روایت تراژگونه یک زندگی
گفتگو با گلستان جعفریان درباره خاطرات همسر شهید لشگری
مطلع شدیم که بهتازگی خاطرات همسر شهید لشکری را در دست تدوین و تحریر دارید. قبلاً هم خاطرات مهدی طحانیان را به نگارش درآوردهاید. یک اثر داستان و یک اثر هم خاطره.
هر دو آنها به نوعی مستند داستانی هستند؛ اما وجه داستانی زندگی همسر شهید لشکری بیشتر است.
چطور شد که به نگارش خاطرات همسر شهید لشکری مبادرت ورزیدید؟
با توجه به تجربیات چند سال گذشتهام، احساس کردم خانم لشکری، در مقایسه با دیگر همسران شهدا، شرایط متفاوتی در زندگی دارد. از این رو، کار بر روی این اثر برای خود من نیز تازگی داشت. برای اینکه با رویدادهای زندگی ایشان آشنا شوم، خیلی مایل بودم وی را از نزدیک ببینم. وقتی دیدار فراهم شد، احساس کردم او هم برای بازگو کردن خاطراتش از این سه مقطع زندگی آماده است.
سه مقطع یعنی جنگ، اسارت، و مرحلة بعد از اسارت و مراجعت به وطن؟
بلی. البته اگر بخواهم مختصری از زندگی شهید لشکری را بیان کنم، باید بگویم که او آغاز دورة خلبانی را در امریکا سپری کرده بود. بعدها، پس از مراجعت ایشان از امریکا، به دلیل نسبت فامیلی دوری که با خانم لشکری داشتند، با هم ازدواج کردند. پس از دو سال زندگی مشترک و عاشقانه، خداوند پسری را به این زوج عطا میکند؛ تا اینکه موضوع اسارت پیش میآید.
فکر میکنم سال 1359 شهید لشکری به اسارت دشمن درمیآیند؟
بله. سال 1359، که هنوز جنگ آنچنان گسترده و رسمی نشده بود، ایشان به اسارت درمیآیند. یکی از دلایلی هم که اسم ایشان جزء صلیب سرخ عراق نبود، این است که میخواستند شهید لشکری اعتراف کند که قبل از جنگ به خاک عراق ایران آمده است. همان طور که میدانید، از چند ماه قبل از جنگ، نیروهای عراقی در مرز شرارتهایی میکردند. ایران هم بعضا به این شرارتها پاسخ میداد که در همان ایام، شهید لشکری در ماموریتی به اسارات درآمد. بدین صورت همسر و پسر چهارماههاش خیلی زود با قضیة جنگ روبهرو شدند. در واقع جنگ خیلی ناخواسته مسیر زندگی همسر شهید لشکری را تغییر داد. به نظر من، این خیلی مهم است که ایشان چطور این چهارده سال را سپری کرده است؛ دختری هجدهساله که شوهرش به اسارت درآمده و سالها از او بیخبر بوده است. بعد از ورود آزادگان هم این زن چشمبهراه ماند؛ اما باز خبری از شوهرش نشد. تا اینکه در جریان حملة امریکا به عراق، از طریق صلیب سرخ شهید لشکری شناسایی شد.
بعد از شناسایی، به مدت چهار سال در خانهای در بغداد محبوس شد. از آن تاریخ به بعد، اولین نامهها بین شهید لشکری و همسرش ردّ و بدل شد. در اولین نامه، که بسیار عجیب است، شهید لشکری خطاب به همسرش عنوان میکند که توقع نداشته او ازدواج نکند. به هر تقدیر، بعد از شناسایی ایشان، چهار سال دیگر طول کشید ـ که در مجموع هجده سال شد ـ تا ایشان توانست به وطن مراجعه کند.
بعد از آمدن شهید لشکری به وطن، همسر ایشان عنوان میکند که فردی که با او ازدواج کرده با فردی که امروز از اسارات درآمده (شهید لشکری) بسیار متفاوت است. به همین دلیل از آن تاریخ به بعد همسر شهید لشکری سعی کرد دوباره همسرش را بشناسد. روند این مرحلة شناخت بسیار جالب و خواندنی است.
شهید لشکری در بیست و هشتسالگی به اسارت درآمد. بعد از هجده سال اسارت، هشت سال دیگر با همسرش زندگی کرد و سرانجام در چهل و هشتسالگی شهید شد. بدین ترتیب باز هم این زن تنها ماند. ببینید چگونه همسر شهید لشکری این کش و قوسها را در زندگی تحمل میکند. از این جهت عنوان میکنم که زندگی همسر شهید لشکری ورای زندگی همسران شهدای دیگر است. بسیاری به او لقب بانوی صبر و انتظار ایرانی را دادهاند؛ زنی که شاید برخی اعتقاداتش آنقدر هم قوی نباشد؛ ولی سالها به انتظار همسرش مینشیند. این صبر و انتظار برای زن ایرانی بسیار آموزنده است. البته برای خود شهید لشگری هم شرایط متفاوت بوده است. زمانی که او در بغداد محبوس بود، به او پیشنهاد ازدواج با دختری جوان را میدهند. به او میگویند که هیچ کس در ایران منتظر او نیست ـ که شهید لشکری در برابر این حرفها و شکنجههای روحی مقاومت ستودنی از خود نشان میدهد.
در کل، این کار را من بسیار متفاوت دیدم. این اثر برای خود من نیز بسیار سۆالبرانگیز بوده است. من اصولاً کارها را بر اساس پرسشهایی که به ذهنم خطور میکند انتخاب میکنم، و این کار به نظر من پیچیدگیهای خاص خود را دارد.
در واقع یک زندگی تراژگونهای برای این دو رقم میخورد؟
بله. یک زندگی تراژگونه متفاوتی برای آنان پیش میآید.
با توجه به اتفاقاتی که برای شهید لشکری افتاد، ایشان اسرار بسیاری در دل داشتند، که با کمک همسرشان میتوانیم از ناگفتههای دوران اسارت، حملة امریکا به عراق، مواجه شدن شهید با خانوادهاش و... باخبر شویم.
ای کاش، وقتی ایشان از اسارت برگشته بودند، میتوانستیم به سراغ ایشان برویم. البته همسر شهید لشکری بیان میکند که حسین پس از اسارت بسیار کمحرف و تودار شده بود. ایشان میافزاید که شهید لشکری از احساسات و درونیاتش کمتر صحبت میکرد. به این دلیل، اطلاعات زیادی در دست همسر ایشان وجود ندارد. البته در دستنوشتههای شهید لشکری میتوان به مسائلی پی برد ـ که من به آن دستنوشتهها دسترسی پیدا کردم.
دستنوشتهها را ایشان در دوران اسارت نوشتهاند، یا بعد از اسارت؟
بعد از اسارت ایشان به صورت تقریباً دائم به نوشتن خاطرات اقدام کردند.
من فکر میکنم تطبیقپذیری شهید لشکری بعد از اسارت و مواجه شدن با زندگی جدید نیز باید برای مخاطبان این کتاب بسیار خواندنی باشد؟
بلی. باید ایشان را الهة تطبیق نامید! ایشان قدرت سازگاری بالایی داشتند، که در این دستنوشتهها کاملاً آشکار است و میتوان به آن پی برد ـ که من بخشی از آن را در کتاب میآورم.
به چه صورت توانستید با همسر شهید لشکری ارتباط برقرار کنید و به نوشتن خاطرات بپردازید؟
خانم لشکری ابتدا حاضر به مصاحبه نمیشد؛ ولی خوب، از طریق آقای مهرنیا توانستم با ایشان ارتباط برقرار کنم. در جریان کار، او از روند کار مصاحبه هم احساس رضایت پیدا کرد. البته همواره تأکید داشت که مصاحبهها کلمه به کلمه پیاده شود؛ چون علاقهمند بود ماهیت اصلی مصاحبهها حفظ شود.
شما چقدر در تدوین اثر به مستندات پایبند بودید؟
من همة اهتمامم به مستند بودن اثر است. دوست ندارم مخاطب احساس کند به دلیل شرایط عجیب این زندگی در برخی رویدادها داستانسرایی کردهام، لذا مستندات را جزء به جزء از زبان راوی کتاب استخراج کردهام.
این کتاب از چند فصل تشکیل شده است؟
از سه فصل متفاوت و مجزا، بهعلاوة فصلی که به دستنوشتههای شهید لشکری اختصاص دارد.
به نظر میرسد این اثر قابلیت فیلمنامه شدن را دارد؟
بسیار زیاد؛ به شرطی که ما دید خود را کمی باز کنیم. اگر تنگنظری نکنیم، یک فیلمنامة تراژدی عاشقانه پدید میآید.
شما یک اثر داستانی دیگری را نیز از فرماندهان ارتش، با محوریت زندگی شهید آبشناسان، در دست نگارش دارید؟
«او نگاهش را به ارث گذاشت» زندگی شهید آبشناسان است، که کاملاً سیری داستانی دارد. قبلاً گفتم که این اثر بر اساس مستنداتی است که از زبان خانوادة ایشان شنیدم.
با توجه به این سه اثر (خاطرات همسر شهید لشکری،خاطرات طحانیان، و زندگی داستانی شهید آبشناسان)، که یا نگارش آن تمام شده یا مشغول نوشتن آن هستید، چه تفاوتها و شباهتهایی برای این آثار میتوان قائل شوید؟
در هر سه این آثار، روحیة مقاومت و دلاوری مشهود است؛ منتها زندگی طحانیان و شهید لشکری تقریباً به دلیل مسئلة اسارات به هم نزدیکتر است. در این دو اثر، جسارت و پایداری آنان مثالزدنی است، که حکایت از روحیههای مقاوم هر دو آنها دارد.
در کتاب شهید لشکری و خاطرات مهدی طحانیان اتحاد جبهة ایران را در جنگ بهخوبی مشاهده کردم؛ شهید لشکریِ بیست و هشتساله و سروان خلبان، و طحانیانِ بسیجی سیزدهساله. طحانیان شکنجه میشود؛ زیرا عراق از وی میخواهد که بگوید با وجود سنّ کمش، او را بهاجبار وارد جنگ کردند، که طحانیان امتناع میکند و شهید لشکری نیز آنهمه حبس و انفرادی را تحمل میکنند، تا جلوی دوربین عراق قرار نگیرند. هر دو آنها روحیة مقاومت دارند. اینجا باید اذعان بدارم که من به دلیل پیچیدگی زندگی آزادگان، علاقة خاصی به جمعآوری خاطراتشان دارم؛ چون احساس میکنم بسیار خواندنی باشند. به این دلیل، با وسواس خاصی این دو کار را انجام دادم. در کار طحانیان میخوانیم که وی از اول در وسط میدان جنگ بود از آن طرف در خاطرات همسر شهید لشکری هم روحیة مقاوم یک زن، که چگونه در برابر مصایب ایستادگی میکند، نشان داده میشود.
نکتهای که باید بگویم این است که همان طور که پیشتر اشاره داشتم، به کشاکشنویسی در زندگی رزمندگان بسیار علاقهمندم، از این رو چون فراز و فرودهای زندگی رزمندگان ارتشی بسیار زیاد است، زندگی آنها برای من جذابیت بیشتری دارد. بیشتر ارتشیها برای تحصیلات خود به خارج از کشور میرفتند و زندگی خاصی داشتند؛ اما همین افراد به دلیل عشقی که به دین و وطن خود داشتند، بر روی همة خواستهها و علائق خود پا گذاشتند. مثلاً شهید لشکری، که تحصیلکردة خارج است، دوست دارد زندگی مبله داشته باشد و...اما همین فرد وقتی وارد جبهة جنگ شد، تغییرات شگرفی در وی رخ داد. این خاطرات بیشتر از خاطرات رزمندهای که از اول با سیر و سلوکی خاص زندگی کرده است، برایم جذابیت دارد.
در همة این سالها، آثار متفاوتی از زندگی اسرا و خانوادة شهدا منتشر شده است. چه تهمیداتی اندیشیدهاید تا در آثارتان مبتلابه کلیشه نشوید؟
این به یک ذهن جستوجوگر برمیگردد، و من این جمله را، که میگویند در ادبیات جنگ و زندگی شهدا در نهایت به کلیشه میرسیم، اصلاً قبول ندارم... ادبیات پایداری اقیانوسی است که در آن رمز و راز زیادی وجود دارد، که یک ذهن کنکاشگر و پرسشگر را میطلبد. کسی که بگوید من در ادبیات پایداری به کلیشه رسیدم؛ زیرا زندگی آن شهید با شهید دیگر یکی است، باید برود در حوزة دیگری کار کند؛ چون جنگ ما بر اساس اعتقاد بوده است. در اعتقاد هیچ کلیشهای وجود ندارد. هر یک از آن آدمها با یک سری اصول ثابت ـ مثل اسلام، انقلاب، و رهبر ـ و همچنین با دیدگاهها و معیاریهای متفاوت وارد جنگ شدهاند.
معیارهایی که دانستن هر یک برای نسل امروز بسیار مفید است؟
کاملاً. مثلاً شهید آبشناسان در اوایل جنگ حتی گرینکارتش هم برای اقامت در انگلستان میآید؛ ولی او ترجیح میدهد برای دفاع از وطن به جبهههای جنگ برود. اینها جزء افتخارات انقلاب است، که واقعاً دانستن آن بهخصوص برای نسل جوان بسیار مفید خواهد بود. در واقع نباید ما در بحث خاطرهنویسی رزمندگان مرزبندی داشته باشیم و فقط یک زاویه از زندگی فرد را در نظر بگیریم.
شما هم تجربة داستاننویسی دارید، هم خاطرهنگاری. علاقة شما بیشتر به کدام سمت مایل است؟
من خودم بیشتر به خاطرهنگاری علاقهمندم. من دو یا سه داستان دارم و باقی خاطره هستند. همه جا هم گفتهام که من نویسنده نیستم؛ بلکه بیوگرافینویس هستم!
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منبع: پایگاه اطلاع رسانی سوره مهر