تبیان، دستیار زندگی
پیغام شما دریافت شد، استاد. و این وودی آلنی است كه ما الان به خوبی می شناسیم: بی دین، بی تكلف، نوازنده كلارینت، معتاد به فیلمسازی و كسی كه از تمامی مراسم و جوایز سینمایی منزجر است و نه به خودش فرصت می دهد....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آلن بی نقاب

نقد نیویورك تایمز بر كتاب گفت وگو با وودی آلن


پیغام شما دریافت شد، استاد. و این وودی آلنی است كه ما الان به خوبی می شناسیم: بی دین، بی تكلف، نوازنده كلارینت، معتاد به فیلمسازی و كسی كه از تمامی مراسم و جوایز سینمایی منزجر است و نه به خودش فرصت می دهد و نه به تماشاچیانش، كه با خیال راحت بنشینند و از آثار او لذت ببرند.

آلن بی نقاب

اما آیا این گستاخی است كه او را پسربچه یی ریاكار بدانیم؟ چون اگر حقیقتا نسبت به آثارش بی تفاوت بود، چرا باید اجازه انتشار كتابی قطور و پروپیمان به نام «گفت وگو با وودی آلن» می داد و چرا باید ساعت ها و ساعت ها به گفت وگوها و مصاحبه های جدیدی با اریك لاكس تن می داد كه 16 سال پیش زندگینامه یی از او، به ظاهر با اجازه خودش نوشته بود.

رك و راست باید گفت این كتاب درحكم جلادادن و تكریم میراث وودی آلن است. آلن طرفدار پروپا قرص اورسن ولز است- او به لاكس می گوید كه به نظرش «همشهری كین» برجسته ترین فیلم امریكایی است كه تا به حال ساخته شده- و «گفت وگو با وودی آلن» در واقع فرصتی است كه به وودمن داده شده تا او هم نسخه یی مشابه «این اورسن ولز است» به جا بگذارد، این كتاب خارق العاده (منتشر شده به سال 1992) كه مجموعه گفت وگوهایی است میان مولف پركبكبه و دبدبه «كین» و مخاطب همیشه همراهش پیتر باگدانوویچ. لاكس برای آنكه بتواند نقش باگدانوویچ را برای وودی آلن داشته باشد، در موقعیت مناسبی است: او آلن را برای نخستین بار در سال 1971 دید و برای نوشتن شرح حال مختصری از زندگی كارگردان تازه كار آن زمان در مجله نیویورك تایمز با او مصاحبه یی كرد كه البته بی حاصل ماند. و از آن پس بخش اعظم دوران جوانی خود را در كمپانی آلن گذراند، گاهی در صحنه فیلمبرداری، گاهی هم در نزدیكی های آپارتمان یا لوكیشن فیلمبرداری مورد نظر او.

«گفت وگو با وودی آلن» آشكارا آلنی را به ما می شناساند كه جرات آن را دارد كه به راحتی میان آثارش تمایز قایل شود. می فهمیم كه از میان فیلم هایش «رز ارغوانی قاهره»، امتیاز نهایی «و شوهران و همسران» را (كه البته این آخری جای تعجب دارد) بیش از بقیه دوست دارد. و البته «خاطرات استارداست» و «زلیگ» برایش در رتبه های بسیار پایین تری قرار دارند. در طول كتاب گاهی ارزشگذاری های وودی آلن خودسری های فرح بخشی دارد. از میزان توجه ویژه یی كه هنوز به «آنی هال» و «منهتن» می شود اظهار تعجب و بهت می كند (او می گوید «مردم جوری به «منهتن» بند كرده بودند (علاقه مند شده بودند) كه به نظر من غیرعاقلانه بود.») و برای «معمای قتل در منهتن» فیلمی كه در سال 1993 با همكاری دوباره میان او و دایان كیتن ساخته شده و چندان مورد تحسین و توجه واقع نشد: ارزش ویژه یی قایل است. دقایقی دیگر، با حالتی همانقدر مجذوب و شیفته، بیشتر به مجانین شباهت پیدا می كند. برایش غیرقابل درك است كه چرا مثلا«پایان بندی هالیوودی» تلاشی فراموش شده و ناقص به سال 2002 «در زمره یكی از بهترین و خارق العاده ترین كمدی ها قرار نگرفته است.»لاكس در مقدمه كتابش وعده «دیدگاه شفاف و روشنی» از تحول آلن «از كارگردانی تازه كار به یكی از تحسین شده ترین فیلمسازان جهان» می دهد.

«گفت وگو با وودی آلن» آشكارا آلنی را به ما می شناساند كه جرات آن را دارد كه به راحتی میان آثارش تمایز قایل شود. می فهمیم كه از میان فیلم هایش «رز ارغوانی قاهره»، امتیاز نهایی «و شوهران و همسران» را (كه البته این آخری جای تعجب دارد) بیش از بقیه دوست دارد. و البته «خاطرات استارداست» و «زلیگ» برایش در رتبه های بسیار پایین تری قرار دارند

دیدن وودی آلن سال 1973 كه در شرف پخش فیلم شبه فتوریستی جنجالی اش «خوابیده» بود و از نقدهای مثبتی كه فیلم از مجلات اسكولاستیك و سونتین گرفته بود سرش به دوار افتاده بود: بسیار عجیب و تكان دهنده است (لاكس می گوید كه آلن پس از «آنی هال» دیگر هیچ نقدی را نمی خواند.) همچنین كتاب برملامی كند كه آلن جوان چقدر در پی جلب نظر و تایید از جانب فیلمبردارش گوردون دیلیس از «آنی هال» تا «رز ارغوانی قاهره» بود. ویلیس در كارنامه كاری خود دو قسمت اول پدرخوانده فرانسیس فورد كاپولارا داشت و در زمان شروع همكاری شان در حلقه های سینمایی نسبت به آلن، وزنه سنگین تری داشت. وقتی در زمان فیلمبرداری آنی هال به آلن گفت كه هیچ محدودیتی وجود ندارد كه بازیگران در حال حرف زدن از كادر خارج یا داخل آن شوند، كارگردان جسارت كرد و از این شیوه استقبال كرد و آن را به یكی از مولفه های سبك خود تبدیل كرد. با این حال شاید با هر معیاری كه بسنجیم، آلن از یك مبتدی تازه كار به یك حرفه یی پركار و با تجربه تبدیل شده باشد اما خود آلن به نظر می آید كه تغییر چندانی نكرده است. مصاحبه های لاكس به ترتیب زمان طبقه بندی نشده اند بلكه هر كدام از فصل های كتاب به بخشی از فرآیند فیلمسازی اختصاص یافته است - برای مثال «ایده ها»، «فیلمنامه»، «كارگردانی»، «تدوین». پس وقتی حتی جامپ كات های لاكس از 1973 تا 1987 و تا 2005 در فصل كارگردانی می آید، هیچ تغییر محسوسی در لحن صدا و دیدگاه های او احساس نمی شود. آلن در فلت بوش منهتن پاگرفته است، با اندوخته یی از اعتماد به نفس وافر و علاقه یی بیمارگونه به جز دیكسی لند، تحلیل های فرویدی و بسكتبال نیكس. در نهایت كتاب برای تورقی سریع و گذرا، جذاب و سرگرم كننده به نظر می رسد اما در نهایت كمبود درام دارد. «این اورسن ولز است» از ابعاد تراژیك زندگی سوژه خود بهره بسیاری برده است: موفقیت زودهنگام ولز در قالب پسربچه یی نابغه، مقبولیت نیافتن تلخ او در هالیوود، حضور سالك وارش در ادامه موقعیت های فاتحانه او و رویاهای تحقق نیافته اش. آلن از سوی دیگر اما فقط شلوارهای مخمل كبریتی اش را به پا می كند و به دنبال كسب و كارش است. او به زمان بندی فیلمسازی دوار خود كه همیشه هم بر اساس آن كار كرده وفادار است، سالی یك فیلم می سازد و اگر خوش شانس باشد فیلمش تقریبا آبرومند از كار درمی آید. یا آن طور كه خود آلن می گوید «دوست دارم فیلم خوبی بسازم كه تهیه آن با برنامه شامم مغایرتی پیدا نكند.»حتی بزرگ ترین نقطه تاریك زندگی آلن در دید عموم مردم- به هم خوردن رابطه اش با میا فارو و ازدواج متعاقب او با دخترخوانده فارو، سون- یی پرو وین- برای او چیزی است كه سال ها پیش در واكنش به آن تنها شانه بالاانداخته است.

آلن بی نقاب

او خودش در گفت وگو با لاكس به این موضوع اشاره می كند و افرادی را كه به تفاوت سنی او و شخصیت مریل همینگوی در «منهتن» خرده گرفته بودند را با كسانی كه به شدت به رابطه او و سون -یی واكنش نشان داده بودند یكی می كند. آلن می گوید «حالاكه حرف از سون- یی شد باید بگویم جالب اینجاست كه ازدواج من با او با اینكه از نظر بسیاری غیرعاقلانه بود برای خود من تنها رابطه موفق زندگی ام بود.»من لاكس را برای آنكه پی این ماجرا را در گفت وگو نمی گیرد مقصر نمی دانم. چرا كه «گفت وگو با وودی آلن» قرار است كتابی درباره فیلم و سینما باشد. اما دوست داشتم مولف گاه گداری كمتر خودشیرینی جیمز لیپتونی داشته باشد و بیشتر پرخاشگری مایك والاسی در سوال پرسیدنش باشد. برای مثال واقعیت غیرقابل انكار این است كه آلن دیگر آنقدر كه پیش از اینها بود، شخصیت فرهنگی به شمار نمی رود. دورانی بود در حدفاصل آنی هال «تا» هانا و خواهرانش (1988)، كه پخش فیلمی جدید از وودی آلن یك اتفاق مهم به شمار می رفت. دورانی كه آلن همانقدر كه چهره نیویوركی مرموزی بود، بحق به روح زمانه خود هم وفادار بود. پس چه شد؟ چرا او دیگر چنین شخصیتی نیست؟ و اصلاشروع این از كجا بود؟

با در نظر گرفتن علاقه شدید او به خود انتقادی خشن، من بعید می دانم كه چنین سوالاتی برای او در حكم توهین باشد. اما لاكس اصلاچنین سوالاتی را پیش نمی كشد. تنها جایی كه تقریبا به چنین فضایی نزدیك می شود جایی است در انتهای كتاب: آلن در ژانویه 2000 با بحثی كه ریچارد شیكل پیش می كشد و معتقد است مخاطبان آلن در مقطعی دیگر او را به حال خود رها كردند، مخالفت می كند. آلن در پاسخ می گوید «نه، نه، نه من آنها را رها كردم: آنها مرا ترك نكردند.» تحلیل عاقلانه متعالی یا بازی با كلمات به سبك نرما دزموند؟ و كدام یك بودند، مخاطبانش یا آلن، كه آشتی سال 2005 را كه موفقیت تجاری و هنری «امتیاز نهایی» رقم زد، شكل دادند؟ این سوالات اما انگار متعلق به گفت وگوی دیگری است.

اما دوره یی كه آلن به شكلی دوپهلو مخاطبانش را تنها گذاشت، در واقع با نوشتن سپری شد. از اواخر دهه 60 تا دهه 70 او داستان های فكاهی و مقالاتی نوشت برای سه مجموعه فوق العاده اش «بی حساب»، «بی بال وپر» و «عوارض جانبی». مثل بسیاری از طرفداران جوان تحت تاثیر او، من هم این كتاب ها را چندین و چندبار خوانده ام. نوشته هایی سرشار از مضحكه های ژانری، افكار پوچ، روده درازی های پرزرق و برق كه همه شان در خاطر نقش بسته است. افسوس كه آلن طنزنویسی را در دهه 80 كنار گذاشت. اما حدودا در اواخر دهه گذشته او تصمیم گرفت كه دوباره نوشتن را از سر گیرد، و باز با نیویوركر كه نخستین كارهای او را منتشر كرده بود مشغول به كار شد. او به نوشتن ادامه داده و دوران دوم نویسندگی او در مجموعه یی به نام «هرج و مرج محض» جمع آوری شده است. در حالی كه سه مجموعه قبلی او هم در یك گزیده شناسی به نام «دفاع از دیوانگی» به چاپ رسیده است. باز هم می گویم: برای كسی كه چندان دغدغه ماندگاری آثارش را ندارد، آلن حضور پررنگی در قفسه های كتاب دارد. شاید گفتن این جمله، حداقل درباره وودی آلن چندان خوش سلیقگی نباشد اما این مرد اگر دل و دماغ داشته باشد توانایی لذت بخشیدن را دارد.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

منبع: اعتماد

نویسنده: ادی هاوسنر/مترجم: لیدا صدر العلمایی