عزیزی را از یاد نبرید
زینب عزیزی گفت: هماکنون که در کنار بردارم هستم، حال عمومی او خوب است و علایم حیاتی از جمله فشار خون، ضربان قلب و ... او در حد نرمال است.
به گفته خواهر این شاعر، در حال حاضر تنگی تراشه مهمترین مشکل احمد عزیزی است و پزشکان گفتهاند تا سطح هوشیاری او به میزان عادی نرسد، نمیتوان وی را تحت عمل جراحی قرار داد.
او افزود: طی صحبتی که با پزشکان متخصص داشتهام، معتقدند عمل جراحی احمد را میتوان در داخل ایران هم انجام داد و اگر او را به هرجای دنیا هم بفرستیم، تا سطح هوشیاری نرمال نداشته باشد، نمیتوان عملش کرد.
خواهر احمد عزیزی اظهار کرد: زمانی که احمد به کما رفت، به دلیل مشکلات تنفسی در نای او تراشه تنفسی کار گذاشتند، اما پس از چهار ماه، وضعیت تنفسش عادی شد و دیگر به تراشههای کار گذاشتهشده نیازی نداشت، اما به علت پایین بودن سطح هوشیاری، امکان عمل جراحی و بیرون آوردن تراشهها نیست.
او با اشاره به اینکه این شاعر کرمانشاهی از 15 اسفندماه سال 86 تا کنون در کما به سر میبرد، ادامه داد: همان روز احمد از خواب بیدار شد و چشمهایش درست نمیدید که او را نزد چشمپزشک بردیم، غافل از اینکه فشار احمد بالاست و مشکل چشمی ندارد.خواهر این شاعر گفت: مراجعه به چشمپزشک وقت طلایی رسیدگی به احمد را گرفت و بعد که با پای خودش به بیمارستان امام علی (ع) رفت، وارد کما شد و تا امروز در بستر بیماری است.
او از همه مردم خواست همانطور که در این سالها برای بهبود برادرش دعا کردهاند، در ماه مبارک رمضان، احمد را از دعا فراموش نکنند.
یادداشتی برای نافله ناز احمد عزیزی
احمد عزیزی در چهارم دی ماه 1337 در سرپل ذهاب به دنیا آمد. او مطالعات فراوانی در زمینههای عرفان و فلسفه و حکمت و تاریخ و تاریخ ادبیات ایران و سایر کشورها دارد. وی قبل از پیروزی انقلاب و به دعوت «شمس آل احمد» به تهران آمد و موفق به دیدار شهید «آیتالله مرتضی مطهری» شد و محضر پر فیض آن فیلسوف بزرگ را درک کرد.
احمد عزیزی هم در شعر و هم در نثر صاحب نظر است. مثنویهای او در سالهای پس از انقلاب جای خود را بین اهل ذوق و ادب باز کرده است. نثرهای او به خصوص گاهی اوقات که به شطح پهلو میزند گیرایی بیشتری در آن مشاهده میشود. برشی از کتاب زیبای «نافلهی ناز» او را با هم میخوانیم تا به قوت نثر این شاعر انقلاب اسلامی پی ببریم.
زمانی که احمد به کما رفت، به دلیل مشکلات تنفسی در نای او تراشه تنفسی کار گذاشتند، اما پس از چهار ماه، وضعیت تنفسش عادی شد و دیگر به تراشههای کار گذاشتهشده نیازی نداشت، اما به علت پایین بودن سطح هوشیاری، امکان عمل جراحی و بیرون آوردن تراشهها نیست
وقتی نثرهای احمد عزیزی را مرور میکنیم انگار داریم تاریخ پر شکوه انقلاب را ورق میزنیم. نثرهای او ما را به تفکر و تامل وا میدارد. او در هر سطری از «نافلهی ناز» خود یک سینه سخن دارد؛
«بیا با هم گشتی در میدان انقلاب بزنیم. اگر آب خوریهای کنار خیابان کم شده نگران نباشیم.
بیا کلاهمان را قاضی نکنیم؛ وجدانها را راضی کنیم.
بیا کنار خیابان سری به پوستر فروشیهای سیار بزنیم؛ پوستر مادران خندان و کودکان شاداب؛ پوستر موز آناناس؛ پوستر جزایر هاوایی، پوستر سیاهپوستی که اشک میریزد، پوستر حضرت مریم؛ پوستر شام آخر... پوستر شهید بهشتی را ببینیم ...
بیا در زندان زمین، در «بند جیم» با هم مقلات کنیم؛ نگذاریم از دیدگاه تاجران داخلی، تجارت خارجی بررسی شود. بیا با کاغذ مثل یک کالای اساسی رفتار کنیم.
بیا برای مردم پناهگاه بسازیم؛ در دستهایمان، در دلمان، بیا مردم را وقتی که در قنوت هستیم به یاد بیاوریم.
بیا با هم گشتی در خیابان انقلاب بزنیم. خیابان انقلاب مهم است؛ خیابان انقلاب مستقیما به میدان آزادی منتهی میشود.
بیا از نمایشگاهی که شامل زیباترین ترکشهای تاریخ است دیدن کنیم.
بیا تا دیر نشده در صف یاران ابا عبدا... ثبت نام کنیم. بیا به خاطر علی اصغر، شیر خشک را ارزان بفروشیم. بیا به «مک فارلین» بفهمانیم که پایتخت آینده جهان کعبه خواهد بود.
بیا در سرشماری عمومی شرکت کنیم.
بیا کوپنها را برداریم؛ در محلهی اساطیر، سیمرغ میدهند. بیا تا شیر فروش نیایش نرفته، از خواب بیدار شویم، وضویمان را به نیت کربلا بگیریم ...
بیا بر سر سازمان ملل فریاد آسمان خراش بکشیم. بیا زخمهایمان را به زبانهای زنده ترجمه کنیم.
بیا یک روسری خونین دختران میانهای را به آدرس آقای «خاویر پرز دوکوئیار» بفرستیم.
بیا در بازار سینه زنان صدای چکش آهنگران را بشنویم؛ بدانیم که موسیقی اصیل ملت ما نینواست.
بیا در 22 بهمن خانه بسازیم.
بیا چشم پناه را ترک کنیم و به جان پناه برویم؛ جسمانیت را رها کنیم و دنبال روحانیت باشیم.
بیا «ارز» خود را نبریم و زحمت کالا نکشیم.»
(نافلهی ناز صص 258 - 257)
نثر عزیزی نثری پویا و پوینده است کلمات جان دار به نثرهای او رنگ و بوی جویندگی و جاویدانی میدهند.
عزیزی با کوله باری از مطالعه تاریخ به سراغ نثر میآید و سعی میکند در همین سطرهای ساده به مخاطبش چندین نکته تاریخی و اخلاقی یاد دهد. این یادداشت را با چند سطرح آگاهانه از شطحیات پر شکوه عزیزی پایان میبریم و برای او از درگاه حق تعالی شفای عاجل آرزو میکنیم؛
«بیا به فکر آخرن باشیم، به فکر گذرنامهی ملکوت، به فکر بدهیهایی که به خورشید داریم، به فکر غنچههایی که از بهار دستی گرفتهایم. بیا به فکر بازوان خستهی دوست باشیم، به فکر امام جمعه که هی سفارش میکند پیراهن تقوای ما چرک نباشد»
«همان صص 262 - 261»
فرآوری :منیژه خسروی
بخش ادبیات تبیان
منابع: ایسنا/فارس