افطاری با خون خود
رزمندگان با اخلاصی که بدون آب و غذای آنچنانی برای سحری و افطار، در دمای بالای 50 درجه روزه گرفته و در مقابل دشمن میایستادند. اینها به واقع جهادگران راه خدایند. آنان در گرمایی که امان همه را میبرید به یاد سالار شهیدان تشنگی را تحمل میکردند. این شرایط به لطف خدا در ایمان و اراده رزمندگان کمترین خللی ایجاد نمیکرد. ماه رمضان در جبههها حال و هوای دیگری داشت. معنویت موج میزد، به راستی میهمانی پروردگار برقرار بود اگر با چشم دل نگاه میکردی فرش قرمزی را میدیدی که از زمین خاکی تا بهشت گسترانیده بود. تمام درهای آسمان باز بود و حضرت دوست نظاره گر این دلهای مشتاق.
قاسم صادقی رزمنده هشت سال دفاع مقدس از ماه رمضان در جبهه میگوید: بعضی از رزمندگان در ماه مبارک رمضان به علت دفاع از اسلام و میهن طبق دستور شرع از گرفتن روزه منع شرعی داشتند، چرا که بر اساس دستورات فرماندهی در آماده باش صد درصد قرار داشتند.
اما در بعضی ردهها و خطوط مختلف پدافندی و شرایط آن زمان گروهی از رزمندگان میتوانستند روزه بگیرند و این باعث ناراحتی دیگر رزمندگانی بود که نمیتوانستند روزه بگیرند. برای روحانیونی که برای تبلیغ وارد یگانها میشدند، رانندگان دائمالسفر، افرادی که به عنوان آشپز، نگهبان و... فعالیت میکردند و همچنین مقرهایی که به صورت دائمی برپا شده بود روزه گرفتن واجب بود، در این یک ماه کار آشپزها سخت تر میشد و کسانی که حمل غذا را بر عهده داشتند باید سه مرتبه به مسافتهای طولانی رفت و آمد میکردند. رزمندگانی که بنا به شرایط نمیتوانستند روزه بگیرند نزد فرمانده خود رفته و با اصرار تقاضا میکردند که آنها را در مکانهایی قرار دهد که روزه بر آنها واجب شود. تغذیه ماه رمضان با دیگر زمانها فرق میکرد بچهها در سر سفره افطار گاهی شربت آبلیمو، آش و ... داشتند گاهی هم هیچ چیز جز نان نبود. همیشه بر سر سفره افطار بساط خنده به پا بود. بچههایی که روزه نبودند تا میدیدند سفره افطاری پهن شد خود را میرساندند روزه دارها هم به شوخی میگفتند: شما که صبحانه و ناهار هم خوردهاید باز هم آمدید بخورید! میگفتند نه برادر ما آمدیم در ثواب روزه شما شریک شویم! به یاد دارم حاج حسن محمدی رزمنده میان سالی که شغل انبارداری را انتخاب کرد و در گرمای 55 درجه آبادان در سال 60 روزه میگرفت چقدر بچهها به حالش غبطه میخوردند. در ماه مبارک رمضان هر چه به شبهای قدر نزدیک میشدیم حال و هوای سنگرها عطر و بوی خاصی میگرفت. انگار در آن جا خدا را از نزدیک حس میکردیم. معنویت خاصی که بچهها در مناجات داشتند و توسلی که به ائمه به خصوص حضرت علی (ع) میکردند فضا را روحانی تر کرده بود. طوری مناجات حضرت امیر را میخواندند مانند پدری که با فرزندان خود نجوا میکند. گاهی برای سلامتی امام زمان (عج) و امام نماز دسته جمعی برپا میشد. در شبهای قدر جبههها زمین و آسمان فاصلهای نداشتند.
صادقی در ادامه گفت: در خط، روحانی به سنگر بچهها سر میزد و احکام مورد نیاز رزمندگان را برای آنها بازگو میکرد. با توجه به گرمی هوای شلمچه و وجود مگس در روز و پشه در شب، رزمندگان از دست این مگس و پشهها خواب نداشتند کلافه بودند و بعضی به مزاح میگفتند اینها مأمور خدا هستند که شما بیشتر عبادت کرده و ثواب ماه رمضان را درک کنید!
گاهی بچهها سفره افطار را پهن کرده ولی چیزی نبود که در آن بگذارند، منتظرمی ماندند تا آذوقه برسد با هم شوخی میکردند که حتماً راننده افطار را برای برادران عراقی برده تا ثواب بیشتری ببرد. آنها همچنان منتظر اما ماشین غذا در راه مورد اصابت قرار گرفته بود و افطاری در کار نبود ولی بچهها دست از اعتقادات خود برنداشته و شرایط سخت را تحمل میکردند. به یاد دارم راننده سید حسین عزیزی وقتی قابلمه غذا را از ماشین زمین گذاشت، خمپارهای فرود آمد و دهان روزه دار او پر از خون شد انگار که با خون خود افطار کرد و به شهادت رسید. ماه رمضان سال 61، در عملیات رمضان، منطقه شلمچه تعدادی از رزمندگان در تیر ماه با زبان روزه به شهادت رسیدند.
رزمندگان دعاهای ماه رمضان را از رادیوهای کوچک خود میشنیدند و در محفلهای نورانی روزانه یک جزء قرآن را با هم تلاوت میکردند. هنگام اذان در خط پدافندی، اکثر بچهها از سنگر بیرون آمده و با هم نماز را اقامه میکردند چرا که اصل مورد قبول همه رزمندهها با هم بودن بود.
یاد همه دوستان که با دهان روزه، لبان خشک و ترک خورده در پشت خاکریزها بر اثر اصابت تیر و ترکش به شهادت نائل آمدند گرامی باد.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: روزنامه کیهان