تبیان، دستیار زندگی
کتاب «اساطیر افسون وش» که در تحلیل اسطوره‌ها در قصه‌های ایرانی نوشته شده است، چند ماه پیش توسط انتشارات اسرار دانش منتشر شد. محمدعلی علومی نویسنده و محقق در این کتاب اساطیر و افسانه‌های ادبیات کهن فارسی را با آوردن متن‌شان، شرح و تفسیر کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اساطیر افسون وش


کتاب «اساطیر افسون وش» که در تحلیل اسطوره‌ها در قصه‌های ایرانی نوشته شده است، چند ماه پیش توسط انتشارات اسرار دانش منتشر شد. محمدعلی علومی نویسنده و محقق در این کتاب اساطیر و افسانه‌های ادبیات کهن فارسی را با آوردن متن‌شان، شرح و تفسیر کرده است. علومی را به عنوان داستان‌نویسی بومی‌نویس می‌شناسند که علاوه بر آثار طنزش، بسیاری از داستان‌هایش در اقلیم بیابان یعنی جغرافیای محل تولدش ـ شهر بم ـ می‌گذرد.

اساطیر افسون وش

گفتگویی که در ادامه این مطلب می‌آید، به بهانه انتشار کتاب «اساطیر افسون وش» با این محقق انجام شده است. درباره عنوان این کتاب نیز باید این توضیح را اضافه کرد که در لغت اگرچه افسانه را ماجرایی بی‌پایه و اساس دانسته‌اند، اما «افسون» نیز لغتی است که با افسانه هم‌ریشه و هم‌سو است.

* این کتاب، اولین اثر در ادبیات ما، در تحلیل و بررسی قصه‌های ایرانی و همچنین بخشی از آن در تحلیل و بررسی مبانی اساطیری بعضی از داستان‌های هزار و یک شب است. آن چه مشخص می‌شود این است که نیاکان دوردست ما اولا قصه‌گوهای خوبی بودند و بعد، باورهایشان را در قالب و شکل قصه بیان می‌کردند و معلوم است که ورود به این بحث‌ها زمینه قبلی و در ضمن آگاهی می‌خواهد، از این جا شروع کنیم که چه شد به فکر تحلیل و بررسی قصه‌های ایرانی و توضیح مبانی اساطیری آن‌ها افتادید؟

من که شاگرد شادروان سید ابوالقاسم انجوی شیرازی مشهور به «پدر فرهنگ مردم» بودم، در هنگام کار گردآوری قصه‌ها و آداب و باورهای مردم به خصوص مردم روستاها و عشایر که باورهای دست نخورده و باستانی دارند، متوجه تکرار بعضی عوامل می‌شدم که در هر قصه، صحبت از 3 برادر می شود و قهرمان قصه حتما سفری دور و دراز دارد و با اژدها و عناصر ویرانگر چون دیوها و ... در جنگ است، اما پرسش این بود که چرا؟!

با مطالعه کتاب‌هایی که اساطیر را معرفی می‌کنند، ترجمه‌هایی از اسطوره شناسان برجسته مثل میرچاالیاده و گاستون باشلا و به خصوص آثار دانشمندان برجسته‌ای به نام استاد مهرداد بهار و یا استاد جلال ستاری و ... کلید ورود به تحلیل‌ها را یافتم و متوجه شدم که اقوام بومی و ساکن در این فلات که بعدها ایران نام گرفت، باورهایی اساطیری داشتند که چگونگی و بخصوص چرایی پیدایش هستی و به ویژه انسان را توضیح می‌دادند و در عین حال، وظایف اخلاقی انسان را یادآور می‌شدند، چرا که در بینش اساطیری، ادراک و شناخت هستی جدای از اخلاق نبود، چون که کمابیش، تمام اساطیر و در دوره‌ای از رشد مدنیت قائل به جدال اهورا و اهریمن بودند و در کنار همه این‌ها انسان معتقد به اساطیر، نظیر دوره‌های بعد و متاخر در تاریخ تمدن و فرهنگ بشر، جدایی میان ماده و معنا (مینو) و روح و جسم نمی‌دید و با آداب اساطیری و یا با گوش سپردن به متون اسطوره‌ای شرایط ورود به عالم خدایان و ایزدان و قهرمانان را فراهم می‌کرد.

به هر حال آن انسان دوردست ساکن در فلات ما، به دو منشاء جداگانه معتقد بود که در ستیز با همدیگرند و از الگوها و سرنمونه های نیک پیروی می‌کرد.

اسطوره‌ها چون که توضیح و توجیه هستی بودند، در شرایط و در زمان و مکان خاص و نمادین از عوالم مینوی گفته می‌شدند و سازندگان اساطیر، بر مبنای ادراکات کهن، حکیم محسوب می‌شدند که با علوم انسانی و تجربی دوره خود نیز آشنایی داشتند

اما درک این‌ها حتی الان نیز اگر مشکل نباشد کار آسانی هم نیست. آن نیاکان بسیار دور دست ما چگونه این مطالب را می‌فهمیدند؟

بله موضع دقیقاً همین است که بر خلاف تصور اولیه اسطوره شناسان که اسطوره کودکانه و فاقد عمق و غنا می‌دانستند بعدها و در سیر کمال اسطوره شناسی و ارتباط با اقوام حاشیه‌ای و قبایل سرخپوست و سیاهپوست و ... معلوم شد که بحث‌های پیچیده در اساطیر رواج دارد و از آن‌جا که این علم اسطوره شناسی در جهان، عملی جوان و در ایران بسیار جوان و بیشتر بر اساس ترجمه است. بنابراین حتی کسانی مثل شاعر توانمند احمد شاملو اساطیر و قصه‌های ایران را در حد بیان مسایل اخلاقی نظیر تحسین شجاعت و نوعدوستی فرو می‌کاهند. گفته شد که این بحث درست است اما کامل نیست، چون که قصه‌های ما مانند سرتاسر جهان مبانی اسطوره‌ای دارند و در ایران قصه‌ها حکمت خسروانی را توضیح می‌دهند که می‌دانیم در آثار شیخ اشراق و حتی بعدها، موضوع خیلی مهمی بود. منظورم این است که قصه‌های ما خیلی قابل بررسی هستند که مهجور مانده‌اند.

اما آیا می‌توان گفت که اساطیر بر مبنای قصه‌ها ایجاد شده‌اند؟

بله! رابطه متقابلی میان عالم قصه‌ها و اسطوره‌ها برپا است، مثلا قصه مشهور «ملک جمشید» که کره‌ اسب دریایی داشت و از شرّ زدن پدرش گریخت و به شهری دیگر رفت و پادشاه شهر بیمار شد و دختر کوچک او، همسر ملک جمشید شده بود که شکمبه گوسفند بر سر کشیده و شاگرد باغبان شده بود و با بیماری شاهِ شهر، قرار می‌شود که گوشت شکار به او بدهند. ملک جمشید در شکل واقعی خود و سوار بر اسب، همه حیوان‌ها را جمع می‌کند و معلوم می‌شود او کیست و دشمنان شاه را شکست می‌دهد و...

تمام این قصه به طرزی آشکار، دارد «تیر یشت» از یشت های اوستا را توضیح می دهد! در آن یشت گفته شده است که ستاره تیر با دیو خشکی در جنگ است و دفعه اول شکست می‌خورد و دفعه دوم در کنار دریای اسطوره‌ای بر او پیروز می‌شود و ستاره تیر به شکل سه‌گانه مرد جوان، اسب و قوچ تجلی می‌یابد و بر همه حیوانات صحرا غالب است و مانند این‌ها.

اساطیر افسون وش

 آیا قصه‌های ایرانی بیان سرراست یکی از یشت‌ها است؟

نه! برای نیاکان خیلی دور ما سه ایزد بسیار مهم بودند که ربط مستقیم با شرایط آب و هوای ایران، یعنی خشک  و نیمه بیابانی دارند. ایزد تیر که ایزد جوّ و فضا و معادل ایند را در اساطیر هند و ثور در اساطیر اروپای اسکاندیناوی است و آناهیتا که فرشته موکل آبها بود و ایزد بهرام که ایزد جنگ بود. در بسیاری از قصه‌ها دو ایزد آناهیتا و تیر- مانند همین قصه- باهم مرتبط و همکار می‌شوند و در بعضی از قصه‌ها سه ایزد مذکور مرتبط می‌شوند.

پس تفاوت میان قصه‌ها و اسطوره‌ها در کجا است؟

در مخاطبان است. قصه را هر جا و در هر شرایطی می‌شد گفت و مخاطبش مردم عادی کشاورز و دامدار بودند که شیوه معمول زندگی بود. ولی اسطوره‌ها چون که توضیح و توجیه هستی بودند، در شرایط و در زمان و مکان خاص و نمادین از عوالم مینوی گفته می‌شدند و سازندگان اساطیر، بر مبنای ادراکات کهن، حکیم محسوب می‌شدند که با علوم انسانی و تجربی دوره خود نیز آشنایی داشتند و به عبارتی چون که انسان نمونه اصغر از عالم کبیر محسوب می‌شود، دانش تجربی جدا از دانش علوم انسانی و فلسفه و حکمت البته متناسب با دوران خودشان نبود اما به طرز بدیهی معلوم است که ابتدا قصه‌هایی بودند که بعد ساخت و پرداخت اساطیری پیدا می‌کردند.

 آیا می توان قائل بر این بود که اساطیر ثابت می‌ماندند؟

نه! مانند دیگر علوم آن‌ها نیز در معرض تحول بودند، شکل کامل پیدا می‌کردند و سپس، با تغییر شرایط و نحوه معیشت و یا با تهاجم و حذف مکانیکی و از بیرون، جنبه‌های مینوی خود را از دست داده و باز به عالم قصه ها پس می‌نشستند. مثلا در ایران، آن اساطیر قدیم حالا به غیر از زرتشتی‌ها دیگر کارکرد مینوی و باورمندی قوی ندارند و به نظر خیلی‌ها قصه و افسانه و غیرواقعی جلوه می‌کنند، در حالی که در 2 هزار سال قبل همین اساطیر باورهای اصلی اجداد ما به حساب می‌آمدند.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منبع: مهر/صادق وفایی