ابو کلیه
سال 1363 غریب رضا اسماعیلی در اسارت گاه موصل به بیماری کلیه گرفتار شد، چهار سال بیماریاش طول کشید. روزهای اول از سوزش ادرار شروع شد. درد که شدت یافت، به بهداری مراجعه کرد.
پزشکان عراقی به او قرصهای آرام بخش و خواب آور دادند. آنتیبیوتیکها هم بر ضعف او افزود. تا این که پزشک صلیب سرخ او را معاینه کرد. بعد از گرفتن عکس گفتند: کلیهها املاح ساز است. باید اسید کلیهها را زیاد کنی تا املاح دفع شود.
14 ماه بعد کلیهها املاح را به سنگ تبدیل کردند. سنگها به مثانه آمد و در مجرای ادرار گیر کرد. هر شبانه روز دو الی سه بار به او سوند وصل کردند. پزشک عراقی گفت که در 24 ساعت باید 16 لیتر آب بخوری. آب خوردن در زندان اسارت عذاب آور بود. چرا که دستشویی وجود نداشت.
عراقیها هم از دستش خسته شدند و او را ابوکلیه صدا میزدند. مدتی بعد به دلیل استفادهی زیاد از سوند، مجرای ادرار گوشت اضافه آورد. درد تا آن جا شدت یافت که گمان کردیم از دنیا رفته است ...
همهی بچهها برای سلامتیاش دعا کردند. بار دیگر از او عکس گرفتند و گفتند: کلیهی چپ فاسد شده و باید آن را در بیاوریم.
روزی که قرار بود او را به بیمارستان ببرند، بچهها نامههایی را برای تبادل بین اسرا به او دادند و او در لیفهی شلوارش پنهان کرد. اما متأسفانه قبل از رسیدن به بیمارستان مأموران نامه را یافتند و او را 20 روز در سرمای سخت در محوطهی آسایشگاه نگه داشتند و شبها به آسایشگاه میبردند.
در همین روزها بود که بچههای آسایشگاه را به زیارت کربلا بردند اما غریب رضا اجازهی زیارت نداشت. دل شکسته بود؛ شب بچهها ظرف آب، چند عدد خرما و تکهای نان متبرّک شده به او دادند.
صبح روز بعد غریب رضا به یکی از پزشکان ایرانی گفت: «من دیشب در نیمههای شب دعا خواندم و صبح احساس کردم که کلیههایم درد ندارد.» اما پزشک ایرانی از او خواست که هیچ عکسالعملی نشان ندهد تا او را دوباره به بیمارستان ببرند.
در بیمارستان دوباره از کلیههایش عکس گرفتند. پزشک با دیدن عکس گفت: «و الله العظیم هذا شی عجیب» (به خدا چیز شگفت انگیزی است) سپس به پزشک یار گفت: اشتباه عکس گرفتهای از کلیهی دیگرش عکس بگیر. اما این عکس هم سالم بود.
پزشک سلامتیاش را تأیید کرد. رضا همان جا دستانش را بالا گرفت و گفت: قربان مقامت یا امام حسین (ع) .
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: سایت sobh