تبیان، دستیار زندگی
روزی معاویه در توجیه ظلم و زراندوزی خود و ساکت کردن اعتراضهای مردمی به آنها گفت: مردم! مگر شما حقانیت کتاب خدا را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس این آیه را در آن بخوانید که فرمود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : امید پیشگر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیه‌ای که معاویه خواند !


جزء چهاردهم قرآن کریم که از ابتدای سوره مبارکه حجر آغاز و به پایان سوره مبارکه نحل ختم می شود در بردارنده آموزه ها و پیامهای روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.


ثروت

آیه‌ای که معاویه خواند

روزی معاویه در توجیه ظلم و زراندوزی خود و ساکت کردن اعتراض های مردمی به آنها گفت: مردم! مگر شما حقانیت کتاب خدا را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس این آیه را در آن بخوانید که فرمود : وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ (آیه 21 سوره حجر)؛ خزائن همه چیز، تنها نزد ماست و ما جز به اندازه معیّن از آن نازل نمى‏كنیم‏.

معاویه این آیه را خواند و ادامه داد: مگر شما به این آیه ایمان ندارید؟ مگر حق بودن آن را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس چرا به دارایی من معترضید و مرا ملامت می کنید؟

منظور معاویه از این حرف این بود که بر اساس این آیه خدا به شما آن مقدار داده و به من هم اینقدر عنایت کرده است؛ شما که مسلمانید و قرآن را قبول دارید پس چرا به زر اندوزی و ثروت من اعتراض می کنید و از فقر خود گله مندید؟

این حیله و تفسیر به رای معاویه کارگر افتاد و مردم ساکت شدند. او سرخوش از این نیرنگ کارساز خود بود که ناگهان «احنف» از بین جمعیت به پا خاست و گفت: معاویه! ما آیه را قبول داریم و در آن سخنی نیست. دعوای ما با تو هم بر سر خزائن الهی و مقدار نزول بر خلائق نیست؛ اعتراض ما به تو برای آن دسته ارزاقی است که خدا از خزانه غیبش برای ما نازل کرده و تو ظالمانه آنها را غصب کرده و در انبارهایت ذخیره کرده ای.

معاویه که در برابر این سخن حق و منطق کوبنده احنف، دیگر حرفی برای گفتن نداشت ساکت شد " فسكت معاویة ".[1]

«روز وقت معلوم» كه سرآمد مهلت ابلیس است، روز اصلاح آسمانى بشر است كه ریشه فساد به كلى كنده مى شود و جز خدا كسى پرستش نمى گردد، نه روز مرگ عمومى بشر با نفخه اول.

پایان مهلت شیطان

در آغاز خلقت انسان (آیات 28-29) و جریان نافرمانی شیطان از دستور خداوند (إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَن یَكُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ) و رانده شدنش از درگاه الهی(فَاخْرُجْ مِنهَْا فَإِنَّكَ رَجِیم)، او از خداوند مهلتی خواست تا قیامت (رَبّ‏ِ فَأَنظِرْنىِ إِلىَ‏ یَوْمِ یُبْعَثُون) برای گمراه کردن انسانها. خواسته اش اجابت شد (فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِین)؛ اما تا روزى معلوم؛ نه تا قیامت (إِلىَ‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم).[2]

اینکه سرآمد مهلت شیطان چه روزی است سوالی است که علامه طباطبایی (ره) بعد از نقل ادله مفسران و نقد نتایج آنها در پاسخ به آن می نویسد:

دلیل عقلى و نقلى قائم است بر اینكه بشر به سوى سعادت سیر نموده و به زودى به كمال سعادت خویش رسیده و جامعه انسانى از گناه و شر رهایى یافته، به خیر و صلاح خالص دست پیدا مى کند؛ به گونه اى كه در زمین جز خدا كسى پرستش نمى شود و بساط كفر و فسوق برچیده مى گردد و زندگى نیكو گشته، مرض هاى درونى و وساوس قلبى از میان مى رود.[3]

آنگاه در جمع بندی نهایی می نویسد:

«روز وقت معلوم» كه سرآمد مهلت ابلیس است، روز اصلاح آسمانى بشر است كه ریشه فساد به كلى كنده مى شود و جز خدا كسى پرستش نمى گردد، نه روز مرگ عمومى بشر با نفخه اول.[4]

اما تفسیر نمونه همین نظری که علامه ره نپذیرفت یعنی پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تكلیف را می پذیرد و آن را در بین دیگر نظرها با روح و ظاهر آیه و ظاهر برخی روایات[5] موافق‌تر می داند.[6]

نا امید ناامید

چه کسانی از خدا ناامید می شوند؟

آیه 56 ناامیدی از رحمت پروردگار را از خصائص گمراهان بر شمرده[7] و فقط آنها را ناامید از رحمت پروردگار معرفی می کند (قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ).

و گمراهان کسانی اند كه خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى پایانش نبرده اند؛ برای همین در قدرت و توان او شك می كنند و امیدی به رحمت او ندارند.

در آیه 90 سوره آل عمران کسانی که به خدا کافر شدند نیز گمراه نامیده شدند (إنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ)

با توجه به این آیه و آیاتی با همین موضوع ، می توان به این جمع بندی رسید که گمراهان(ضالون) کسانی اند که یا اساساً اعتقادی به خدا ندارند و یا از اعتقاد درستی نسبت به او برخوردار نیستند؛ برای همین نمی توانند به او دل ببندند و در گرفتاری‌ها و تنگناهای کوچک و بزرگ زندگی به او امیدوار باشند.

کاری که گناه با انسان می کند

خداوند متعال در جریان بازگو کردن داستان قوم لوط علیه السلام خطاب به رسول خدا صلی الله علیه وآله کرده و به جان شریف او سوگند یاد می کند که آنها در مستى خود سخت سرگردانند (لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَكْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).(آیه 72)

مستی ای که آیه از آن یاد می کند مستى شهوت، مستى انحراف، مستى غرور و لجاجت است که آن مردم نابکار گرفتار آن بودند.

گمراهان کسانی اند كه خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى پایانش نبرده اند؛ برای همین در قدرت و توان او شك می كنند و امیدی به رحمت او ندارند.

از تعابیر آیه به دست می آید که گناه حتی اگر بدی، انحراف و غلط بودن آن، از روز هم روشن تر باشد ، اگر از انسان سر زد و قبح آن شکست و با تکرار، نفس به آن عادت کرد ، چهره زشت آن گناه در نظر گنه کار زیبا می شود به قدری که هوش از سرش برده و او را مست خود می کند.

چنین کسی وقتی در موقعیت آن گناه قرار می گیرد به مانند مستی است که عقل از سرش پریده و گوشش به هیچ منطقی بدهکار نیست؛ تنها چیزی که او را راضی می کند ارتکاب آن معصیت است.

و امروز می توانیم این مستی به خصوص رفتار زشت آن مردم منحرف را در مجامع به اصطلاح متمدن دید و بر تمدنی که اینها داعیه دار آن هستند دید.

این از عجایب روزگار است که عده ای کاری که حتی از حیوان هم سر نمی زند را به عنوان قانون تصویب می کنند و بر مخالفان خود حمله ور می شوند.

ریشه هر انحراف فکری و خروج از مسیر حق، باورنداشتن آخرت است و اگر امروز هم عده ای داشتن دختر را ننگ می دانند و از شنیدن خبر آن، همان حالات عرب جاهلی به آنها دست می دهد ، علتش باورهای غلط و نداشتن ایمانی صحیح به مبدأ و معاد این عالم است.

جاهلیت مستمر

ننگ دانستن جنس دختر که برخاسته از فکر جاهلی انسان‌های کوته اندیش کهن است ، مخصوص و محدود به عرب صحرانشین هزار و اندی سال پیش نماند و امروز هم ما شاهد این کج اندیشی و جاهلیت مدرن هستیم.

آیه 58 و 59 سوره نحل گزارشی از همین انحراف است.

آیه می فرماید: هنگامى كه به یكى از آنها بشارت دهند خدا دخترى به تو داده ، آن چنان از فرط ناراحتى چهره اش تغییر مى كند كه صورتش سیاه مى شود (وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِیمٌ ) و مملو از خشم و غضب مى گردد (وَ هُوَ كَظِیمٌ).

كار به همین جا پایان نمى پذیرد ؛ او براى نجات از این ننگ و عار كه به پندار نادرستش، دامنش را گرفته از قوم و قبیله خود به خاطر این بشارت بدى كه به او داده شده است متوارى مى‏گردد (یتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ ).

باز هم، موضوع خاتمه نمى یابد؛ بلكه او مدام در این فكر غوطه ور است كه آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگه دارد و یا آن را زنده در زیر خاك پنهان سازد (أَیُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ).

نکته مهم در این گزارش قرآنی، بیان ریشه این انحراف فکری در پایان آن است.

قرآن کریم ریشه این همه آلودگی و بدبختی را چنین معرفى مى كند كه اینها همه زائیده عدم ایمان به آخرت است: آنهایى كه ایمان به سراى دیگر ندارند صفات زشت و شوم خواهند داشت (لِلَّذِینَ لاَ یُۆْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ ).

از این تحلیل قرآنی استفاده می شود که ریشه هر انحراف فکری و خروج از مسیر حق، باورنداشتن آخرت است و اگر امروز هم عده ای داشتن دختر را ننگ می دانند و از شنیدن خبر آن، همان حالات عرب جاهلی به آنها دست می دهد ، علتش باورهای غلط و نداشتن ایمانی صحیح به مبدأ و معاد این عالم است.

پی نوشت ها :

1.       الدر المنثور، جلال الدین السیوطی 4/96

2.       این فرق یوم وقت معلوم غیر از یوم یبعثون است از سیاق دو آیه بسیار نمایان است. المیزان فی تفسیر القرآن 12/159

3.       علاقه مندان تفصیل این مطلب را در مباحث نبوت، در جلد دوم و نیز در قصص نوح، در جلد دهم المیزان مطالعه بفرمایند.

4.       المیزان فی تفسیر القرآن 12/161

5.       نور الثقلین 3/13

6.       تفسیر نمونه 11/72

7.       المیزان فی تفسیر القرآن 12/181

امید پیشگر

بخش قرآن تبیان