تبیان، دستیار زندگی
انسان سالم، غبطه دارد نه حسد . او همیشه درباره خودش فکر می‏ کند که جلو بیفتد. اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد، سالم‏ است، این، دلیل بر عیب نیست، اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است‏ که دیگری عقب بیفتد بیمار است ، مریض است. حتی شم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

منشأ آفات روحی !!


از نظر روانشناسی، محرومیت ها منشأ بیماری های روانی‏ می‏ شود، یعنی منشأ بسیاری از عقده‏ های روانی و بیماری های روانی انسان، احساس مغبونیت ها و محرومیت هاست.

خانواده ای با عضو بیمار

به هر حال این خود یک‏ مسئله اساسی است که محرومیت های انسان در او ایجاد بیماری هائی می‏ کند.

این کینه چیست که وقتی انسان احساس می‏ کند نسبت به کسی حقد و کینه دارد، دلش می‏ خواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمی‏ تواند آرام گیرد؟ این حس انتقام جویی در انسان چیست؟

آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران می‏ بیند، همه ی آرزویش این است‏ که از او سلب نعمت شود، درباره خودش فکر نمی‏ کند. انسان سالم، " غبطه " دارد نه "حسد ". او همیشه درباره خودش فکر می‏ کند که جلو بیفتد. اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد، سالم‏ است، این، دلیل بر عیب نیست، اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است‏ که دیگری عقب بیفتد بیمار است ، مریض است. حتی شما می‏ بینید که گاهی آدم های حسود به مرحله ‏ای‏ می‏ رسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند، بلکه به دیگری پنجاه‏ درجه صدمه وارد شود. 

نمونه ‏ای از بیماری حسد

داستان خیلی معروفی در کتب تاریخ نقل می‏ کنند:

در زمان یکی از خلفا، مرد ثروتمندی غلامی خرید. از روز اولی که او را خرید، مانند یک غلام با او رفتار نمی‏ کرد، بلکه مانند یک آقا با او رفتار می ‏کرد. بهترین غذاها را به او می ‏داد، بهترین لباس ها را برایش می‏ خرید، وسائل آسایش او را فراهم می‏ کرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می‏ کرد، گوئی پرواری‏ برای خودش آورده است. غلام می ‏دید که اربابش همیشه در فکر است، همیشه‏ ناراحت است. بالآخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم‏ به او بدهد. یک شب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت:

من‏ حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم، ولی می‏ دانی برای چه‏ این همه خدمت به تو کردم؟ فقط برای یک تقاضا، اگر تو این تقاضا را انجام دهی هر چه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد، و بیش از این هم‏

به تو می‏ دهم ولی اگر این کار را انجام ندهی من از تو راضی نیستم.

غلام‏ گفت: هر چه تو بگوئی اطاعت می‏ کنم، تو ولی نعمت من هستی و به من‏ حیات دادی.

گفت: نه، باید قول قطعی بدهی، می‏ ترسم اگر پیشنهاد کنم، قبول نکنی.

گفت: هر چه می‏ خواهی پیشنهاد کنی بگو، تا من بگویم " بله‏ ".

وقتی کاملا قول گرفت، گفت: پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور می‏ دهم، سر مرا از بیخ ببری.

گفت: آخر چنین چیزی نمی ‏شود.

انسان سالم، " غبطه " دارد نه "حسد ". او همیشه درباره خودش فکر می‏ کند که جلو بیفتد. اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد، سالم‏ است، این، دلیل بر عیب نیست، اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است‏ که دیگری عقب بیفتد بیمار است ، مریض است. حتی شما می‏ بینید که گاهی آدم های حسود به مرحله ‏ای‏ می‏ رسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند، بلکه به دیگری پنجاه‏ درجه صدمه وارد شود

گفت: خیر، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی. نیمه شب غلام را بیدار کرد، کارد تیزی به او داد، و با هم به پشت بام یکی از همسایه‏ ها رفتند. در آنجا خوابید و کیسه پول را به‏ غلام داد و گفت: همینجا سر من را ببر و هر جا که دلت می‏ خواهد برو.

غلام‏ گفت: برای چه ؟

گفت: برای اینکه من این همسایه را نمی‏ توانم ببینم. مردن برای من از زندگی بهتر است. ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من‏ پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد می‏ سوزم، می‏ خواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند. اگر چنین چیزی شود، من راحت شده ‏ام. راحتی من فقط برای این است که می‏ دانم اگر اینجا کشته‏ شوم، فردا می‏ گویند جنازه ‏اش در پشت بام رقیبش پیدا شده، پس حتما رقیبش او را کشته است، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام می‏ کنند و مقصود من حاصل می‏ شود!

غلام گفت: حال که تو چنین آدم احمقی هستی، چرا من این کار را نکنم؟

تو برای همان کشته شدن خوب هستی. سر او را برید،

کیسه پول را هم برداشت و رفت. خبر در همه جا پیچید. آن مرد همسایه را به زندان بردند، ولی همه می ‏گفتند اگر او قاتل باشد، روی پشت بام خانه‏

وسواس خود بیمار انگاری

خودش که این کار را نمی‏ کند، پس قضیه چیست؟ معمائی شده بود. وجدان‏ غلام او را راحت نگذاشت، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت:

من به تقاضای خودش او را کشتم . او آنچنان در حسد می‏سوخت که‏ مرگ را بر زندگی ترجیح می‏ داد. وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند.

پس این یک حقیقتی است که واقعا انسان به " بیماری حسد " بیمار می‏ شود.

قرآن می‏ فرماید : « قد افلح من زکها و قد خاب من دسها » سوره شمس ، آیات 9 و 10 .

اولین برنامه قرآن تهذیب نفس است، تزکیه نفس است، پاکیزه‏ کردن روان از بیماریها، عقده ‏ها، تاریکیها، ناراحتی ها ، انحراف ها و بلکه از مسخ شدن هاست. 

امام على علیه السلام:

لِلّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما اَعدَلَهُ! بَداَ بِصاحِبِهِ فَقَتلَهُ؛ آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را مى كشد.(شرح نهج البلاغه، ج1، ص316)

امام صادق علیه السلام فرمود :« یَقولُ إِبلیسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَینَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما یَعدِ لانِ عِندَ اللّه  الشِّركَ»‌؛ شیطان به سپاهیانش مى گوید: میان مردم حسد و تجاوزگرى بیاندازید چون این دو، نزد خدا برابر با شرك است.

(كافى، ج2، ص327، ح2)

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع:خبرگزاری شبستان برگرفته از  انسان کامل ، شهید استاد مرتضی مطهری .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.