کتابی که بر چشمها حق دارد!
بعضی کتابها مظلوماند انگار. مهجورند. میتوانند برای یک عمرِ آدم حرف داشته باشند، فکر داشته باشند، برنامهی عملی داشته باشند، میتوانند افق بدهند به نگاهِ آدم، قدّ نگاهِ آدم را بلند کنند. اما کسی آنها را جدی نمیگیرد. میدانی رفیق! بعضی کتابها حرفشان حق است، اما کسی باورشان نمیکند.
یکم: کتابِ غریب
بعضی کتابها مظلوماند انگار. مهجورند. میتوانند برای یک عمرِ آدم حرف داشته باشند، فکر داشته باشند، برنامهی عملی داشته باشند، میتوانند افق بدهند به نگاهِ آدم، قدّ نگاهِ آدم را بلند کنند. اما کسی آنها را جدی نمیگیرد. میدانی رفیق! بعضی کتابها حرفشان حق است، اما کسی باورشان نمیکند.
1. وَ قال الرّسول ربّ اِنّ قومی اتّخذوا هذا القرآنَ مهجوراً (فرقان/30)
2. دوست دارم روزشمار «بهارنارنج» تا رسیدنِ مهمانیِ قرآن، نوشتن از «آن کتاب»* باشد. بلکه زودتر برسد!
* ذلک الکتاب لاریب فیه... (بقره/2)
دوم: کتابی که بر چشمها حق دارد
چشمهایشان را نگاه کرده بود و گفته بود: حقّ چشمهایتان را بدهید.
پرسیده بودند: حقّ چشمها چیست ای پیامبرِ خدا؟
گفته بود: نگاه کردنِ به قرآن.
سوم: کتابِ دوستداشتنی
گفته؛ با محبّتِ قرآن به خدا رو کنید*. دوستیِ قرآن را وسیلهی توجه به خدا قرار بدهید. یعنی به آن کتاب، باید محبت داشت. یعنی قرآن را باید دوست داشت.
*علی (ع): ... و توجّهوا الیه به حبه. نهجالبلاغه/خطبه 176
چهارم: کتابی که صیقل زدن بلد است
آن کتاب، بلد است گرد و غبارهای دل آدم را بگیرد. بلد است دل آدم را که توی روزمرگیهای دنیا، میپوسد، میمیرد، زنده کند. بلد است دلِ آدم را که مثل آهن زنگار میگیرد را بردارد و صیقل بزند، جلا بدهد. کافیست آدم دلش را بدهد دستش.*
*قال رسول الله (ص): اِن هذه القلوب تَصدأ کَما یصدأ الحدید قیلَ فَما جَلاءُ ها قال ذکر الموت و تلاوه القرآن.
همانا این دلها زنگ میزنند، مانند زنگ زدن آهن. پرسیدند صیقل دل چیست؟ فرمود: یاد مرگ کردن و قرآن خواندن.
پنجم: کتابی که با وجودِ آدم یکی میشود
آن کتاب، یک فرصتِ ویژه برای جوانها دارد. یک فرصتِ نابِ استثنایی. که نور، بخشی از وجودشان بشود. آدم حیرت میکند وقتی میخواند که اگر جوانِ مۆمنی آن کتاب را بخواند، کتاب، با گوشت و خونش میآمیزد*، انگار بخشی از وجودش میشود، نه، با وجودش یکی میشود.
* حضرت صادق آلِ رسول (ع): مَن قرأ القرآن و هوَ شابُ مۆمنٌ اِختلطَ القرآن بلحمِه و دمِه
ششم: کتابی که میشود با آن مأنوس شد
میشود آنقدر با آن کتاب خو گرفت و نزدیکش شد که حتی توی تنهاییها هم انیسِ آدم بشود. آن کتاب، یک کیفیتی دارد که برای تنهاییهای آدم، مرهم است، مونس است. گفته بود (1)؛ اگر هیچ موجودی روی زمین نمانَد و من تنها باشم، مادامی که قرآن با من است، وحشتی نخواهم داشت. گفته بود (2)؛ اگر به دنبال مونس میگردید، قرآن برایتان کافیست. گفته بود (3)؛ هر کس با قرآن انس بگیرد، از جداییِ دوستان، وحشتی نخواهد داشت.
1. امام سجاد (ع)- تفسیر العیاشی، ج 1، ص 23(ح 23).
2. امام علی (ع)- جامع الأخبار، محمد بن محمد الشعیری، ص 511 (ح 1431)
3. امام علی (ع) - غررالحکم و دررالکلم، (ح 8790).
هفتم: کتابی که بهار است
گفته بود توی آیههای این کتاب تأمل کنید و سعی کنید بفهمیدش، چون که دلتان را طراوت میدهد. چونکه این کتاب، بهارِ دلهاست 1.
تقصیر بهار نیست اگر کسی دلش را نمیبرد قدری در هوایش نفس بکشد.
1. امام علی (ع): ... وَ تفقّهوا فیه فانّه ربیعُ القُلوب
هشتم: کتابی که بهار دارد
خاصیت بهار، زندگیست، طراوت است، تازگیست. بهار که میآید، در فضایش شکوفا میشوند، جوانه میزنند، جاری میشوند. گفته بود: هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.1 انگار تازگی و طراوتِ آن کتاب، توی این ماه، یک جور دیگر باشد.
1. پیامبرِ خدا (ص): لکلّ شیءٍ ربیع و ربیع القرآن شهرُ رَمَضان
نویسنده: مریم روستا
شبكه تخصصی قرآن تبیان
آخرین یادداشتهای قرآنی: