تبیان، دستیار زندگی
شب اسماعیل فصیح به عنوان صد و بیست و سومین شب از شب‌های مجله بخارا با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت و مؤسسه فرهنگی هنری شهرداری تهران در محل فرهنگسرای ملل برگزار شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شب فصیح


شب اسماعیل فصیح به عنوان صد و بیست و سومین شب از شب‌های مجله بخارا با همکاری مۆسسه فرهنگی هنری ملت و مۆسسه فرهنگی هنری شهرداری تهران در محل فرهنگسرای ملل برگزار شد.

شب فصیح

رضا جعفری، مدیر نشر نو، یکی از سخنرانان این مراسم بود که به دلیل درگذشت یکی از نزدیکانش، امکان حضور در آن برایش فراهم نبود اما متنی نوشته بود که دهباشی آن را قرائت کرد. در این پیام آمده بود: 19 ساله بودم که رمان «شراب خام»‌ را خواندم، ‌یک‌نفس خواندم و نتوانستم زمینش بگذارم. نویسنده جدید و خوش‌آتیه‌ای وارد عرصه شده بود و به عنوان سرپرست جدید انتشارات «امیرکبیر» غبطه می‌خوردم که چرا این رمان را من منتشر نکردم. تا آنکه در سال 1355 به دنبال خرید سهام شرکت کتاب‌های جیبی (ناشر آن)، تجدید چاپ «شراب خام» در اختیار انتشارات «امیرکبیر» قرار گرفت و باب مکاتبه با آقای اسماعیل فصیح باز شد.

جعفری: ترجمه‌ای از فصیح را با باطله‌های کاغذ روزنامه اطلاعات در تیراژ 16 هزار نسخه چاپ کردیم

در ادامه این نوشته آمده بود: به دنبال آن در سال 1357 آقای فصیح چاپ مجموعه «عقد و داستان‌های دیگر» و «داستان جاوید» را به من ارائه داد که در اوایل سال 1358 منتشر شدند، در دوره‌ای که فضایی سیاست‌زده بر بازار نشر حاکم بود و در نتیجه این کتاب‌ها بسیار دیر جای خود را در بازار باز کردند. سال 1361 بود که آقای فصیح رمانی را به نام «پُر کن پیاله را» برای چاپ به من داد. در آن زمان پس از کناره‌گیری از انتشارات «امیرکبیر»، انتشارات «نشر نو» را اداره می‌کردم.

جعفری در پیام خود ضمن اشاره به این نکته که «در این رمان، جلال آریان، در اوایل جنگ عراق علیه ایران برای آوردن خواهرزاده‌اش ثریا که بر اثر سانحه‌ای به اغما رفته بود به پاریس می‌رود و سرانجام جنازه ثریا را به همراه خود به ایران می‌آورد» یادآور شده بود: من پس از خواندن این رمان به آقای فصیح پیشنهاد کردم که بد نیست در جای‌جای رمان مقایسه‌ای از شرایط زندگی در ایران ایام جنگ، با زندگی خوش و بی‌دغدغه ایرانیان مقیم فرانسه وجود داشته باشد. پیشنهاد دیگرم این بود که چون ثریا در فرهنگ و ادبیات ما جایگاهی خاص و سمبلیک دارد، بهتر است به جای آنکه جنازه‌اش به ایران بیاید، تا پایان رمان در اغما بماند. پیشنهاد سومم این بود که نام رمان «ثریا در اغما» باشد.

این ناشر اضافه کرده بود: آقای فصیح با خوشرویی هر سه پیشنهاد مرا پذیرفت و به این ترتیب رمان «پُر کن پیاله را» با عنوان «ثریا در اغما» در تیراژ پنج هزار نسخه روانه بازار شد و مورد استقبال قرار گرفت. ناگفته نماند که از آقای دکتر رضا براهنی هم خواهش کردم نسخه قبل از چاپ آن را بخواند که با کمال میل پذیرفت و عنوان «ثریا در اغما» را ایشان هم تأیید کرد. پس از آن آقای فصیح پیشنهاد کرد که کتاب «من خوب هستم شما خوب هستید» را ترجمه کند که پذیرفتم و ایشان عنوان «وضعیت آخر» را برای این کتاب انتخاب کرد که در تیراژ هفت هزار نسخه روانه بازار شد و برخلاف انتظار نزدیک به سه سال طول کشید تا جای خود را باز کرد؛ اما از آن پس سیل تقاضا برای آن سرازیر شد که به خاطر نایابی کاغذ مدتی چاپ آن به تأخیر افتاد تا آنکه با موافقت چاپخانه روزنامه اطلاعات با باطله‌های کاغذ روزنامه آن را در تیراژ 16 هزار نسخه چاپ کردیم.

وی در نوشته خود همچنین آورده بود: در سال 1364 یا 1365 آقای فصیح مقاله «یک روز از زندگی یک نویسنده ایرانی» را به زبان انگلیسی نوشت که درباره وضع اهل قلم و ناشران ایران بود. این گزارش در یک مجله انگلیسی چاپ شد و روزنامه «کیهان لندن» نیز ترجمه آن را در یکی دو شماره چاپ کرد که باعث شد دولت جمهوری اسلامی بودجه‌ای برای واردات کاغذ اختصاص دهد. در سال 1365 بود که آقای فصیح رمانی درباره خوزستان در جنگ عراق علیه ایران به «نشر نو» ارائه داد و با عنوان پیشنهادیِ من برای آن، یعنی «زمستان 62» موافقت کرد و چند تغییر کوچک پیشنهادی مرا نیز پذیرفت، از جمله حذف کشته شدن منیژه همسر مصلحتی جلال آریان در راه تهران بر اثر بمباران اتومبیل. و شگفتا که چاپ دوم زمستان 62 به این بهانه که «به غرور ملی لطمه می‌زند!!» تا سال‌ها اجازه پخش نیافت.

خرمشاهی با بیان اینکه «من هیچگاه اسماعیل فصیح را ندیدم و همیشه تلفنی با او حرف می زدم و مشکلات کتاب ها را با هم برطرف می کردیم» سخنانش را با قرائت رباعی زیر برای اسماعیل فصیح ادامه داد:

بر گنج سخن بسی بیفزود فصیح            در قصه گره فکند و بگشود فصیح

جعفری در ادامه پیام خود گفته بود: آخرین رمانی که از آقای فصیح چاپ کردم «نامه‌ای به دنیا» بود که ایشان پیشنهاد مرا برای جابه‌جایی فصل‌های آن و به هم زدن ترتیب خطی داستان پذیرفت. ولی این رمان تا سال‌ها موفق به اخذ اجازه نشر نشد. پس از آن آقای فصیح سه کتاب «ماندن در وضعیت آخر»، «بازی‌ها» و «تحلیل رفتار متقابل» را برای «نشر نو» ترجمه کرد. در سال 1369 که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مقرر کرد همه ناشران باید پروانه نشر بگیرند، «نشر نو» از پروانه نشر محروم شد و این محرومیت تا سال 1379 ادامه یافت. طبیعتاً آقای فصیح در این مدت اثری برای چاپ به من ارائه نکرد و بدین ترتیب همکاری ما پایان پذیرفت. کسی چه می‌داند، شاید اگر این همکاری دوام می‌داشت، بعضی از رمان‌هایی که ایشان در فاصلة سال 1369 تا 1386 منتشر نمود سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد. خاطره روی خوش آقای فصیح و بردباری او در قبول پیشنهادهای اصلاحی بجا یا نابجای من هرگز از یادم نخواهد رفت.

در ادامه این مراسم، بهاءالدین خرمشاهی حافظ‌پژوه و ویراستار پیشکسوت که زمانی کار ویراستاری برخی از آثار فصیح را به عهده گرفته بود، در سخنانی یادآور شد که با آنکه هرگز با اسماعیل فصیح دیدار حضوری نداشت، اما به واسطه کار ویرایش بر ‎یکی دو رمان او دائماً تلفنی با او در تماس بود و فصیح همواره از پیشنهادات او برای بهتر شدن این آثار بهره می‎برد.

رباعی خرمشاهی برای اسماعیل فصیح

وی گفت: یک روز کتاب «پناه بر حافظ» را برای من فرستاد و از من خواست که آن را ویرایش کنم، من آن را خواندم و از یک نظر تحت تاثیر قرار گرفتم و از یک نظر متعجب شدم؛ تحت تاثیر قرار گرفتم چرا که او روزگار قرن هشتم شیراز را در رمانش، خیلی خوب طراحی کرده بود. متعجب شدم چون فصیح شعرهایی به صورت مخمس (2 شعر از حافظ و 3 شعر از خودش) سروده بود که مشکلات وزنی داشت که خوشبختانه با کمک همدیگر آنها را برطرف کردیم.

خرمشاهی همچنین گفت: من کتاب «باده عشق» فصیح را هم ویرایش کرده بودم که یک داستان تقریباً بلند بود. آن هم اشکالاتی داشت، هم اشکالات املائی و هم اشکالات محتوایی. در واقع در این کتاب، قهرمان داستان با کسی ازدواج موقت کرده بود اما فصیح از ساز و کار مذهبی این ازدواج که امروزه ازدواج صیغه‌ای نامیده می‌شود، اطلاعات دقیق نداشت و اینها اگر اصلاح نمی‌شد، به روایت داستانش لطمه می‌زد.

خرمشاهی با بیان اینکه «من هیچگاه اسماعیل فصیح را ندیدم و همیشه تلفنی با او حرف می زدم و مشکلات کتاب ها را با هم برطرف می کردیم» سخنانش را با قرائت رباعی زیر برای اسماعیل فصیح ادامه داد:

بر گنج سخن بسی بیفزود فصیح     در قصه گره فکند و بگشود فصیح

هر چند بسی شیوه شیرین دارند    از اهل قلم فقط یکی بود فصیح

این حافظ پژوه همچنین با قدردانی از تلاش علی دهباشی مدیر مسئول نشریه بخارا به جهت استمرار در برگزاری شب‌های بخارا و بیان این نکته که «این تلاش معنادار و روحبخش، مایه قوت قلب همه ما است و اگر این شبها نباشد، آدم دلش می‌شکند» همچنین ابراز امیدواری کرد علی دیواندری مدیرعامل بانک ملت که اعلام کرده بنیاد فرهنگی هنری ملت را در ماه مبارک رمضان تاسیس می‌کند، به حمایت خود از این به گفته او «حرکت فرهنگی» ( برگزاری شب‌های بخارا) ادامه دهد.

در پایان این مراسم و پس از قرائت شعری توسط نازنین رحیمی درباره جلال آریان، قهرمان یکی از داستان‌های اسماعیل فصیح، از کیک تولد کتاب «زمستان 62» او رونمایی و به حاضران تقدیم شد.

بخش ادبیات تبیان

منبع: مهر