فجایع عراق(قسمت دوم)
رزمندهها به دنبال سراب
در منطقه رملی فکه درختچههایی سبزه مانند وجود دارد که در محل آنها را (گز) مینامند و از فاصله بسیار زیاد به منزله سراب و یا باغچههایی که نشان از آب بدهد، پیدا هستند، در حالی که این درختچههای خود رو، در میان رملها رشد کرده و هیچ آب و یا رطوبتی در کنار آنها وجود نداشت. بیشتر بچههای غیربومی با دیدن این درختچهها مسیر خود را به سمت آنها انحراف داده و تا رفتن به این مکانها که از نظر راهپیمایی در این رملها توان جسمی افراد به خاطر سخت بودن راهپیمایی در شنهای روان کاهش پیدا کرده و در نتیجه موجب از بین رفتن آنها در اثر تشنگی و خستگی میشد.
رزمندگان بومی هر چند از نظر زیستی نسبت به رزمندگان غیربومی مقاومتر بودند و به کوره راهها آشنایی داشتند، اما اضطراب و نگرانی و دلمشغولی آنها و عدم اطلاع از سرنوشت خانوادههایشان که در روستاهای معرض مستقیم جنگ بودند، امان را از آنها بریده بود.
در مسیر عقبنشینی هر کس بنا به قدرت و توانایی خود باید از مهلکه نجات پیدا میکرد. گاهی افراد در همان نقاط اولیه جان میدادند و برخی راه زیادی را طی میکردند. برخی به غارها و درهها برای یافتن اندک سایهای پناه میآوردند و همان جا میماندند.
پیرمرد در غار جا ماند
رزمندگان اسلام و روستاییان مرزنشین که بیشتر زنان و مردان و بچههای خردسال بودند باید برای خروج از محاصره دشمن ارتفاعات صعبالعبوری را که تنها راه نجات بود، طی میکردند. رژیم بعثی با همکاری گروهک ضدانقلاب هر لحظه مسیرهایی را که مردم میتوانستند از آنها عبور کنند، به اشغال درمیآورد یا اینکه با بمباران هوایی ناامن میکرد. در میان روستاییان دیدن افرادی بسیار سالخورده و حتی نابینا و معلول جسمی بسیار نگرانکننده بود.
یکی از همین افراد، مرحوم «صفر دارابزاده» از اهالی روستای ما (بیشهدراز) بود که دیگر تحمل راه رفتن را نداشت و مقداری آب و غذا برایش گذاشتند و او را به امان خدا در یک غار جا گذاشتند.
مادری دخترش را گم کرد
در این حوادث، مادری بود که دختر بچه خود را در حین بمباران در یک منزلگاه جا گذاشته بود، وقتی به همراه دیگر مردم به نقطهای رسید و سراغ دخترش را گرفت، مطلع شد که کسی از فرزندش خبر ندارد؛ این مادر چنان ناله میکرد که سایر مردم از نالهاش به گریه آمدند.
پیرمرد کشاورز که در اثر بمباران به شهادت رسیده بود، جنازهاش بر دوش خانوادهاش که مسیری طولانی تشییع میشد. مادرانی که هر لحظه خبر شهادت و اسارت فرزندانشان به دستشان میرسید. بچههای رزمندهای که به خاطر نیافتن اعضاء خانواده خود در میان کوهها در دلهره و نگرانی بودند و خانمهای حاملهای که زمان وضع حمل آنها رسیده بود و سقط جنین میشدند. این گروه به هر مکان امنی که میرسیدند، دشمن آنها را شناسایی میکرد و با بمباران و توپخانه آنها را آوارهتر میکرد.
انهدام اتوبوس حامل خانوادهها
من آن زمان در شرایطی بودم که با موتور به جاده میآمدم، جلوی ماشینهای کمپرسی را در جاده اندیمشک دهلران میگرفتم و کامیون و تریلیها را موظف میکردیم که خانوادهها را تا فاصلهای حمل کنند و به عقب برگردانند. خانوادهها را سوار ماشینها میکردیم.
یکی از وقایع تلخی که شاهدش بودم این بود که یک دستگاه اتوبوس که 50، 60 نفر داخل آن بود و یک تریلی که نیروها روی آن حمل میشدند، توسط هواپیمای عراقی بمباران شد و آتش گرفت؛ اکثر مردم و رزمندهها شهید شدند و آنهایی هم که زخمی شدند را نمیتوانستیم به عقب برگردانیم.
مردم روستایی و رزمندگان تلاش میکردند که بعد از گذشتن از ارتفاعات، خود را به منطقه امن به نام «زرینآباد» که در شمالیترین نقاط کوهستانی شهرستان دهلران بوده برسانند، اما قبل از رسیدن مردم، ارتش بعث این منطقه را زیر آتش خمپاره و توپخانه قرار داد، تانک و نفربرهای دشمن از یک جاده کوهستانی قصد پیشروی و اشغال منطقه زرین آباد را داشتند که با عبور از این منطقه شهر ایلام و مناطق ملکشاهی نیز کاملاً در معرض خطر قرار میگرفت.
مردم جنگزده و رزمندگان با هدایت تعدادی از فرماندهان سپاه و ارتش به صورت خودجوش بدون تجهیزات نظامی و صرفاً با سلاحهایی سبک ارتفاعات «تیناب» را بر دشمن بستند و در یک رویارویی مستقیم و مقابله با دشمن و انبوهی از تانک و نفربرها مقابله کردند. عشایری که در تمامی لحظات دفاع مقدس فعال بودند، اینبار هم نقشآفرینی کردند.
در این نبرد تاریخی عشایر توانستند تانکهای دشمن را زمینگیر کنند. دشمن در اینجا شکست سنگینی را متحمل شد. اقدام ارتش بعثی باعث شد تا منطقه زرینآباد از معرض خطر دشمن امان پیدا کند.
خانوادههای بیگناه از محاصره خارج شوند، هر چند که سلاحهای رزمندهها سبک بود و دشمن با هلیکوپتر آنها را در زیر تختهسنگهای ارتفاعات تیناب با تفنگ تیربار هدف قرار میداد، اما لطف خدا عیان شد و بعد از به هلاکت رسیدن تعدادی زیادی از نیروهای بعث و انهدام تانکهای آنها فرار را بر قرار ترجیح داده و با خفت و خواری پا به فرار گذاشتند و از مسیر جاده فسیل و چنگوله متواری شدند.
پیکرها قابل شناسایی نبود
بعد از یک هفته، به مناطق مختلف رفتیم تا شهدا را پیدا کنیم؛ پیکرها روی زمین افتاده بودند و به خاطر شدت گرما سیاه شده بودند. شهدای زیادی بودند، بچهها به بیراهه رفته بودند، حتی در مناطق خارج از منطقه عملیات، وارد درهها و کوهها و غارها شده بودند.
تعدادی از پیکرهای شهدا را از طریق بالگرد و مردم عشایر و روستایی پیدا کردیم چرا که آنها مناطق و راهها را بلد بودند؛ عشایر در مسیرهای مختلف به کمک بسیج و ارتش و سپاه آمدند و شروع به کاوش کردند؛ خیلی از پیکرهای رزمندهها شناسایی و جمعآوری شد منتهی برخی از رزمندهها به دلیل شدت گرما، لباس نظامی را از تن درآورده بودند و مدارک و کارت هویت آنها همراهشان نبود و همین باعث شد که نتوانستیم این جمع از شهدا را شناسایی کنیم.
حادثه 21 تیرماه 1367 به مدت 4 روز و با شکست خفتبار دشمن و رشادت نیروهای مردمی و رزمندگان اسلام در روز 25 تیرماه به پایان رسید
اسرای 21 تیر
در این جریان جمع زیادی از مردم و رزمندهای بومی و غیربومی به اسارت بعثیها درآمدند؛ اسرای این حادثه برای ما تعریف میکردند: «وقتی در گرما اسیر میشدیم، دستان ما را با سیم میبستند و به کابینهایی بردند؛ بدترین برخوردها را با اسرای ایرانی داشتند، گاهی از شدت، هول دادن به زمین میخوردیم؛ بعد از تحمل گرمای شدید ما را به سوله بزرگی بردند. بچهها زخمی بودند. چند روزی بود که آب نخورده بودیم، گرسنگی و تشنگی و گرمای هوا سختی این اسارت را دو چندان میکرد. از یک طرف هم شکنجه عراقیها ما را از پا درمیآورد».
باز هم پیروزی
حادثه 21 تیرماه 1367 به مدت 4 روز و با شکست خفتبار دشمن و رشادت نیروهای مردمی و رزمندگان اسلام در روز 25 تیرماه به پایان رسید، هر چند که از این روز به عنوان تراژدی یاد میشود، اما مقاومت مردم و تحمل تمام سختیها و کاستیها با هدف حفظ نظام اسلامی ستودنی است.
مردمی و رزمندگانی که در آن شرایط تنها خواستهشان سلامتی امام خمینی (ره) و حفظ اسلام و انقلاب بود و این همه مشکلات را در عین تلخ بودن با جان و دل میخریدند و از اینکه دشمن را از سرزمین اسلامی به عقب رانده بودند، مسرور و مفتخر بودند.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: خبرگزاری فارس