به راستی دغدغه امروز ما چه چیز است؟
کسی از خودش بپرسد که واقعاً مسأله و دغدغه اصلیاش در زندگی چیست؟ یک کسی مسألهاش این است که کنکور قبول شود، دیگری مسألهاش ازدواج است، دیگری بعد از ازدواج در زندگیاش مشکل دارد، دیگری مسألهاش مربوط به شغلش میشود و ... چقدر به فکر دغدغه خود و خدایمان هستیم؟
انسان باید برای عبادت و ارتباط با خدا «مسأله» داشته باشد، یعنی به یک مشکل، گرفتاری و گره رسیده باشد و اصطلاحاً به «چه کنم» افتاده باشد و اینکه «خدایا! من چطور میتوانم به تو برسم؟» دغدغه او شده باشد.
انسان احساس میکند ائمه هدی(علیه السلام) یک مسألهای داشتند به نام «رابطه با خدا». این رابطه واقعاً برایشان یک مسأله بود و همیشه با آن درگیر بودند؛ البته درگیر بودن به معنای درستِ آن؛ یعنی تقویت رابطه با خدا برایشان مسأله و دغدغه بود.
گاهی اوقات رابطه بین ما انسانها برای بعضیها تبدیل به مسأله و دغدغه میشود. مثلاً بعضیها در رابطه با پدر و مادرشان مسأله دارند و درگیر هستند. بعضیها وقتی میخواهند ازدواج کنند، این رابطه بدون مسأله شکل میگیرد، خواستگاری میکنند و بعد هم ازدواج میکنند ولی بعضیها این رابطه برایشان مسأله میشود.
هر کس از خودش بپرسد: «واقعاً مسأله من در زندگی چیست؟»
ما اگر آدمهای خوبی هم باشیم، معمولاً رابطه با خدا برایمان مسأله نیست. لذا باید از خودمان بپرسیم که اساساً مسأله ما در زندگیمان چیست؟ هر کس هر مسألهای غیر از مسأله «ارتباط با خدا» دارد باید بداند که دچار مسأله بیارزشی شده است.
خداوند بسیاری از اوقات مشکل و گرفتاری در زندگی ما قرار میدهد تا ببیند که آیا این گرفتاری تبدیل به مسأله اصلی ما میشود یا نه؟!
هر کسی از خودش بپرسد که واقعاً مسأله و دغدغه اصلیاش در زندگی چیست؟ یک کسی مسألهاش این است که کنکور قبول شود، دیگری مسألهاش ازدواج است، دیگری بعد از ازدواج در زندگیاش مشکل دارد، دیگری مسألهاش مربوط به شغلش میشود و ...
اگر کسی لیاقت نداشته باشد به در خانه خدا برود، خدا آنقدر او را گرفتار مسائل مختلف میکند که دیگر نتواند به در خانه خدا برود. یعنی ذهن و روحش فراغت پیدا نمیکند
نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه مسألههای دنیایی را فراموش کنیم
ممکن است در دعاهای خودمان بیشتر درباره مسأله استغفار، صحبت کنیم، ولی معنایش این نیست که مسأله ما فقط استغفار است، بلکه اصل رابطه ما با خدا و تقرب ما به خدا باید به مسأله ما تبدیل شود و استغفار تنها یک وجهِ آن است.
مسأله امیرالمۆمنین(علیه السلام) در مناجات شعبانیه، دوری از خدا و تقرب به خداست
در مناجات شعبانیه مسائل مختلفی مطرح میشود ولی در واقع هدفش یک مسأله بیشتر نیست و آن هم رابطه با خداست. وقتی در مناجات شعبانیه یکی از مسائل امیرالمۆمنین(علیه السلام) این است که به درگاه پروردگار عرضه میدارد: خدایا! من عمرم را در حرص دوری از تو تباه کردم و جوانی خودم را در مستی دوری از تو از بین بردم (إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْك؛ مناجات شعبانیه) نشان میدهد که مسأله امیرالمۆمنین(علیه السلام) دوری از خداست که یک بار از زاویه جوانی وارد میشود و یک بار از زاویه سپری شدن عمر به آن نگاه میکند.
مسأله رابطه با خدا یک مسأله فردی است نه اجتماعی / مسأله رابطه با خدا تنها «مسأله»ای است که غرق شدن در آن آزاردهنده نیست
مسأله رابطه با خدا یک مسأله اجتماعی نیست، بلکه یک مسأله فردی است و هر کسی به تنهایی باید این مسأله و این دغدغه را برای خودش داشته باشد. هر کسی خودش باید این مسأله را در زندگیاش پیدا کند و حل کند.
شاید کسانی که سرطان گرفتهاند و روزها یا ماههای آخر زندگی خود را سپری میکنند را دیده باشید؛ آنها غالباً مسألهشان مرگ است. اینکه مسألهشان مرگ در تمام حالات و سکناتشان پیدا است؛ به ظاهر به شما نگاه میکنند و جواب شما را میدهند ولی غرقِ مسأله خودشان هستند.
چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(علیه السلام) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(علیه السلام) به درِ خانه خدا برویم
هر کسی باید ببیند که درگیری یا مسأله ذهنی و روحی او چیست و این مسأله چقدر روحش را درگیر کرده است. هر مسألهای انسان را آزار میدهد جز اینکه مسأله انسان رابطه با خدا باشد. این تنها مسألهای است که انسان را آزار نمیدهد. این مسأله هم یک سۆال ساده نیست بلکه سۆالات و پیچیدگیهای بسیار زیادی دارد.
ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم ولی دغدغه ارتباط با خدا را نداریم
باید رابطه با خدا برای ما مسأله بشود. البته ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم و با او رابطه داریم، گاهی خدا را صدا میزنیم و احساس میکنیم خدا هست و سرِ جایش قرار دارد ولی مسألهای به عنوان مسأله ارتباط با خدا را نداریم. مثل کودکی که میداند پدر و مادرش سر جایشان هستند و این کودک دغدغه رابطه با پدر و مادرش را ندارد، و خیلی راحت مشغول بازی خودش میشود. ولی احیاناً اگر یک کودک، برادر و خواهرِ هم سن و سال داشته باشد، برای جلب نظر پدر و مادرش به رقابت میافتد و برقراری رابطه بهتر با پدر و مادر برایش مسأله میشود.
هر کس «رابطه با خدا» برایش مسأله نباشد، مسائل و گرفتاریهای بیارزش پیدا میکند/در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم!
هر کس مسأله مهمی به نام ارتباط با خدا پیدا نکند، مسائل بیارزش دیگری پیدا میکند که او را درگیر میکنند. اگر کسی لیاقت نداشته باشد به در خانه خدا برود، خدا آنقدر او را گرفتار مسائل مختلف میکند که دیگر نتواند به در خانه خدا برود. یعنی ذهن و روحش فراغت پیدا نمیکند.
اینکه انسان خودش را گرفتار مسائل دیگر کند، اشتباه است. جالب اینجاست که ما بدون توجه به این موضوع، مسائل و گرفتاریهای دیگر خودمان را درِ خانه خدا میآوریم و حتی در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم و به تعبیری میگوییم: «خدایا! این مسائل و گرفتاریهای مرا حل کن، دیگر مزاحمِ تو نمیشوم!»
اینهمه مناجات و گریه اهلبیت(علیهم السلام) نشان دهنده پیچیده بودن رابطه با خداست
رابطه ما با خدا بسیار پیچیدگی دارد و مسأله غامضی است که باید آن را برای خودمان حل کنیم. اگر کسی رابطه با خدا را دارای پیچیدگیها و گرههایی نبیند، معنایش این است که هنوز مزه رابطه با خدا را درک نکرده است. اگر مسأله رابطه با خدا پیچیده نبود و به راحتی حل میشد، پس اینهمه مناجاتهای اهلبیت(علیه السلام) برای چیست؟ چرا در مقام مناجات با خدا اینقدر ناله میزنند و گریه میکنند؟ طبیعتاً گریه بیدلیل درِ خانه خدا معنا ندارد، پس دلیل گریه اولیای خدا چه بوده و این چه مسألهای است که برای اولیاء خدا حل نشده بود؟!
استغفار و ترس از عذاب، بهانههای پرداختن به آن مسأله اساسی یعنی رابطه با خدا هستند
امام سجاد(علیه السلام) در مناجات خمس عشر میفرماید: «خدایا! ای کاش میدانستم که آیا من برای بدبخت شدن آفریده شدهام یا برای خوشبخت شدن! لَیْتَ شَعْرِی أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِی أُمِّی أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِی» شدت ارتباط، این مسأله را ایجاد میکند؛ جهنم یک بعد این مسأله است، فشار قبر یک بعد دیگر این مسأله است، گناه و استغفار هم یک بعد این مسأله است، اینها همه بهانههای پرداختن به آن مسأله اساسی و کلیدی یعنی رابطه با خدا هستند.
آدمِ نجیب و باحیا باشد اگر قرار باشد آبرویش پیش کسی برود، برایش خیلی مسأله است؛ ولی یک آدم بیحیا، اصلاً برایش مسألهای نیست که آبرویش پیش دیگران برود. در ارتباط با پروردگار عالم خیلی از مسائل برایمان مسأله نیست و اهمیتی ندارد، مثلاً اینکه خداوند گناهان ما را دیده است برایمان مسألهای نیست ولی این برای اولیاء خدا واقعاً مسأله است و به همین خاطر در مناجاتهای خودشان سرِ همین مسائل اینهمه ناله میزنند.
ارزش هر آدمی به اندازه مسألهای است که دارد
خیلیها هستند که در مراحل مختلف زندگی، خودشان را گرفتار مسائلی میکنند که واقعاً ارزشش را ندارد. مثلاً در یک دورهای برخی از جوانها به شدت گرفتار مسأله رابطه با جنس مخالف میشوند ولی بزرگترها به آنها میخندند و میگویند که این مسألهای نیست که بخواهی خودت را اینقدر گرفتارش کنی! خودت را از این مسأله رها کن، دورهاش میگذرد! به جای آن بیا خودت را درگیر مسائل بالاتر و باارزشتر کن!
پدر و مادرها گاهی اوقات سعی میکنند فرزندان خود را درگیر مسأله کنکور کنند. تصور میکنند این خیلی مسأله مهمی است! یا بعضیها به شدت گرفتار مسأله شغل و اعتبار اجتماعی میشوند. ارزش هر آدمی به اندازه مسألهای است که دارد.
آیا مسأله ما به اینجا رسیده است که فاصله ما در بهشت با امام حسین(علیه السلام) چقدر است؟ اگر به بعضیها بگویید مسأله من این است که «خانه من در کدام مرتبه بهشت خواهد بود» به شما میخندند. اینها اتفاقاً همان کسانی هستند که اگر خانه آنها در تهران یک کوچه بالاتر یا پایینتر باشد برایشان بزرگترین مسأله است! یعنی برای 50-60 سال زندگی دنیا این برایش مسأله است که محل زندگیاش کجا باشد ولی برای زندگی بینهایت و ابدی آخرت برایش مهم نیست خانهاش کجا باشد! از خدا بخواهیم که رابطه با خودش را و رضایت خودش را و نگاه خودش را برای ما مسأله قرار دهد.
ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم و با او رابطه داریم، گاهی خدا را صدا میزنیم و احساس میکنیم خدا هست و سرِ جایش قرار دارد ولی مسألهای به عنوان مسأله ارتباط با خدا را نداریم
روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطه با خدا چقدر اهمیت دارد/ بالاترین عذاب در قیامت
روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطه با خدا چقدر برای ما اهمیت دارد. آن وقت است که رابطه با خدا برای همه واقعاً مسأله خواهد شد. اینقدر رابطه با خدا برای انسانها مسأله میشود که بالاترین عذاب این خواهد بود که خدا با کسی حرف نزند و به او نگاه نکند. خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»(آلعمران/77)
طبق روایات این عذاب برای کسانی خواهد بود که دشمن امامان(علیه السلام) باشند. امام صادق(علیه السلام) در مورد این آیه میفرماید: سه گروه هستند كه «در قیامت خدا با آنها سخن نمیگوید و به آنها نگاه نمیکند و از پلیدى پاكشان نمیکند و برای آنها عذابی دردناك خواهد بود:
1-هر كه درختى را برویاند كه خدا آن را نرویانده- یعنى كسى كه امامى را كه خدا او را منصوب نکرده منصوب کند.
2-یا امامى را كه خدا منصوب کرده است انكار كند.
3- و كسى كه تصور کند این دو گروه در اسلام سهمى دارند. (قَالَ الصَّادِقُ ع ثَلَاثَةٌ لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ یُنْبِتْهُ اللَّهُ یَعْنِی مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ یَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَیْنِ سَهْماً فِی الْإِسْلَام؛ تحف العقول/329)
در ماه رمضان مسألهتان غصههای دل امیرالمۆمنین(علیه السلام) باشد
در ماه رمضان مسألهتان غصههای دل امیرالمۆمنین(علیه السلام) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(علیه السلام) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(علیه السلام) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(علیه السلام) به درِ خانه خدا برویم.
فرآوری: زهرا اجلال
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع: سخنرانی پناهیان در آخرین شب جمعه ماه شعبان در کهف الشهدا