تبیان، دستیار زندگی
آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى كه خدا به وى آموخت، غیر آن علمى بود كه ملائكه از آدم آموختند، علمى كه براى آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، كه فرا گرفتن آن براى آدم ممكن بود، و براى ملائكه ممكن نبود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دانش حضرت آدم علیه السلام به روایت قرآن


آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى كه خدا به وى آموخت، غیر آن علمى بود كه ملائكه از آدم آموختند.

علمى كه براى آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، كه فرا گرفتن آن براى آدم ممكن بود، و براى ملائكه ممكن نبود، و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایى شد، به خاطر همین علم به اسماء بوده، نه به خاطر خبر دادن از آن.


حضرت آدم علیه السلام

وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـۆُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ

و [خدا] همه [معانى‏] نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست مى‏گویید، از اسامى اینها به من خبر دهید.» (بقره ،31)

فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ

سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دریافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى، او [ست كه‏] توبه‏پذیرِ مهربان است. (37،بقره)

منظور از علم در آیه 31 سوره بقره (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ) علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات می باشد.( تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 171)

و علامه طباطبایی می فرمایند:

این جمله اشعار دارد بر اینكه اسماء نامبرده، و یا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى عقل بوده ‏اند، كه در پس پرده غیب قرار داشته ‏اند، و به همین جهت علم به آنها غیر آن نحوه علمى است كه ما به اسماء موجودات داریم، چون اگر از سنخ علم ما بود، باید بعد از آنكه آدم به ملائكه خبر از آن اسماء داد، ملائكه هم مثل آدم ،داناى به آن اسماء شده باشند، و در داشتن آن علم با او مساوى باشند، براى اینكه هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داده، ولى خود آدم هم به تعلیم خدا آن را آموخته بود.

پس دیگر نباید آدم اشرف از ملائكه باشد، و اصولا نباید احترام بیشترى داشته باشد، و خدا او را بیشتر گرامى بدارد، و اى بسا ملائكه از آدم برترى و شرافت بیشترى می داشتند.

و نیز اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نباید ملائكه به صرف اینكه آدم ، علم به اسماء دارد قانع شده باشند، و استدلالشان باطل شود، آخر در ابطال حجت ملائكه ، این چه استدلالى است؟ كه خدا به یك انسان مثلا علم لغت بیاموزد، و آن گاه وى را به رخ ملائكه مكرم خود بكشد، و به وجود او مباهات كند، و او را بر ملائكه برترى دهد، با اینكه ملائكه آن قدر در بندگى او پیش رفته ‏اند كه، (لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ؛ كه در سخن بر او پیشى نمى‏گیرند، و خود به دستور او كار مى‏كنند.) (سوره انبیاء آیه 27) آن گاه به این بندگان پاك خود بفرماید: كه این انسان جانشین من و قابل كرامت من هست، و شما نیستید؟

در روایات متعددى كه از طرق اهل بیت علیهم السلام وارد شده است مى ‏خوانیم: كه مقصود از كلمات تعلیم اسماء بهترین مخلوق خدا یعنى محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بوده است، و آدم با توسل به این كلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشید

آن گاه اضافه كند كه اگر قبول ندارید، و اگر راست مى‏ گویید كه شایسته مقام خلافتید، و یا اگر در خواست این مقام را مى ‏كنید، مراد از لغت‏ها و واژه‏هایى كه بعدها انسان ها براى خود وضع مى ‏كنند، تا به وسیله آن یكدیگر را از منویات خود آگاه سازند، خبر دهید.

علاوه بر اینكه اصلا شرافت علم لغت مگر جز براى این است كه از راه لغت، هر شنونده ‏اى به مقصد درونى و قلبى گوینده پى ببرد؟ و ملائكه بدون احتیاج به لغت و تكلم، و بدون هیچ واسطه ‏اى اسرار قلبى هر كسى را می دانند ، پس ملائكه یك كمالى ما فوق كمال تكلم دارند.

سخن كوتاه آنكه معلوم می شود آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى كه خدا به وى آموخت، غیر آن علمى بود كه ملائكه از آدم آموختند، علمى كه براى آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، كه فرا گرفتن آن براى آدم ممكن بود، و براى ملائكه ممكن نبود، و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایى شد، به خاطر همین علم به اسماء بوده، نه به خاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، ملائكه هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت كه باز هم بگویند: ما علمى نداریم.

در نتیجه مراد به آن، تمامى اسمایى خواهد بود كه ممكن است نام یك مسما واقع بشود، چون در كلام، نه قیدى آمده، و نه عهدى، تا بگوئیم مراد، آن اسماء معهود است.( ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 180)

اسماء

مراد از کلمات از آیه 37 بقره

و در آیه 37 سوره بقره در اینكه" كلمات" و سخنانى را كه خدا براى توبه به آدم تعلیم داد چه سخنانى بوده است ، در میان مفسران گفتگو است.

معروف این است كه همان جملات سوره اعراف آیه 23 مى ‏باشد: " قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ :

گفتند: «پروردگارا، ما بر خویشتن ستم كردیم، و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نكنى، مسلماً از زیانكاران خواهیم بود.»

".

بعضى گفته ‏اند منظور از كلمات، این دعا و نیایش بوده است:

اللهم لااله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى انك خیر الغافرین.

اللهم لااله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فارحمنى انك خیر الراحمین.

اللهم لااله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فتب على انك انت التواب الرحیم.

آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى كه خدا به وى آموخت، غیر آن علمى بود كه ملائكه از آدم آموختند، علمى كه براى آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، كه فرا گرفتن آن براى آدم ممكن بود، و براى ملائكه ممكن نبود، و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایى شد، به خاطر همین علم به اسماء بوده، نه به خاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، ملائكه هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت كه باز هم بگویند: ما علمى نداریم

پروردگارا! معبودى جز تو نیست، پاك و منزهى، تو را ستایش مى‏ كنم، من به خود ستم كردم مرا ببخش كه بهترین بخشندگانى.

خداوندا! معبودى جز تو نیست، پاك و منزهى، تو را ستایش مى ‏كنم، من به خود ستم كردم بر من رحم كن كه بهترین رحم كنندگانى.

بار الها! معبودى جز تو نیست، پاك و منزهى، تو را حمد مى ‏گویم، من به خویش ستم كردم، رحمتت را شامل حال من كن و توبه ‏ام را بپذیر كه تو تواب و رحیمى".

این موضوع در روایتى از امام باقر علیه السلام نقل شده است(مجمع البیان ذیل آیات مورد بحث)

نظیر همین تعبیرات در آیات دیگر قرآن در مورد یونس علیه السلام  و موسى علیه السلام مى‏ خوانیم، یونس به هنگام در خواست بخشش از خدا مى‏ گوید: سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ :" منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم." (انبیاء،87)

در روایات متعددى كه از طرق اهل بیت علیهم السلام  وارد شده است مى ‏خوانیم:

كه مقصود از كلمات تعلیم اسماء بهترین مخلوق خدا یعنى محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بوده است، و آدم با توسل به این كلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشید.

این تفسیرهاى سه ‏گانه هیچ گونه منافاتى با هم ندارد، چرا كه ممكن است مجموع این كلمات به آدم، تعلیم شده باشد تا با توجه به حقیقت و عمق باطن آنها ،انقلاب روحى تمام عیار، براى او حاصل گردیده و خدا او را مشمول لطف و هدایتش قرار دهد.( تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 198)

بخش قرآن تبیان


منبع: سایت اسک دین