نابغه سینما
ارنست اینگمار برگمان در 14 جولای 1918 و در شهر اوپسالای سوئد متولد شد. آشنایی وی با سینما در دوران کودکی و با هدایت مادربزرگش شکل میگیرد. در واقع مادربزرگ اینگمار او را به تماشای نمایشهای مختلف میبرد که البته این امر دور از چشمان پدر که دیدی سختگیرانه داشت، صورت میگرفت.
او کودکی خود را در خانوادهای گذراند که پدری کشیش و محافظهکار، او را مقید به انجام اعمال مذهبی میکرد طوریکه به گفته خودش در 8 سالگی اعتقاد خود را از دست داده بود.
آنطور که برگمان در زندگینامهاش مینویسد "زمانی که پدرم روی منبر مشغول وضع خطابه بود من به جهان رمزآمیز کلیسا و قوسهای نرم، دیوارهای ضخیم، بوی جاودانگی و نور رنگین خورشید که در چمنزارهای نقاشیهای قرون وسطایی میلرزید و اشکال منحنی روی سقفها و دیوارها علاقهمند شده بودم. آنجا هر چیزی که تخیل یک نفر میتواند آرزو کند وجود دارد – فرشتگان، قدیسین، اژدهاها، پیامبران، شیاطین و انسانها.
وی در سال 1937 وارد کالج دانشگاه استکهلم میشود تا در زمینه هنر و ادبیات مشغول به تحصیل شود. گرچه برگمان فارغالتحصیل نمیشود اما دست به نگارش چند نمایشنامه و یک اپرا میزند و خود را به عنوان یک دستیار کارگردان تئاتر، مطرح میسازد.
وی با بازی گرفتن از چهرههایی چون «بیبی اندرسون» و «لیو اولمن»، موضوعاتی چون مرگ، بیماری، خیانت و جنون را در فیلمهایش به تصویر میکشید.
در سال 1941 فعالیت برگمان در زمینه سینما آغاز میشود اما اصلیترین موفقیت وی به همکاری او با آلف شوبرگ، کارگردان مطرح سوئدی باز میگردد؛ چراکه برگمان نویسندگی فیلم آشفتگی (1944) را برعهده میگیرد. این فیلم با کارگردانی شوبرگ ساخته شد و موفقیت بینالمللی آن موجب به وجود آمدن نخستین فرصت کارگردانی برای برگمان شد.
او از سینما برای بررسی زندگی و از زندگی برای بررسی سینما استفاده میکرد. کمتر فیلمسازی مانند برگمان پیدا میشود که پرسونای خود را این چنین پرقدرت با آشفتگیهای درونی در هم آمیخته باشد. سینمای او واقعا یک زندگینامه شخصی بود، نه اینکه صرفا جزئیات و درام را از تجربیات خود گرفته باشد.
برگمان حدود 35 فیلم بلند نوشت و کارگردانی کرد و فیلمهایی را نیز بر مبنای فیلمنامههای دیگران کارگردانی کرد، ضمن اینکه در اواخر دوران کاری خود فیلمهای مستند و تلویزیونی هم میساخت.
وی از چهرههای برجسته تاریخ سینمای جهان بود که در طول 6 دهه فعالیت هنری، 9 بار نامزد جایزه اسکار شده بود و در توصیف شرایط زندگی انسانی از مایههای کمدی، امید، یأس و ناامیدی بهره میگرفت.
برگمن در طول سالها فعالیت سینمایی در مجموع 62 فیلم ساخت که فیلمنامه بسیاری از آنان را نیز خودش نوشته بود و علاوه بر آن، کارگردانی 170 نمایش تئاتر از او یک چهره درخشان در عرصه این هنر نمایشی ساخته بود.
سال 1976 یکی از تاریکترین دوران زندگی برگمن بود. در 30 ژانویه این سال، 2 مامور پلیس به اتهام فرار از پرداخت مالیات او را دستگیر کردند. تاثیر این واقعه بر برگمن آنچنان وحشتناک بود که او را دچار افسردگی شدید کرد و او در بیمارستان بستری شد. اگرچه او بعدها از این اتهام تبرئه شد اما ترس از اینکه نتواند به عرصه فیلمسازی بازگردد، او را ناامید کرده بود. او بهرغم درخواست نخستوزیر وقت سوئد و مقامات بلندپایه صنعت فیلم این کشور، اعلام کرد دیگر در سوئد فیلم نخواهد ساخت. برگمن پس از تعطیلی استودیوی فیلمسازیاش، 2 پروژه فیلم در حال ساخت را به حالت تعلیق درآورد و خود را به مونیخ آلمان تبعید کرد. هرچند در سالروز 60 سالگیاش به سوئد بازگشت و دولت این کشور به افتخار او، جایزه فیلم سالانه اینگمار برگمن را برای تقدیر از بهترینهای سینما راهاندازی کرد.
وی برای نخستینبار به صورت جدی در سال 1944 با نگارش فیلمنامه «شکنجه/جنون» وارد دنیای سینما شد و نخستین فیلمش را یک سال بعد بهنام «کریس» ساخت. نخستین موفقیت بینالمللی او در سال 1955 با فیلم «لبخندهای یک شب تابستانی» به دست آمد که در جشنواره کن همان سال علاوه بر کسب جایزه بهترین اثر طنز شاعرانه تا آستانه کسب نخل طلا نیز پیش رفت. موفقیت برگمن در جشنواره معتبر کن سالهای بعد از آن نیز ادامه یافت. او با «مهر هفتم» جایزه ویژه هیأتداوران را کسب کرد و «توتفرنگیهای وحشی» نیز در بسیاری از جشنوارهها مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. این کارگردان صاحبسبک سینمای جهان همچنان در عرصه فیلمسازی عملکرد فوقالعادهای را به ثبت میرساند. او با ساخت سهگانه «همچون یک آینه» (1961)، «چراغ زمستانی» (1962) و «سکوت» (1963)، باورهای مذهبی خود را بهتصویر کشید. در سال 1966 برگمن فیلم «پرسونا» را کارگردانی کرد که به عقیده خودش یکی از بهترین ساختههای او بود. این فیلم با کسب جوایز متعدد، شاهکار برگمن و یکی از بهترین ساختههای تاریخ سینما نام گرفت و او خود آن را در کنار «فریادها و نجواها» (1972)، 2 فیلم برتر کارنامه سینماییاش میدانست.
تکنیک سینمایی اینگمار برگمان نیز در نوع خود جالب توجه است. وی معمولا فیلمنامههایش را شخصا مینوشت اما نکته جالب توجه در این است که او پیش از آنکه فرآیند اصلی نگارش را آغاز کند، ماهها و حتی سالها به فیلمنامه فکر میکرد.
ساختار فیلمهای اولیه او با احتیاط بسیاری طراحی شدهاند و بیشتر بر اساس فیلمنامههای خود برگمان یا با همکاری فیلمنامهنویسان دیگر هستند اما در کارهای بعدی و در مواردی که هنرپیشهها میخواستند کارها را به صورتی متفاوت (از خواست او) انجام دهند برگمان این اجازه را به آنها میداد که این امر نتایج خوبی نیز به همراه داشت. با پیشرفت کار برگمان و در آخرین فیلمهایی که او ساخت، حتی اجازه بدیههگویی نیز به هنرپیشهها داده میشد.
در بسیاری از فیلمهای برگمان شاهد استفاده دینامیک از سایهها، استفاده از نمای بسته صورت و ساعت هستیم که این امر تبدیل به نوعی نشانه برای فیلمهای او شده است.
این کارگردان از دید بسیاری از اهالی سینما یکی از بزرگترین کارگردانهای تاریخ به شمار میرود بهصورتی که از سویEntertainment Weekly به عنوان هشتمین کارگردان بزرگ تاریخ نامبرده شده و مجله تایم نیز در 11 جولای 2005 وی را به عنوان بزرگترین کارگردان زنده جهان مطرح کرد. اما در میان کارگردانهای دیگر، برگمان از فدریکو فلینی، ویکتور شوستروم و آکیرا کوروساوا به عنوان مهمترین کارگردانها از دید خود نام میبرد. او همچنین نظرات جالبی را پیرامون آثار کارگردانهای دیگری چون اورسمن ولز، ژان لوک گدار، آندری تارکوفسکی و آلفرد هیچکاک بیان میکند. به عنوان مثال درباره فیلم «همشهری کین» میگوید: «همشهری کین که من یک کپی از آن را دارم محبوب همه منتقدان است و همیشه در صدر همه آمارهاست، اما من فکر میکنم که این فیلم یک فیلم کاملا کسلکننده است. از همه مهمتر، عملکردهایش فاقد ارزش هستند. میزان احترامی که فیلم بهدست آورده کاملا غیر قابل باور است.» او همچنین گدار را کسلکننده مینامد و میگوید: «من هرگز چیزی از فیلمهایش دستگیرم نشد... او فیلمهایش را برای منتقدان ساخته است». برگمان در اکتبر 2006 تحت عمل جراحی قرار میگیرد اما سرانجام این کارگردان بزرگ در 30جولای سال 2007 و همزمان با کارگردان بزرگ دیگری به نام میکل آنجلو آنتونیونی درگذشت. او در این زمان 89 سال داشت و در سوئد بسر میبرد.
فیلم شناسی
بر عشق ما میبارد (1946)
سرزمین آرزو (1947)
زندان (1949)
رازهای زنان (1953)
تابستان با مونیکا (1953)
خاک اره و پولک (1953)
شب عریان (1954)
درسی در عشق (1954)
لبخندهای یک شب تابستانی (1955)
مهر هفتم (1957)
توت فرنگیهای وحشی (1957)
چهره (1958)
چشمه باکره (1960)
چشم اهریمن (1960)
همچون در یک آینه (1961)
نور زمستانی (1962)
سکوت (1963)
شرم (1968)
پرسونا (1966)
تماس (1971)
فریادها و نجواها (1973)
صحنه یک ازدواج (1974)
فلوت جادویی (1975)
چهره به چهره(1976)
تخم مار(1977)
سونات پاییزی (1978)
فانی و الکساندر (1980)
پس از تمرین (1980)
ساراباند (2003)
فرآوری:مسعود عجمی
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منابع : ایسنا ، آکاایران ، وبلاگ فان کات ، خبرآنلاین