تبیان، دستیار زندگی
ماه رمضان، در كنار تمام نعمت‌ها و موهبت‌هایی كه با خود به همراه می‌آورد، گاهی هم می‌تواند دلیلی شود برای سرودن یك شعر طنز! شعر طنزی كه پیش روی شماست، یكی دیگر از نوشته‌های طنز كاربر تبیانی است. امیدواریم كه با خواندن آن، گل لبخند بر چهره شما نیز شكوفا شود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : سعید سخایی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر طنز: شوق روزه داری


ماه رمضان، در كنار تمام نعمت‌ها و موهبت‌هایی كه با خود به همراه می‌آورد، گاهی هم می‌تواند دلیلی شود برای سرودن یك شعر طنز! شعر طنزی كه پیش روی شماست، یكی دیگر از نوشته‌های طنز كاربر تبیانی است. امیدواریم كه با خواندن آن، گل لبخند بر چهره شما نیز شكوفا شود.


سحر گشت و ز شــــــوق روزه داری

ز جـــــــــــــــا برخاستم با بی قراری

به زحمت چشم خــــــــود را باز کردم

بسی خمیازه هـــــــــــــم آغاز کردم

ولیکن داشتــــــــــــــم بس تنبلی‌ها

به خــود گفتم: خداییش هم شُلی‌ها

خدایـــــــــا این سحر نیکـوست لیکن

به خواب نـــاز، محتاجـــــم بسی من

خودت گفتی توانـــم می‌دهی، کــو؟

توان رفتست و جانـــــــم آمدست رو

خــــدایا روزها یــــک ســــــال گشته

در این گـــــــــرما ببین جان زار گشته

بجــز صائـــم چه کس یابد ســـحر را؟

غــــذاها و دعــــاهای ســـــــحر را؟!

خــــــــدایا جانِ من همـــراهی‌ام کن

در این ماه صیـــــام هــــم یاری‌ام کن

ببین چشمم چــــو افتاد روی ساعت

ز جا برخاســـــتم من بهــــــــر طاعت

خودم دانـــــم ز من خیـــــری ندیدی

بیا بگــــــــذر، شـــتر دیدی، ندیدی!!

رمضان

درست است سخت باشـــد روزه داری

ولی گفتی ثوابی خیـــــــــــــــر داری

به واقع مــــوســــم وصـــــل الهیست

از این رو، روزه خواری هم سزا نیست

به حــــــــال روزه داران غبــــــطه دارند

همان‌هایی که اکنــــــــون روزه خوارند

تــــو را خالق، به واقع دوســـــت داریم

دعــــاها را به ســــویت رهســــپاریم

از آنجـــــایی که مهــــــــر و لطف داری

اگـــــر اکنون کمی هــــــم وقت داری

دعــــــای «جاده دوستی» چنین است

به درگاه خـــــدای خـــود، همین است

شود هــــــر سفـــــره افطار، صد رنگ

و ای کاش هم شود دل‌ها به یک رنگ

خــدایا، خـــــود به حـــــق ماه قـــــرآن

نمایان غــــــرقمان در بحــــر غفــــران

چــــو اکنون رو به پایان هم ســحر شد

و ســـــوی چشم من هم تــــارتر شد

همین جا شعــــــــــر را پایان دهم من

روم بر جســم بی جان، جان دهم من!

شعر از كاربر تبیانی: سعید سخایی (جاده دوستی)


باشگاه كاربران تبیان - ارسالی از: جاده دوستی

برگرفته از گروه: طنز و سرگرمی

چند مطلب طنز از این كاربر:

شعر طنز: یک کلوم، ختم كلوم، بنده فداتم تبیانم!

شعر طنز «جام حذفی تبیان»

شعر طنز: می‌تکانم خانه را چون زلزله!

شعر طنز «سربازی»

نوروزنامه‌ی جاده دوستی

ماجراهای متروسواری كاربران!