چند سطری از آخرین شلیك
محسن را مدتها بود که میشناختم. فردی بسیار خوشمشرب بود و شناخت دینی و مذهبی خوبی داشت. از آن کسانی بود که در انسان، میل دوستی با او تقویت میشد.
وقتی دیدم وجود ما، نه تنها فایدهای ندارد، بلکه ممکن است بر اثر شدت آتش دشمن، تلفاتی هم وارد آید، ترجیح دادم از آن محور، عقب نشینی کنم. در این فاصله، یکی از بهترین دوستانم، به نام محسن زالی اهل خرمشهر و ساکن بروجرد، بر اثر اصابت ترکش شهید شد.
شهید محسن زالی | پدر شهید محسن زالی |
محسن را مدتها بود که میشناختم. فردی بسیار خوشمشرب بود و شناخت دینی و مذهبی خوبی داشت. از آن کسانی بود که در انسان، میل دوستی با او تقویت میشد. شهادتش برایم تلخ و دردآور بود. نحوه شهادت اینچنین بود:
ما در ستونی شامل چهار خودرو در حال حرکت بودیم. همراهمان کلی مهمات هم بود. در جلو قرار داشتم. دشمن متوجه ما شد و ستون را زیر آتش توپخانه و خمپاره قرار داد، اما ما بی اعتنا، به رفتن ادامه دادیم. یک وقت متوجه شدم که ستون پشت سرم نیست. نگران شدم و دور زدم و به عقب برگشتم. دیدم خودروها توقف کردهاند و نفرات پیاده شدهاند و حالت خاصی دارند. وقتی نزدیک شدم، دیدم محسن روی زمین افتاده و به شهادت رسیده است. کنار جسد غرق در خونش زانو زدم و نگاهش کردم. خمپاره قسمتی از سرش را برده بود و مغزش را متلاشی کرده بود و خط کوچکی از خون، از سرش جاری بود. جای توقف نبود، دشمن آتش میریخت.
قسمتهایی از کتاب آخرین شلیک
عکسی از تیپ کربلا - عملیات بیتالمقدس
مکان: اهواز (دانشگاه شهید چمران فعلی)
ایستاده از سمت راست، آقایان: حسن ایزدی - سردار شهید اسدالله ابراهیمیان - ناشناس - ناشناس - ناشناس- رضا ملک محمد - شهید علی جلوانی - شهید احمد رضا نجار - ناشناس
نشسته از سمت راست، آقایان: شهید مهدی ابرقوئی نژاد - شهید رحمتالله ایزدی - شهید محمدرضا ملک محمد (فرزند:محمدعلی) (جاویدالاثر) - حسین لادانی - شهید مسعود قانع - حسن قاسمی - باقر حلاج
برای بزرگنمایی تصاویر، بر روی آنها كلیك كنید.