می‌كند. در اینجا، وكیل متهم به او می‌گوید «ظاهرا باید به دلیل عدم صحت روانی درخواست تبرئه كنیم» و در حالی كه آقای قاتل هاج و واج به مادر و وكیلش نگاه می‌كند، خانم نغمه می‌گوید «تو در 15 سالگی افسردگی داشتی و من از بیمارستانی كه در آن تحت درمان بودی (در خارج از كشور) خواستم گواهی مبنی بر ابتلای تو به اسكیزوفرنی بدهد و بیمارستان هم گواهی داده است.»اولا به همان دلیلی كه درباره شأن قاضی ذكر شد و شخصیتی كه این اثر تلویزیونی از قاضی داستان به نمایش می‌گذارد، چه لزومی دارد كه نویسنده با روایت یك روند دو سه دقیقه‌یی از ملاقات متهم با وكیلش، حیثیت و جایگاه وكالت را به لجن بكشد و وكیل را شخصیتی بی‌وجدان و شارلاتان جلوه دهد؟ البته باز هم تاكید می‌شود كه این قلم درصدد انكار تخلفات برخی از وكلا نیست اما چرا باید تنها وكیل موجود در این داستان، همان وكیل بد باشد؟

چند سال قبل وقتی علت این رویكرد در تلویزیون را از یكی از بازپرسان سابق ویژه قتل تهران پرسیدم، پاسخ تقریبا قانع‌كننده‌یی داد و گفت دلیلش این است كه ناجا برای تولید سریال‌های پلیسی پول خرج می‌كند اما قوه قضاییه چنین زحمتی به خود نمی‌دهد

نكته دوم و هیجان‌انگیز ماجرا، گواهی خلاف واقع بیمارستان مورد ادعای مادر است. گویا به زعم نویسنده محترم، پزشكان نیز همگی از ایران گرفته تا خارج از كشور، وجدان حرفه‌یی ندارند و پزشك بیمارستان خارجی هم مانند دوست نغمه كه در ایران گواهی خلاف واقع صادر كرد و در هیچ جای فیلم هم مورد تعقیب قرار نگرفت، گواهی به بیماری روانی فرزند وی داده است.عجیب است كه نویسنده این اثر، سه صنف نخبه كشور یعنی قضات، وكلا و پزشكان را از دم تیغ تیز نگاه هوشمندانه!

خود گذرانده و گویی همه دنیا باید مجرم باشند تا كار نویسنده محترم راه بیفتد و بتواند با شكل‌دهی این سناریوی فاخر، چشم بازار سریال‌ها و آثار تلویزیونی را در بیاورد.

لبخند خدا

به نظر می‌رسد همین تعداد ایرادات و اشكالات برای یك فیلم تلویزیونی كه مجموعا سه ساعت هم نبود، كافی باشد اما این درد همچنان باقی است؛ درد آموزش‌های غلط رسانه ملی در زمینه مسائل حقوقی و قضایی در قالب آثار تلویزیونی. چند سال قبل وقتی علت این رویكرد در تلویزیون را از یكی از بازپرسان سابق ویژه قتل تهران پرسیدم، پاسخ تقریبا قانع‌كننده‌یی داد و گفت دلیلش این است كه ناجا برای تولید سریال‌های پلیسی پول خرج می‌كند اما قوه قضاییه چنین زحمتی به خود نمی‌دهد. به همین خاطر همیشه پلیس در سریال‌ها نقشی محوری دارد و بازپرس كه ممكن است در شب كشیك خود ده‌ها بار با زنگ تلفن همراه ویژه كشیك قتل از خواب بیدار شود و علاوه بر صدور دستورات قضایی لازم برای بررسی مرگ‌های مشكوك، ‌در صحنه جنایت حضور یابد، هیچ نقش و جایگاهی ندارد.

با توجه به آنچه بیان شد، به نظر می‌رسد صاحبان آثار تلویزیونی و سینمایی باید توجه بیشتری به نكات حساس حقوقی و قضایی داشته باشند یا اگر احساس می‌كنند كه رعایت چنین نكاتی زمان‌بر، دردسر ساز و مستعد نقدانگیزی است، اساسا به سراغ سوژه‌های دیگری بروند؛ چنان كه دوستانی مانند نویسنده و كارگردان «لبخند خدا» همه حرف‌شان - كه خیلی هم خوب و بجاست - این بوده كه «گذشت و بخشش خیلی چیز خوبی است» اما این نكته پرمغز را با بی‌سلیقگی و آغشتن به گاف‌های متعدد تحویل مخاطب داده‌اند كه مصداق پیچیدن یك كالای زیبا در لفافی زشت است و باعث می‌شود خریداری نداشته باشد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: روزنامه اعتماد